سرباز عراقی رو به نوجوان ایرانی
که تازه اسیر شده بود کرد و
به حالت تمسخر گفت:
خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
نوجوان با غرور پاسخ داد:
خیر؛ امامخمینی سن عاشقی را
پایین آورده است ...
#امام_تحول
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
حقوق خود را که دریافت کرد، به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه خواستار لیست اسامی کسانی شد که به دلیل تنگدستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند، بدهی کسانی که از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را به صاحب فروشگاه پرداخت کرد،
دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت، صاحب فروشگاه از او پرسید:
«تو به فکر آیندهات نیستی؟ چرا پولات را برای خرید خانه پسانداز نمیکنی؟»
در حالی که به صاحب فروشگاه نگاه میکرد با لبخند جواب داد: «همین کار را میکنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم.»
🌷شهید یاسر آیمن شمص(شیخ ادم)🌷
از شهدای حزب الله
تاریخ تولد : ۱۳۷۰/۷/۹
محل تولد : منطقه نبی إنعام - بعلبک - لبنان
تاریخ شهادت :۱۳۹۶/۴/۳۰
محل شهادت : جرود عرسال - لبنان
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : لبنان - بعلبک
⭕️ وصیت نامه شهید محسن حججی:
خودتان را برای ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) و جنگ با کفار بخصوص «اسرائیل» آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است..!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
🕊
😭 مظلومانه تر از این وصیت شنیده اید؟
« وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی شهیدآباد هم رفیقی دارید. هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین.
من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »
🌹شهید محمود صدیقی راد
شهادت: عملیات بدر ۶۳/۱۲/۲۶
محل دفن:شهیدآباد دزفول
⭕️ #منافقین انگشتهای همسرم را کادوپیچ شده برای ما فرستادند...
♦️همسر #شهید اسماعیل محمدی:
به خاطر تهدیدهایی که از سوی منافقین میشدیم، به خانه پدر شوهرم رفتم؛
آنها(مجاهدین خلق) انگشتان اسماعیل را یک به یک میسوزاندند و به صورت کادوپیچ شده، برای ما میفرستادن!
😭😭😭😭😭
#عند_ربهم_یرزقون
‼️
«شهادتش سنگین است...
اگر‼️ ده نفر ‼️مثل آسید علی داشتیم،
دنیارا می توانستیم زیرسلطه اسلام ببریم
‼️
💘 شین مثل شهید 💘
‼️ «شهادتش سنگین است... اگر‼️ ده نفر ‼️مثل آسید علی داشتیم، دنیارا می توانستیم زیرسلطه اسلام ببریم
🌿جمله امام خمینی رحمه الله علیه بعدازشنیدن خبرشهادت آقا سید علی اندرزگو، روحانی نستوه، اعجوبه ای که ساواک۱۴سال‼️درتعقیبش
بود ولی عاجز از دستگیریش✌️
آخر هم ناجوانمردانه با شلیک به طرفش درمیان کوچه در ۱۹ماه رمضان او را
به شهادت رساند
🌹آقاسید متولد ماه رمضان بود..
🌷همنام مولا
🌷فرزندمولا
🌷شهیدمثل مولا
🌷شهادت بادهان روزه مثل مولا
🌷شهید ماه رمضان مثل مولا
💯پیشگویی شهید اندرزگو درباره امام خامنه ای
همسر شهید در پاسخ به سوال آقای یامینپور مبنی بر اینکه خیلی برایمان مهم بود که ماجرای پیشبینی شهید اندرزگو درباره ریاست جمهوری مقام معظم رهبری را از زبان شما بشنویم گفت:
⛔️به خدا هرکس دست از آقا بکشد ضرر کرده
این چیزی است که شهید اندرزگو به من گفت.
یکدفعه کارتر با همسرش به ایران آمده بود، شهید نشسته بود [و از تلویزیون] نگاه میکرد؛ گفتم: آقا! برای این قضیه هیچکار نکردی!؟(چون گفته بود ۶ماه میخواهم زحمت بکشم و ان شاءالله پهلوی را از بین ببرم) گفتم پس چه شد؟ چرا راهی پیدا نمی کنی؟ باز دوباره امریکاییها به ایران آمدند!
