📸 #عکس_نوشت
🔸انسان از هر چه گریزان باشد بیشتر در اندیشهی آن است تا مبتلا شود.
✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔 @shiravi_pic
🆔 @shiravi_ir
📸 #عکس_نوشت
🔸واجبتر از هر واجب انجام همهی واجبهاست!
✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔 @shiravi_pic
🆔 @shiravi_ir
بقیه قرآن.MP3
5.63M
🔊 #صوت
🔻 #بقیه_قرآن
🔸آیا قرآن تمام نیازهای بشر را پاسخ میدهد؟
🔹چرا قرآن این مقدار آمده؟ نه کمتر نه بیشتر!
#قرآن #تفسیر
بقیه قرآن
🆔 @shiravi_sound
🆔 @shiravi_ir
📸 #عکس_نوشت
🔸شرط بهرهوری از استعدادهای موجود در نفس آدمی، شناخت آنها، ایجاد میل به آنها، عزم راسخ و داشتن مربی است.
✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔 @shiravi_pic
🆔 @shiravi_ir
مراتب هستی.mp3
3.05M
🔊 #صوت
🔻 #مراتب_هستی
🔸هستی بینهایت مراتب وجود دارد است.
#هستی #آفرینش
مراتب هستی
🆔 @shiravi_sound
🆔 @shiravi_ir
یاری خدا کنیم.mp3
4.55M
🔊 #صوت
🔻 #یاری_خدا_کنیم
انسان چگونه میتواند خدا را یاری کند؟
#تجلی #کمک #انسان #خدا
یاری خدا کنیم
🆔 @shiravi_sound
🆔 @shiravi_ir
📸 #عکس_نوشت
🔸هیچکس امکان نوشتن بر روی تختهی سیاه دیگری را نخواهد داشت
نویسنده فقط انسان است.
✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔 @shiravi_pic
🆔 @shiravi_ir
چرا هستیم که هستیم.mp3
5.53M
🔊 #صوت
🔻 #چرا_هستیم_که_هستیم
🔸رسیدن به آرزوها حتمی است.
🔹با مرگ چه چیزی تغییر میکند؟
🔸زندگی پس از مرگ
#مرگ #خواب #آرزو
چرا هستیم که هستیم
🆔 @shiravi_sound
🆔 @shiravi_ir
📸 #عکس_نوشت
🔸اگر بشر به اندازهای که تهدید میشد تشویق میشد هماکنون جهان گلستان بود.
✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔 @shiravi_pic
🆔 @shiravi_ir
هدایت شده از تفسیر معنوی در دست بررسی
#تفسیر_معنوی
📖خاتمه
قصه يوسف كنون آخر رسيد
جلوهای بود از هوالاخر رسيد
هر چه گفتيم از زبان دوست بود
ذرهای از استخوان و پوست بود
مانده بر جا لبّ لبّ حرفها
قطرهای از چشمهای در برفها
نيست قدر يوسف اين حرف خفيف
خاص از اين رو سياه بس سخيف
حيف كوتاه است دست از آن نخيل
گرچه نبود كردگار من بخيل
ما به قدر خويش دريا را چشيم
كی به سوزن میتوان دريا كشيم؟!
قدر من هم قدر سوزن نيستش
كی بدانم يوسف جان كيستش؟
خواستم تا عقده دل وا كنم
خود ميان مشتری ها جا كنم
در صف يوسف فروشان ماندهام
هر چه كردم عاقبت جا ماندهام
شكر حق دلگير يوسف گشتهام
خود به چاه مهر يوسف هشتهام
قصه شد پايان و من آغاز راه
چاه و شب تنهايی و آواز ماه
باز دلتنگ زليخا میشوم
قصه مجنون و ليلا میشوم
شكر ايزد غصه ليلايم شده
در ميان كاروان جايم شده
قصه رفت، در كاروانم من هنوز
در ميان بند ايشانم هنوز
سرگذشت قصه خواندن اين بود
قصه جان دين و هم آيين بود
قهرمان قصه ناقل میخرد
ناقلان را قصه با خود میبرد
می برد جان را شهيدش میكند
غرق در قرب و غريبش میكند
قهرمان قصه را ناطق كنيد
نور او بر جان خود ساطع كنيد
قصه را با قهرمان تبديل كن
باز خود را قهرمان ايل كن
حرفها خواهی زد و خواهی شنيد
گوشها وا كن دوا خواهی شنيد
حرفهای گفته سهل و ساده است
هفت گاو چاق نر يا ماده است
حرفهای مانده قعر قصهها
میبرد از عمق عالم غصهها
آنچه ناگفته است بايد كشف كرد
قبرهای قصهها را نبش كرد
مردگانی چند را ما ديدهايم
قبرشان با سوزنی كاويدهايم
اين شما اين گنجهای بی حساب
خرج كن تا روز محشر بی حساب
دل بده بر قهرمان قصهها
تا بگويد قصهها در قصهها
مینشاند گه تو را بر جای خويش
تا بری آن كاروانش را به پيش
گه اسيرت میكند گاهی شهيد
گاه در جمعی برد گاهی وحيد
قصه دانشگاه بی حد در فنون
فارغالتحصيل آن شد ذوالفنون
تو به هنگام خروج آن نيستی
ممتحن داند كه اكنون كيستی
🖌نویسنده و شاعر
استاد محمد مهدی شیروی خوزانی