امشب کم نخواه از عباسِ حسین...
یه گوشه بشین و باهاش خلوت کن...
گره تو کارته...
از خودت خسته شدی...
کربلا میخوای...
زیر لب با خودت زمزمه کن
"بی دست کربلا... دست مرا بگیر..."
😭😭😭😭
امشب برا یه آقایی که باب الحوائج هست اما خودش آرزو به دل موند و حاجتش برآورده نشده روضه بخونیم؟ 😭 ...
تو مقتل نوشته...
وقتی دو دست عباس رو قطع کردن
مشک رو به دندان گرفت
سرشو هم خم کرد و خودشو انداخت رو گردن اسب
مشک رو بین خودش و گردن اسب قراد داد که تیر بهش نخوره...😭 😭
هی نگاه های ملتمسانه ی رقیه و سکینه رو موقع خداحافظی تو ذهن خودش مرور میکنه...
😭😭
با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت
راضی به دل شکستگی بچه ها نشد
😭
گفت: حسین، منو نبر سمت خیمه ها....
شکر خدا که پیکر او در شریعه ماند
پامال نعل تازه غروب بلا نشد...
😭😭😭😭😭
دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است
بزم شراااااب…😭😭😭
جای علمدار خالی است
#یوسف_رحیمی
یه چند بیت هم از لحظه ای که حسین رسید بالا سر عباسش بگم و یا علی...
از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین
از تو دو دیده خونی و از من دو دیده تر...
😭