گفت: پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین میرود! بعد از آتش قلیان یک ذغال سرخ برداشت و روی دست گرفت، گفت حفظ دین برای مردم در آخرالزمان مثل تحمل کردن آتش این ذغال میماند! قشنگ کف دستش بود؛ گفتم: آقا! دستت نمیسوزد؟ گفت بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزد.
بعد گفت دو سال اول انقلاب همه ملت ایران مورد امتحان خدا قرار میگیرند و بعد از دو سال سید علی نامی میآید رئیسجمهور میشود. من گفتم: سید علی خودت هستی دیگر!خودت میخواهی رئیس جمهور بشوی! گفت آنموقع من نیستم، آن موقع کس دیگری است میآید رئیس جمهور میشود و بعد از چند سال که بگذرد آقا امام زمان ظهور میکنند..
🌷 شهیدی که 💓 برات کربلا 💓 میدهد🌷👇
🌿این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمی خواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه می کردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد. ای خدا ما را کربلایی کن...
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 👈علیرضا کریمی
🎈اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته:
میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا می شود پیکر مطهرش به میهن باز می گردد!...
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا می خواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم... حسابی عقده دلم را خالی کردم. با خودم می گفتم : اینها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟!
این ها مهمان خاص امام حسین(علیهالسلام) بودند... ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و.... با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا به حق امام حسین(علیهالسلام) ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمی شد. روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم...😇 آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت:ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!. نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم: باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم...
🌹از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری... هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و... سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیب تر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
🌹در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عجّل الله فرجه) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم...این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود. پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود:👇
به امید دیدار در کربلا... برادر شما علیرضا_کریمی✋علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
کتاب_شهداواهل_بیت،ناصرکاوه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_سبیلک_سریعا
🌷🥀🌷
@shinmesleshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید ادواردو آنیلی:
⭕️ شیعه تک است و چیزی دارد که سایر ادیان ندارد و آن وابستگی به اهل بیت است.
⭕️ ما امام علی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) داریم.
کاری که امام حسین(علیه السلام) کرد هیچ کس در تاریخ نکرد.
تنها خارجی که امام خمینی پیشانی اورا بوسیدن😘
کتاب ادواردو آنیلی روحتما بخونیم
خيلی خیلی قشنگه
وارث چنین ثروت عظیمی باشی ولی...
شهیدمهدی آنیلی چه دیدوفهمید⁉️
به کجا رسیدکه حاضرنشد ازحقیقتی که به آن رسیده دست بکشه وحتی به خطر افتادن چنین ثروتی نتوانست مانع او بشه..⁉️
ویهودصهیون خبیث چطور اجازه دهد چنین ثروت عظیمی به یک شیعه به ارث برسدوآن را خرج ترویج شیعه کند⁉️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃نداهای ملکوتی
🌷 فرشتگان زمینی با فرشتگان آسمانی همنوا بودند...🌷
🌷عرشیان خاک نشین🌷
نسیمی جان فزا می آید...
...
حسین ای نور دو چشمانم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مهدویت وشهدا
🔰 صوت منتشرنشده از شهید حسن باقری
⚪️ وقتی ایران زمینهساز ظهور میشود
🔊 شهید حسن باقری در میانهٔ عملیات رمضان از #نقش_ایرانیان_در_ظهور میگوید:
👈 ما حکومت نمیخواهیم بکنیم... چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم (تا) عدالت در دنیا اجرا بشود؟
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#شهدا_فداییان_ظهور
هدایت شده از شبهات حجاب🧐🤔
🌸خاطره اى جالب از شهید كافى
🚎 قبل از انقلاب بود داشتيم میرفتیم قم، ماشین نبود، ماشینهای شیراز رو سوار شدیم...
👩 یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود، اون موقع هم که روسری سرشون نمیکردن...!
مدام دقیقهای یکبار موهاشو تکون می،داد و سرشو تکون میداد و موهاش میخورد تو صورت من...!
مدام بلند میشد و مینِشَست و سر و صدا میکرد...! میخواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه ...
برگشت ، یه مرتبه نگاه کرد به من و خانمم که کنار دست من نشسته بود...
(خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت ...: آقا اون بُقچِه چیه گذاشتی کنارت...؟
بردار تا يه نفر روى صندلى بشینه ...
نگاه کردم دیدم به خانمِ ما میگه بُقچِه...!
گفتم...: این خانم ماست ...
گفت...: پس چرا اینطوری پیچیدیش...؟
همه مسافران هم ميخندیدند...
گفتم...: خدایا کمکمون کن،نذار مضحکه اینا بشیم ...
یهو دیدم یه ماشینی روش چادر کشیده از دور معلوم بود،یه چیزی به ذهنم رسید...
بلند گفتم...: آقای راننده...! زد رو نیم ترمز...
گفتم...:این چیه بغل ماشینت؟ گفت...:آقاجون،ماشینه!ماشین هم ندیدی تو، آخوند ...؟!
گفتم...: بله دیدم... ولی این چیه روش کشیدن ...؟
گفت...: چادره روش کشیدن دیگه...!
گفتم...: خب، چرا چادر روش کشیده...؟
گفت...: من از كجا بدونم، حتماً چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه، انگولکش نکنه، خط نندازن روش...
گفتم...: خب، چرا شما نِمی کِشی رو ماشینت...؟
گفت...: حاجی جون بشین تو رو قرآن، این ماشین عمومیه... ! کسی چادر روش نمی کشه...!
اون خصوصیه روش چادر کشیدن...!
منم زدم رو شونه شوهر این زنه و بهش گفتم...:
👌این خصوصیه ، ما روش چادر کشیدیم...
🌷هركس عمق پُست را متوجه شد يه صلوات به نيت شادى و ظهور حضرت بقية الله اعظم (عجل الله فرجه) و شادى روح حاج شيخ احمد كافى بفرسته...
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌹🌷🌹🌷
⬅️ مرحوم" آیت الله بهجت"( رضوان الله تعالی علیه) می فرمودند:
"اشک" را از عالم ملکوتا می آورند و در "مَشک چشم ها" تقسیم می کنند..😳
⬅️ اشک بر "سیدالشهداء"( علیه السلام،) "رزق" آسمانی است..
روزی ای است که از آسمان تقسیم می شود..آن هم به دست ام الائمه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها..
⬅️ مراتبی را که برای اشک بر سیدالشهدا علیه السلام شمرده اند را بیان می کنیم که معمولا ما تا پله "ششم" رسیدیم و به پله "هفتم" نرسیدیم که بگوییم..
برای اشکی که برای "امام حسین "علیه السلام می ریزیم، "حساب و کتاب" است..
دوازده کلاسی که "شیخ جعفر شوشتری" برای اظهار محبت ما به "سیدالشهداء"( علیه السلام) گفته است را بررسی می کنیم..
👈 ببینیم در کدام کلاس هستیم و تا کدام پله را بالا آمده ایم..سعی کنیم به مدد" امام صادق" (علیه السلام) یک پله دیگر بالا بیاییم..
✅ پله اول:
انسان وقتی روضۀ حضرت را می شنود،نفسش تنگ شود و آه بکشد.
می فرماید:
"نفس المهموم لظلمنا تسبیح"
هر آهی که بکشی برایت عبادت می نویسم.
انسان نمی تواند گریه کند
ولی دلش می سوزد و نفسش تنگ می شود و اذیت می شود..
✅ پله دوم:
انسان آه روی آه،دلش به درد می آید..نمی تواند گریه کند ولی مدام جابه جا می شود..
ناراحت است که چرا نمی تواند اشک بریزد و زجه بزند قلبش می سوزد..
✅پله سوم:
انسان هاله ای از اشک در چشمش جمع شده،اما هر چه التماسش میکنی اشک پایین نمیآید،سپس خشک میشود.
"امام صادق "(علیه السلام) فرمود:
هر وقت این حالت برای تو پیش آمد زود دستانت را به سوی آسمان بلند کن و چند دعا کن..
لحظه ای که در چشمت هاله ای از اشک برای "سیدالشهداء"( علیه السلام )است، خداوند دارد با محبت به تو نگاه می کند تا هرچه می خواهی،به تو بدهد..
✅پله چهارم:
انسان دلش بشکند و قطره ای از این اشک به اندازه بال پشه،سرازیر شود..
امام" جعفر صادق" (علیه السلام) فرموده اند: هر کس به اندازۀ بال پشه برای جدّ غریبم " حسین علیه السلام اشک بریزد، خدا همه گناهانش را می بخشد و بهشت بر او واجب می شود..
✅پله پنجم:
اگرقطره ای اشک از صورت کسی بر آتش "جهنم" بچکد،آتش جهنم خاموش می شود..
گریه کن" امام حسین"( علیه السلام) با یک قطره اشکش می تواند تمام جهنمیان را از آتش جهنم خلاص کند..
🔴 دوستان اشک هایی که روی صورتتان می آید را کمی بردارید و به روی سینه تان بمالید،چون لحظۀ جان دادن سنگینی روی سینه است،زیر گلویت بزن..
ما یک بار قرار است بمیریم،
باید خوب بمیریم
✅پله ششم:
اگر اشک از چشمانت بیاید روی صورتت بچکد و روی سینه ات بچکد..
"امام صادق" (علیه السلام) می گوید:
هر کس این گونه گریه کند شبیه من است
هرکس می خواهد شبیه" امام جعفر صادق "(علیه السلام) شود،طوری گریه کند که اشک از صورتش روی سینه اش بچکد.
قالَ" الصّادقُ "علیه السّلام:
لِکُلّ شَیْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فینا..
"امام صادق"علیه السلام فرمودند:
هر چیزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشکى که براى ما ریخته شود(که چیزى با آن برابرى نمى کند
تو نوکری چو گدایان به شرط مُزد نکن!
که خواجه خود روش بنده پروری داند
#حسین_سالار_شهدا
🌹🌷🌹🌷
🛑 ثبتنام زیارت نیابتی
عتبات عالیات
🔹علاقهمندان برای شرکت در این طرح میتوانند با مراجعه به آدرس https://atabat.org/fa/forms/4 ، بخش «نائب الزیاره» ، به نام خود یا دیگران، درخواست زیارت نیابتی را ثبت کنند.
〰〰〰〰〰🇮🇷🌺🍃
السلام عليکم یا اهل بیت النبوه
🍃🌺🇮🇷〰〰〰〰〰〰
شهید محسن حججی
ان شاءالله شهادتم صدق گفتارم را گواهی می دهد، شک نکنید و مطمئن باشید، راه ولایت همان راه علی است، رهبر برحق سید علی است.
والسلام
〰〰〰〰〰〰🇮🇷🌺🍃
«اگر در اینترنت نام شهید سید مصطفی موسوی را جستجو کنید عکس دو شهید جوان با دو چهره متفاوت نمایان خواهد شد. جالب است بدانید که اشتباهی رخ نداده و هر دو شهید، سید مصطفی موسوی هستند.
هر دو از شهدای مدافع حرم هستند.هر دو متولد سال ۷۴ هستند.هر دو در سال ۹۴ شهید شدهاند. فقط یکی ایرانی است و یکی افغانستانی.
جالبتر اینکه این دو شهید حدود دو ماه تاریخ شهادتشان باهم فرق دارد ولی خبر شهادت اولی که فردای همانروز منتشر شد، خیلی از خبرگزاریها عکس نفر دوم را منتشر کردند.
وقتی سید مصطفی موسوی (ایرانی) در ریف جنوبی حلب شهید شد، سید مصطفی موسوی (افغانستانی) بیخبر از شهید ایرانی در حال مجاهدت بود ولی عکسش را در سایتها به عنوان شهید ایرانی منتشر کردند.»
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مدافعان_حرم
#شهدا_راهیان_کربلا #شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
💘 شین مثل شهید 💘
«اگر در اینترنت نام شهید سید مصطفی موسوی را جستجو کنید عکس دو شهید جوان با دو چهره متفاوت نمایا
جوانترین شهید مدافع حرم!
بچه تهرونم هست!
🌹🌹🌹شهید سعید چشم به راه🌹🌹🌹
مادر شهید سعید چشم به راه:
پانزده ساله بود که عملیات رمضان شروع شد. به همسرم گفتم:
«حفظ اسلام خون میخواهد، به نماز و روزه نیست؛ هر کدام میتوانید بروید جبهه، بروید. نگویید به خاطر ما نرفتید. »
آخر ماه رمضان بود که سعید رفت جبهه.
وقتی بدرقهاش کردم، رفتم زیر آسمان و گفتم: «خدایا فرزندم مال تو بود، در راه تو دادم؛ اما پسرم مفقود و اسیر نشه»
یک شب حضرت زهـرا (سلام الله علیها)به خوابم آمدند و گفتند: « سـعید فرزند من است. »
با تعجب پرسیدم: « سعید که سید نیست؟! »
حضرت فرمودند:
« ما برخی از سیدها را فرزند خودمان نمی دانیم، اما سعید فرزند من است. »
بعد از سعید پرسیدم: « سعید جان شما چطور به این مقام رسیدی؟ »
گفت: « فقــط خلــوص، هر کاری را که میکنید اگر فقط رضایت خدا را در نظر بگیرید خدا هم پاداش با ارزشی به شما می دهد. »
یکی از دوستانمون خواب دیده بود که رفته گلستان شهدای اصفهان روی همان سکویی که سعیدم خاک است. دیده بود که آقای بزرگواری با سعید حرف می زند. میگفت: « من از ابهت آن آقا شرم کردم بروم بالای سکو، روی صندلی نشستم؛ اما سعید بهم گفت: نمیخواد دنبال امام زمان (عجّل الله فرجه) بگردی، کاری کنید که او بیاد، آقا مرتب می آیند اینجا. »
وقتی با بچهها دعواش میشد هنوز اشکش تو صورتش بود که میرفت با آن کسی که دعواشون شده بود دست میداد. میگفتم: « مامان صبر کن حداقل اشکهات بخشکه بعد برو آشتی»
او حتی در سن هفده سالگی سه هزارتومان خمس پرداخت کرد و این کار او، باعث تعجب خیلیها شد که یک پسربچه با این سن و سال چرا باید به فکر خمس دادن باشد.
یکی از همرزمانش میگفت:
« یک بار که با هم کردستان بودیم، هوا بینهایت سرد بود. من قرار بود به همة سنگرها سر بزنم تا کسی خوابش نبرد. خدا خدا میکردم که زمان زود بگذرد و من از سرمای هوا به جایی گرم پناه ببرم. توی همین سرزدن به سنگرها بود که متوجه شدم یک نفر دولا شده است. اول ترسیدم، گفتم شاید دشمن است، اما وقتی جلوتر رفتم، متوجه شدم سعید پشت یکی از همین سنگرها و در آن هوای سرد مشغول نماز خواندن است. با خودم گفتم؛ من دنبال یک جای گرم و نرم هستم، آن وقت این پسر ایستاده و دارد اینجا نماز شب میخواند. »
دیدار آخرش متفاوت بود. بهم گفت:
« مامان برای همیشه خداحافظ! ان شاءالله وعدة ما باب المجاهدین »
هنوز صدای سعید در گوشم است.
رزق حلال و توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام) خیلی توی این راه مؤثر است.
وقتی که در تابوت را برداشتند تا چهرة ماه سعیدم را ببینم، با صدای بلند گفتم:
« مادر حیف این چشمها بود که با مرگی غیر از شهادت بسته شوند.
اصلاً حیف این صورت و سیما بود که شهید نشود. »
شب آخری که فردای آن قرار بود پیکرش برسد، خوابش را دیدم.
در عالم خواب به من گفت: « مامان، بابت جراحاتی که فردا روی بدن من میبینی، ناراحت نباش و بیتابی نکن، هیچ کدامشان را نه حس کردم و نه فهمیدم. خوشحال باش چون من از قفس دنیا آزاد شدم. لحظة آخر هم، امام حسین(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) بالای سرم آمدند و یک شاخه گل به من دادند و از من خواستند آن را بو کنم. »
سعید حتی در خواب از من خواست دنبالش بروم تا جایش را در بهشت نشانم بدهد. با هم وارد باغی شدیم که تمام درختان آن به سعیدم تعظیم کردند. قصرش هم کنار قصر آقا امام حسین(علیهالسلام) بود.
حتی جایی که قرار بود سعید را در گلستان شهدای اصفهان دفن کنند در عالَم خواب به من نشان دادند.
قرار بود پسر دومم ازدواج کند، ولی خانهای برایش پیدا نمی شد. خیلی دنبال یک جای مناسب گشتیم، اما بیفایده بود. یک بار در خلوتم به سعید گفتم: « مامان مگه تو پسر ارشد ما نیستی؟ مگه تو نباید کمک حال ما باشی؟ نمیخواهی کمک کنی؟! »
همان شب به خوابم آمد و گفت: « مامان بیایید با هم برویم این خانه را نشانت بدهم، ببینید دوست دارید یا نه.»
آمدیم همین خانة فعلی، طبقة پایین، مهتابی را روشن کرد و گفت: « مامان، اینجا را دوست داری؟»
فردای آن روز یک نفر آدرس همین خانهای که سعید در خواب به ما نشان داد را به حاج آقا داد و گفت: « این ملک را قرار است بفروشند. »
به شب نرسیده همان خانه را قولنامه کردیم. 🌹شادی روح شهدا صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_فداییان_ظهور
#شهدا_راهیان_کربلا
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
🕊 هرروزباآقام امام زمان حرف میزدم 🕊
حجت الاسلام انجوی نژاد:
🔸یه جوونی اومد کنارم نشست و گفت:
حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم❓
گفتم: بفرمایید...
🔹عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود.❤️
🔸زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود، خیلی ها مسخره اش می کردند.😔
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش غلامرضا اکبری🕊🌹
🔸عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد ، ما هم میگفتیم چی میگی بابا؟؟ محلش نذاشتیم. 😬
🔻هرچی سرو صدا کرد هیچکس محلش نذاشت.😔
وقتی دید ما نمیفهمیم کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ؛ شهید عبدالمطلب اکبری🌷🕊
🔻ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن!😜
🔸عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم، بنده خدا هیچی نگفت!😞 فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش رو پاک کرد. بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت…🚶♂️
🔹فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش.✨
۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند!🌷🕊
جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخرش کردیم!!! 😭😭🌾
📄وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود نوشته بود : 😭😭
” بسم الله الرحمن الرحیم ”
➖یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند😔
➖یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند…😔
➖یک عمر هر چی جدی گفتم شوخی گرفتند،😔
➖یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.😔
اما مردم❗️❗️
💠حالا که من رفتم بدونید، هر روز با آقام امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) حرف میزدم … 😱😭😭
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی.🌹🍃
جای قبرم رو هم بهم نشون داد…✨
این را هم گفتم اما باور نکردید ...😔😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی #شهدا_راهیان_کربلا #شهدا_فداییان_ظهور #اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
✅همسر شهید همت می گفت:
🌺ابراهیم بعدِ چندین عملیات اومد خونه
سرتا پا خاكی بود و چشم هاش قرمز شده بود
به محض اینکه اومد، وضو گرفت و رفت که نماز بخونه.
گفتم: حاجی لااقل یه خستگی در کن، بعد نماز بخون
🔻سر سجادش ایستاد و در حالی که آستینهاشو پایین میزد گفت:من با عجله اومدم که نماز اول وقتم از دست نره
این قدر خسته بود كه احساس میكردم هر لحظه ممكنه موقع نماز از حال بره
♥️شهید رجایی:
اگر آمریکا و همفکرانش به ما بگویند، سازش کنید تا گندم به شما بدهیم، ما یک نان را ۳۶ میلیون نفری خواهیم خورد ولی زیر بار این ذلت نخواهیم رفت...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی