🔅سند شماره 4
💠سرکوب شدید مخالفان توسط ساواک
#اسناد
#ساواک
#فساد
#محمدرضاشاه
📖با مطالعۀ نشریات «کنفدراسیون» به این نتیجه رسیده بودم که «ساواک» سازمان بسیار قدرتمندی است و هر کس را که مخالف رژیم باشد به شدت سرکوب میکند.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص.42-43
🔅سندشماره7
💠نقش انگلیس و سیا در براندازی مصدق
#اسناد
#کودتا
#محمدرضاشاه
📖یکی از اقدامات انگلیسها درجهت براندازی حکومت مصدق، اجیر کردن برادران «رشیدیان» بود؛ که توسط آنها آخرین اطلاعات از وضع داخلی کشور و روحیۀ مردم به دست انگلیسها میرسید، تا برای طرح توطئۀ سرنگونی مصدق مورد استفاده قرار گیرد. البته در این جریان، سازمان «سیا» نیز با تقبل پرداخت هزینۀ طرحهای مورد نظر، شرکت داشت.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 37
🔅سند شماره 3
💠برخورد شدید و نابودی مخالفان توسط محمدرضاشاه
#اسناد
#فساد
#محمدرضاشاه
📖طبق مندرجات اعلامیههای «کنفدراسیون»: زندانهای ایران انباشته از مخالفان سیاسی شاه بود، و در بین آنها از هر صنف و طبقهای اعم از دانشجو، معلم، روحانی، و افراد عادی جامعه وجود داشت. ولی در عین حال از مضمون اعلامیهها چنین بر میآمد که: گرچه شاه مخالفان خود را با بیرحمی فراوان نابود میکند، لیکن برای طرفدارانش اجر و پاداش بسیار در نظر میگیرد. که البته این مطالب بعدها بر اثرشنیدن صحبتهای عمویم ــ در جریان سفرش به سوئیس ــ که مشخص میکرد شاه تا چه اندازه مستبد و دمدمی مزاج است، به نظرم حرف قابل قبولی نیامد.
📚منبع:
مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص.42-43
🔅سند شماره11
💠یک وسیله شیک و مجلسی برای افزودن ثروت خانواده سلطنتی
#از_نگاه_دیگران
#رشوه
#فساد
فریدون هویدا در بخشی از خاطرات خود می نویسد: به هر حال، چون رشوه خواری بعضی از اعضای خانواده شاه و مقامات عالیرتبه مملکت محرز بود جامعه حق داشت که صداقت شاه را نیز به دیده شک و تردید بنگرد و حداقل وجود "بنیاد پهلوی" را گواهی بر این نظر خود بداند.
چنان که یکی از کارشناسان آمریکایی نیز در شماره ژانویه 1979 مجله "نیروهای مسلح" آمریکا ( آرمدفور سز جورنال) اشاره کرده بود که : «... بنیاد پهلوی تبدیل به یک وسیله قانونی برای افزودن به ثروت خانواده سلطنتی ایران شده است...»
📚منبع:
سقوط شاه/ فریدون هویدا / ص 92
✅بیماری محمد رضا پهلوی
قسمت اول
❌نخستين بارى كه شاه متوجه نشانه اى از بيمارى خود شد، در تعطيلات نوروز ۱۳۵۳ در ساحل كيش بود. او يك روز هنگامى كه در ساحل قدم مى زد متوجه وجود تورمى در زير قفسه سينه خود شد و موضوع را با دكتر ايادى در ميان گذاشت. علم خاطره آن روز را چنين ثبت كرده است: «(يادداشت روز ۲۰ فروردين) صبح از منزل خودم در كيش به كاخ رفتم. خيلى خوشحال و سرحال بودم. منتظر تشريف فرمايى اعليحضرت بودم كه يقين داشتم بايد خوشحال باشند، چون ديروز بعدازظهر و ديشب را به حمدالله خوش گذرانده اند. ايادى طبيب مخصوص پائين آمد. مرا به گوشه اى خواست و در گوشم گفت بايد پروفسور برنار، طبيب متخصص خون را از فرانسه بخواهى كه بيايد شاهنشاه را معاينه كند. گفتم براى چه؟ نگفت، فقط گفت لازم است.
❌واقعاً جهان در ديده من تيره و تار شد… شاهنشاه پائين آمدند. به ظاهر سرحال بودند ولى من مناسب نديدم كه آنجا سئوالى بكنم. در اتومبيل به من فرمودند: «آخر دو هتل ديگرى كه قرار بود اينجا بسازيم چه مى شود؟ عجله كنيد، من مى خواهم زودتر اين كارها را تا زنده هستم ببينم.» بيشتر از اين فرمايش شاه نگران شدم كه خدايا موضوع چيست... (يادداشت روز بعد:) صبح شرفياب شدم.
❌اولين سئوالى كه در تنهايى از شاهنشاه كردم همين مسئله سلامتى بود... عرض كردم... به من بفرمائيد چه باك داريد؟ فرمودند طحالم مثل اين كه بزرگ شده و چون مركز توليد خون است بايد ببينم در سيستم خونى من تغييرى به وجود آمده يا نه؟ عرض كردم مرا كه نيمه جان كرديد! اين كه مطلبى نيست!»
❌پروفسور برنار به همراه دكتر ژرژ فلاندرن چند هفته بعد به دعوت وزير دربار به تهران آمدند و شاه را در كاخ سلطنتى معاينه كردند. شاه براى جلوگيرى از انتشار هر نوع شايعه حاضر نشد به هيچ بيمارستانى مراجعه كند و بنابراين پزشكان ناچار بودند نمونه هاى آزمايشگاهى او را همراه خود ببرند. با وجود اين هر دو در معاينه بالينى فوراً متقاعد شدند كه شاه به نوعى سرطان غدد لنفاوى مبتلا شده است.
❌دكتر ايادى آنها را از به كار بردن لفظ سرطان يا لوسمى ممنوع كرد و آنها بيمارى را براى شاه «ماكرو گلوبولنميا والدنستروم» معرفى كردند.
✅پنهانكارى در رابطه با بیماری محمدرضا پهلوی
قسمت دوم
❌دامنه پنهانكارى در مورد بيمارى شاه بسيار گسترده بود. ابتدا قرار شد نمونه هاى آزمايشگاهى كه از شاه گرفته مى شود، به نام علم (كه اتفاقاً او هم به سرطان خون مبتلا بود) به فرانسه فرستاده شود و پاسخ هم به نام او باشد تا كسانى كه در جريان امر قرار مى گيرند يا سرويس هاى اطلاعاتى كشورهاى خارجى به بيمارى شاه پى نبرند.
❌حتى از آنجا كه ايادى مى دانست شاه ورقه هاى توضيحى داخل بسته هاى دارو را طبق عادت مطالعه مى كند، داروهايى كه براى مهار بيمارى شاه لازم بود را در بسته هاى داروهاى ديگر براى او مى فرستادند تا متوجه موضوع نشود. اين راز حتى از علم نيز پنهان نگاه داشته شد و او تا پايان عمرش در سال ۱۳۵۶ ماهيت بيمارى شاه را نمى دانست.
❌پزشكان فرانسوى سه سال بعد تصميم گرفتند شهبانو فرح را در جريان امر قرار دهند. بنابراين هنگامى كه او براى شركت در كنفرانسى به آمريكا رفته بود و در بازگشت چند روزى در پاريس ماند، برنار در ديدارى محرمانه او را از بيمارى شوهرش آگاه كرد.
❌گفته مى شود شاه پس از خروج از كشور در جريان انقلاب و در مدتى كه به همراه خانواده اش در كشورهاى مختلف سرگردان بود، در مصرف داروهاى مهاركننده بيمارى اش سهل انگارى كرد و همين مسئله باعث شد بيمارى او از كنترل خارج شود و به مرگش بينجامد.
❌شايد او اگر از ماهيت بيمارى اش آگاه بود، چنين سهل انگارى نمى كرد، چنانكه اگر از واقعيت هاى سياسى كشور با خبر نگه داشته مى شد، شايد آن همه خبط سياسى و اقتصادى در چند سال آخر سلطنتش مرتكب نمى شد.سرشت ديكتاتورى به راستى همه چيز انسان را نابود مى كند.
✅✅عبدالکریم ایادی کیست؟؟(قسمت اول)
یکی از کسانی که در دربار محمدرضا پهلوی و در خصوصیترین جنبههای زندگی او دخالت داشت یک ارتشی به نام تیمسار عبدالکریم ایادی بود. وی که یک پزشک متوسط نیز بود با هدف معالجه امراض روانی محمدرضا و برادرش علیرضا پهلوی پایش به دربار باز شده بود.
بهتر است ادامه ماجرا را از زبان ارتشبد حسین فردوست بشنویم:
علیرضا دچار مرض روحی شدید بود و احتیاج به پزشکی داشت که به طور مدام با او در تماس باشد تا ناراحتیهایش را تسکین دهد. در آن زمان علیرضا خواهان بهترین پزشک ارتش شد و چون ایادی در ارتش بود به علیرضا معرفی گردید. ایادی در رشته خود یک پزشک متوسط بود و تخصصی در امراض روانی نداشت و نمیتوانست علیرضا را معالجه کند. ولی حضور یک پزشک در زندگی علیرضا برای او تسکینی بود. پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائیها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود. لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفی کردند. نقشی که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت، مجموع مهرههای غرب روی هم نداشتند.
تاریخ آشنایی محمدرضا با ایادی یادم نیست. احتمالاً در دورانی بود که فوزیه قهر بود و یا کمی پس از طلاق او. به هر حال در آن زمان ایادی سرهنگ ارتش بود. روزی محمدرضا به شدت ابراز ترس از میکروب میکرد و من و علیرضا حضور داشتیم. علیرضا گفت، پزشکی را میشناسد که بینظیر است و از محمدرضا اجازه خواست که بیاید و او را معاینه کند. محمدرضا از شدت ترس بلافاصله استقبال کرد و اجازه داد و برای اولین بار ایادی، محمدرضا را معاینه کرد. از همان آغاز برای من مشخص شد که این فرد، که دوره پزشکی را در فرانسه طی کرده، یک کلاش و حقهباز به تمام معناست. باید اضافه کنم که ایادی در فرانسه ابتدا دانشجوی دامپزشکی بوده و سپس پزشکی را به طور ناقص میخواند؛ میگویم به طور ناقص، زیرا 2 سال از دوره دامپزشکی او را به عنوان دوره مقدماتی پزشکی قبول کرده بودند. ولی همین فرد به نحوی محمدرضا را مسحور خود کرد که قرار شد هفتهای 3 بار به محمدرضا مراجعه کند. ایادی تا مرگ علیرضا پزشک معالج او بود. چون علیرضا مرا خیلی دوست داشت و علاقمند بود که به طور خصوصی با من صحبت کند، در این صحبتها برای من روشن شد که این ایادی کلاش، در طول بیش از 10 سال که پزشک علیرضا بوده فقط به او انواع ویتامینهای جهان را داده و او نیز مصرف کرده است! جیب علیرضا همیشه مملو از انواع ویتامینها بود، که البته نه تنها مرض را معالجه نمیکرد بلکه امراض دیگری نیز، به خصوص امراض جلدی و لرزش برخی عضلات بدن، بر آن میافزود.
محمدرضا نیز دچار این اعتیاد به ایادی شد. دیدار او با ایادی از هفتهای 3 روز به هر روز تبدیل شد و دیدار هر روزه به کلیه ساعات فراغت کشید. صبحها، هنوز محمدرضا بیدار نشده، ایادی حاضر بود و شبها تا وقت خواب در اتاق او میماند. زمانی که محمدرضا ازدواج میکرد، این عادت ترک نمیشد و ایادی با زنهای محمدرضا هم خودمانی میشد. بدین ترتیب، ایادی با نفوذترین فرد دربارو به تدریج با نفوذترین فرد کشور شد. او برای خود حدود 80 شغل در سطح کشور درست کرده بود؛ مشاغلی که همه مهم و پولساز بود!
پایان قسمت اول
ماخذ: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،ج اول، صص 204-201
✅✅عبدالکریم ایادی کیست؟(قسمت دوم)
رئیس بهداری کل ارتش بود و در این پست ساختمان بیمارستانهای ارتش به امر او بود، وارد کردن وسایل این بیمارستانها به امر او بود، وارد کردن داروهای لازم به امر او بود،
دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر ایادی سرتیپ نمیشد و هرگونه تخطی از اوامر او همراه با برکناری و مجازات بود.
ایادی رئیس «اتکا» ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیها باید به دستور او تهیه میشد. هر چه اراده میکرد، حتی اگر در کشور موجود بود، باید برای ارتش از خارج، بویژه انگلیس و آمریکا، وارد میشد. تعیین سهمیه و صدها کار دیگر و حتی تعیین رؤسای اتکاها و پرسنل آن با او بود.
سازمان دارویی کشور نیز تماماً تحت امر ایادی بود، چه داروهایی و به کدام مقدار باید تهیه شود، از کجا خریداری و به کدام فروشنده و به چه میزان داده شود، چه داروهایی باید و چه داروهایی نباید وارد شود، همه و همه بنا بر مصالح بهاییگری دائماً در تغییر بود.
شیلات جنوب در اختیار ایادی بود و تعیین اینکه به کدام کشورها و شرکتها اجازه صیادی داده شود و به کدام داده نشود در اختیار ایادی بود. در نتیجه سیاستهای او تا انقلاب، صید ایران با بدویترین وسایل انجام میشد. تعیین رئیس و پرسنل شیلات نیز با ایادی بود.
من یک بار مشاغل او را کنترل کردم و به 80 رسید. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ایراد گرفت که 80 شغل را برای چه میخواهی؟ ایادی به شوخی جواب داد و گفت: «میخواهم مشاغلم را به 100 برسانم!» این خود نمونه کوچکی است از شیوهی حکومت محمدرضا! در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهایی وارد کابینه کرد و این وزراء بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند. من میتوانم ادعا کنم که یک هزارم کارهای ایادی را نمیدانم، ولی اگر پروندههای موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمانهای دولتی بررسی شود موارد مستندی مشاهده میگردد که به نظر افسانه میرسد و بر این اساس میتوان کتابی نوشت که: آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت میکرد یا محمدرضا پهلوی؟! تمام ایرانیان ردهی بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران ایادی بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرأت بیان آن را نداشتند. در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائیها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت. در دوران قدرت ایادی تعداد بهائیهای ایران به 3 برابر رسید. بسیاری از بهائیها در مقابل گزینه مذهب مینوشتند «مسلمان» و حال آن که بهائی بودند. یک بارحرکت مردم علیه بهائیها اوج گرفت و سخنرانیهای فلسفی (واعظ مشهور) سبب شد که حضیرةالقدس – محل مقدس آنها در تهران – تخریب شود. در اثر این حرکت تعدادی از بهائیها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور محمدرضا 9 ماه به ایتالیا رفت، ولی این حرکت دنبال نشد.
پایان قسمت دوم
ماخذ: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،ج اول، صص 204-201
✅✅عبدالکریم ایادی کیست؟(قسمت سوم)
🔴ایادی مشهور به راسپوتین ایران بود و واقعاً چنین بود. هیچ زن زیبایی از زیر دست او سالم در نمیرفت و البته در مقابل آنها را به مشاغل مهم میرساند و یا پول گزاف میداد. زمانی که همخوابگی نمیکرد با دست زنها را نوازش میداد. محل ملاقات او با زنها در دربار و در مطبش بود. محل سوم ملاقات او با زنها، منزل دکتر باستان (متخصص گوش و حلق و بینی) بود. مسلماً شدت عمل راسپوتین واقعی در رابطه با زن به پای ایادی نمیرسید و اعمال او قابل ذکر نیست.
🔴از زمانی که ایادی را شناختم، او با دکتر باستان رفیق صمیمی بود و مطب و خانهشان نیز نزدیک هم قرار داشت و 10 دقیقه راه پیاده بود. این دو هر شب با هم بودند و هر دو شدیداً خانمباز بودند. زنها را از مشتریان مطب و متفرقه دستچین میکردند و با هم معاوضه مینمودند. به تدریج که ایادی مهم شد، مطبش بسیار شلوغ شد، که اکثراً برای رفع گرفتاری و پول و شغل و یا ارائه اطلاعات و اخبار مراجعه میکردند. 90% مشتریان او زن بودند. ایادی اکثر شبها، در ساعاتی که نزد محمدرضا نبود، برای رفع تنهایی نزد دکتر باستان و خانواده او میرفت
🔴تصور میکنم دکتر باستان بهائی نبود، ولی دین و مذهب حسابی نداشت. او خوب مینوشت و حکایات سرگرم کننده و شوخی زیاد میدانست. ایادی ازدواج نکرد و فرزند نداشت. خانه و مطبش پشت کلانتری یک تهران بود و خانه و مطب دکتر باستان در خیابان پاریس بود که نزدیک خانه ایادی است. بعدها ایادی و باستان باغی در شمال سلطنتآباد تهیه کردند که بیش از 10 هزار متر مربع است. در آن باغ ساختمانی یک طبقه ایجاد شد که در آن دکتر باستان و زنش زندگی میکردند و به این ترتیب خانه دکتر باستان از مطبش جدا شد. دکتر باستان هیچگاه وارد سیاست نبود و سیاست را نیز دوست نداشت. او مشاغل پرمسئولیت قبول نمیکرد تا بتواند راحت باشد. باستان پدر زن سپهبد یارمحمد صالح است و رابطه باعطوفتی با هم داشتند. دختر دکتر باستان از یارمحمد صالح یک پسر به نام جهانگیر داشت، که در آمریکا تحصیل نمود و دکتر اقتصاد شد. وی با پسرم شاهرخ رفیق بود.
🔴ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود. نخستوزیران، به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش و کلیه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم دستورات او را، که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمیشد به فرم امر، اجرا میکردند. ایادی در کلیه مسافرتهای خارج همراه محمدرضا بود و طبیعی است که مورد علاقه برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بوده است. ایادی در سال 1357، کمی قبل از انقلاب، ایران را ترک کرد.
✅پایان قسمت سوم
📚منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،ج اول، صص 204-201
✅مرموزترین افسر اطلاعاتی رژیم پهلوی
🔴ارتشبد حسین فردوست از چهرههای برجسته عصر پهلوی است. او در ۱۲۹۶ شمسی متولد شد. از دوران كودكی به عنوان دانشآموز دبستان نظام وارد كلاس مخصوصی شد كه رضاشاه برای ولیعهد خود محمدرضا پهلوی ترتیب داده بود. لذا فردوست، دوست صمیمی و نزدیكترین محرم اسرار وی شد. با عزیمت محمدرضا به سوئیس، فردوست جزء دوستان صمیمی و مشاوران شاه شد، بدان حد كه شاه دركتاب «مأموریت برای وطنم» تنها كسی را كه به عنوان دوست خود معرفی كرد، فردوست بود: «در آن موقع دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست كه پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوئیس هم با من همدرس بود و بعد هم با درجه سرهنگی سمت استادی دانشكده افسری را عهدهداری میكرد و فعلاً در گارد شاهنشاهی مشغول به انجام وظیفه است»
🔴در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، فردوست نه فقط صمیمیترین دوست او بود؛ تا بدان حد كه تنها فردی بود كه با شاه و ملكه بر سر یك میز غذا میخورد، بلكه محرم اسرار محمدرضا و رابط او در مخفیانهترین ارتباط ها نیز بود. آژانس مركزی اطلاعات امریكا (سیا) در كتاب محرمانه «نخبگان و توزیع قدرت در ایران» نام فردوست را در رأس محفل خصوصی شاه ذكر میكند و در رابطه با او چنین مینویسد: «رابطه شاه با مقامات نظامی و امنیتی از طریق یكی از دوستان دیرین به نام سرلشكر فردوست برقرار میگردد. او یكی از كسانی است كه برای تحصیل همراه محمدرضا شاه در مدرسه مقدماتی مخصوص انتخاب شده بود. حسین فردوست همراه شاه به مدرسه لُه روزه در سوئیس و مدرسه نظام رفت، بجز یك دوران كوتاه، وی همیشه عهدهدار موقعیتهای مهم بوده و با وجود اینكه ارتقاء درجات نظامی وی مسیر عادی داشتند ولی از نفوذ و اقتدار بسیاری برخوردار بوده است. محمدرضا احتمالاً از او از سالهای ۱۹۴۱ به این سو به عنوان رابط خود با سفارت آلمان استفاده میكرده است. فردوست از مدتها قبل رئیس دفتر اطلاعات ویژة شاه بوده و همزمان معاونت ساواك را نیز بر عهده داشته و در حال حاضر رئیس دفتر بازرسی شاه است و به عنوان ناظر بر عملیات دولت عمل میكند. او در اجرای وظایف خود بسیار آرام و دقیق است.»
🔴همچنین در گزارش «خیلی محرمانه» دیگر چنین آمده است: «ژنرال حسین فردوست ... به عنوان رئیس دفتر اطلاعات ویژة دربار و رئیس بازرسی شاهنشاهی، امروز كار چشمها و گوشهای شاه را انجام میدهد...» گزارش های بیوگرافیك سفارت، وی را فردی «مؤثر و لایق، و كاملاً وفادار و مورد اعتماد شاه و مردی مصمم و دارای طرز فكری سازمان یافته» توصیف مینماید. فردوست از سال ۱۳۳۸ سرپرست دفتر اطلاعات ویژه شاه بوده و در مورد فعالیت مقامات عالیرتبه مملكت از جمله اعضاء خاندان سلطنتی به شاه گزارش میداد. او بر تهیه گزارشات روزانه به شاه در مورد رویدادهای مهم، برداشت از منابع كابینه و دفاتر دولت در داخل و خارج نظارت داشت و از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۲ به عنوان قائممقام ساواك و از ۲۰ فروردین ۱۳۵۲ به عنوان رئیس دفتر ویژه شاه عمل میكرد.
🔴در سال ۱۳۵۴ فردوست به ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی منصوب شد كه بر مخارج دولتی نظارت كرده و فساد را زیر نظر میگرفت. بعدها نیز به عضویت شورای عالی مبارزه با فساد درآمد. نفوذ او درساواك و مسئولیتش در اداره اطلاعاتی ویژه شاه سبب شد كه وی رابط شخصی شاه با سیستم اطلاعاتی كشور حتی آژانس مركزی اطلاعات امریكا (سیا) شود. بعضی از نویسندگان، وی را «مغز» و «حافظة» شاه دانسته و تصمیمات محمدرضا را عصارة مشورت با فردوست عنوان كردهاند.
🔴پس از سقوط شاه، فردوست دستگیر شد و به دنبال یك بازجویی مفصل، بیش از ۱۵۰۰ صفحه خاطرات نگاشت و پرده از اسرار حكومت شاه و ارتباطهای آن با انگلیس و امریكا برداشت. این خاطرات در بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۶ نوشته شده كه بخش قابل توجهی از آن تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» در دو جلد منتشر شده و امروزه جزء منابع تاریخ عصر پهلوی است. سرانجام فردوست در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ بر اثر سكته درگذشت.
بسم الله
برگزاری انتخابات فرمایشی که در آنها حداقل حضور مردم به چشم می خورد ، مسئله ای بود که در تمام دوران پهلوی دوم به یک امر عادی تبدیل شده بود. در این انتخابات افراد از سوی شاه و اطرافیانش انتخاب شده و به عضویت مجالس موجود در کشور در می آمدند.(۱) « آخر خود شاه تصمیم می گرفتند که چه کسانی نامزد وکالت مجلس باشند و چه کسانی نباشند و در حقیقت ، نمایندگان را خودشان دستچین می کردند.»گاه اتفاق می افتاد که کل انتخابات مجلس ، مورد قبول شاه قرار نمی گرفت و نمایندگانی به مجلس راه می یافتند که در فهرست کاندیداهای محمدرضا قرار نداشتند. شاه این گونه مشکلات را هم به طور اساسی حل و فصل می کرد. در انتخابات مجلس بیستم اعلیحضرت فرمودند: «خوب است با کسانی که انتخاب شده اند مشورتی بکنیم و ببینیم آیا انتخابات را نگه داریم یا آن را لغو کنیم و از نو انتخابات بشود. به هر حال صحبت کردیم و نظر داده شد که انتخابات مجلس بیستم منحل بشود.»(۲) !!!
.
منابع: ۱. فساد در رژیم پهلوی دوم ، عبدالکاظم مجتبی زاده ، ص ۸۳ / ۲. جعفر شریف امامی ، خاطرات جعفر شریف امامی ، ص ۱۲۵ و ۲۱۱
💠در دادگاهِ نواب , دادستان خیلی شعار میداد.می گفت : "طبق مواد 317.318.319و 320 اگر یک نفر یا صد نفر علیه سلطنت قیام کنند محکوم به مرگ هستند"
نواب بلند شد و گفت : "ماده 317 تا 320 قانون مشروطه سلطنتی که شما می گویید, در چه تاریخی تنظیم شده؟" گفتند :"در زمان مشروطه". گفت :" قانون مشروطه در چه زمانی تنظیم شده؟" گفتند:" در زمان مظفرالدین شاه". نواب گفت : " شما پسرِ رضا شاه را بیاورید تا جواب دهد چطور پدرش علیه مشروطه و سلطنت قاجار قیام کرد؟ من هم همان جواب ها را می دهم."
این حرف نواب دادگاه را به تعطیلی کشاند.
📚منبع:خاطرات حاج احمد شهاب.تهران .مرکز اسناد انقلاب اسلامی.1387. ص 108
۶ آذر ۱۳۵۲: امیرعباس هویدا بزرگترین لایحه بودجه تاریخ ایران را به مجلس داد.
رهبر انقلاب:
«بنده از چند سال قبل... شعار تکیه بر «اقتصاد منهای نفت» را با مسؤولین کشور در میان گذاشتم؛ آنها هم انصافاً استقبال کردند. البته کار آسانی نیست... این خشت کجی است که در زمان رژیم پهلوی گذاشته شده است. آن جوانانی که نمیدانند رژیم گذشته با این کشور چه کرده است، بدانند یکی از دهها کار خیانتآمیزی که کردند، این است! اقتصاد این کشور را متکی به نفت کردند که به آسانی هم نمیشود آن را تغییر داد و دگرگون کرد!»
۱۳۷۷/۰۱/۰۱
✅✅«انقلابی از انقلاب میگوید» (۵)
🔴۳ بهمن ۱۳۵۷ | امامخمینی: «ما موافق تمدن هستیم ولی نه آن چیزی كه شاه تبلیغ میكرد.»
🔴رهبر انقلاب🔻« هر جوانی دوست میدارد کشوری که در آن زندگی میکند و خاکی که از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه زیباییها و نیکیها باشد؛ دلش میخواهد جامعه متمدّنی داشته باشد؛... برای این، دو راه در پیش است: یک #راه_واقعی، یک راه کاذب و بدلی... راه واقعی چیست؟ این است که جوان ایرانی تصمیم بگیرد در زمین خود، بذر «خود» را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگی خود استفاده کند؛ ارادهی خودش را به کار گیرد... راه حلّ کاذب این است که یک ملت به تغییر ظاهری دل خوش کند و از حرکت عمیق رو برگرداند... در دوران رژیم گذشته، شاهِ دستنشانده و خائن میخواست این راه حلّ کاذب را با عنوان «دروازه تمدّن بزرگ» برای این مردم به ارمغان بیاورد... با نام «دروازه تمدّن بزرگ» و با نام مدرنیزم ایرانی میخواستند به بقیه موجودی معنویت کشور چوب حراج بزنند. شاهِ عیّاشِ بیسوادِ مفلوک در مقابل بیگانه و مقهورِ پنجه امریکا و صهیونیسم، و ملتی که تحقیر شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ این مدرنیزم ایرانی مال همانهاست. اینکه مدرن شدن و به تمدّن واقعی رسیدن نیست. مظهر آن راه کاذب این بود که در اینجا هر نقطهای که میشد از آن پول ساخت، لانهای برای عوامل و ایادی کمپانیهای خارجی بود... این مدرنیزم به درد نمیخورد؛ این برای یک ملت، بدبختی و بیچارگی و فنا شدنِ همه چیز را به بار میآورد. اگر این انقلاب اتّفاق نیفتاده بود، اگر آن فریاد رعدگونه همه چیز را در این مملکت به جنب و جوش نیاورده بود و دلها را از جا نکنده بود، خدا میداند که امروز کشور ما در چه وضعی بود.» بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت، ۱۳۸۰/۰۲/۱۲
✅«انقلابی از انقلاب میگوید» (۴)
🔴 تا ۲۲ بهمن، وقایع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی را با «روایتِ دستِ اول» حضرت آیتالله خامنهای دنبال کنید؛
🔴 بیگانگی مردم و حکومت در عصر پهلوی
رهبر انقلاب🔻« ازجملهى خصوصیّات مهمّ #رژیم_طاغوت بىاعتنائى به مردم بود؛ مردم بههیچقیمت بهحساب نمىآمدند. ما در دوران عمرمان، در دوران جوانى در رژیم گذشته، یک بار هم نه در انتخاباتى شرکت کرده بودیم، نه از مردم کوچه و بازار معمولى مىشنیدیم که شرکت کنند؛ انتخاباتى وجود نداشت. در یک برههاى خیلى صریح، در یک برههاى کمتر صریح، دخالتهاى آنها بود؛ یک مشت مزدور را میبردند، مىنشاندند آنجا و بهوسیلهى آنها در مجلس شورا و مجلس سنا کار خودشان را انجام میدادند. مردم اصلاً نمیدانستند چه کسى در رأس کار است؛ اصلاً رابطهى بین مردم و حکومت قطع بود. آگاهى مردم، اطّلاع مردم از مسائل کشور، از مسائل سیاسى که شما امروز مىبینید، این درست نقطهى مقابل آن چیزى است که آن روز وجود داشت؛ رژیم خبیث بکل منقطع بود با آحاد مردم.» بیانات در دیدار با مردم قم، ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
« هنر بزرگ امام بزرگوار در این بود که به جای آن نظام فاسد، یک نظام سیاسی در این کشور برقرار کرد که به جای بیاعتنایی به مردم، عشق به مردم بر آن حاکم است. به جای بیتوجّهی به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهمیت فوقالعاده به آنها در آن مطرح است.» بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۳۷۷/۰۳/۱۴.
💠ما بعد از انقلاب جاهایی را در این کشور پهناور و بزرگ دیدیم که با وجود جمعیت فراوان، از آبادانی بویی نبرده بودند؛ محرومیت، طبیعت ثانوی پارهیی از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقهیی که جنبهی استراتژیک برای آن دستگاه نداشت و هدف و کاری در آنجا نبود، دیگر در آنجا نه راهآهنی بود، نه جادهی آسفالتهی درستی بود، نه از آب و برق مردم خبری بود، نه از ارتباطات مردم خبری نبود، نه از کارخانجات در آنجا خبری بود؛ این طبیعت آن دستگاه بود!
💠پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمین و منطقهیی، به مثابهی یک طبیعت، به محرومیت خو بگیرد! در همین خصوص، پنجاه سالهایی گذشت! خدا نگذرد از سردمداران این دو رژیم خبیث منحوس - یعنی رژیم قاجار و رژیم پهلوی - که حدود دویست سال بر این کشور حاکم بودند و در گوشه و کنار این کشور بد خاطرههایی گذاشتند؛ بد نشانههایی از اختلاف و تبعیض و نامردمی و بیتوجهی به مردم باقی گذاشتند.۱۳۷۰/۱۰/۱۲
#سیدعلی_خامنه_ای
✅ «انقلابی از انقلاب میگوید» (۶)
🔴تور نامرئی فرهنگ طاغوت
🔴رهبر انقلاب🔻 «آن وقت من و امثال من كه در زمینهی مسائل مبارزه، به طور جدّی و عمیق فكر میكردیم، همّتمان را بر این گذاشتیم كه تا آنجایی كه میتوانیم، جوانان را از دایرهی نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بكشیم. من خودم مثلاً مسجد میرفتم، درس تفسیر میگفتم، سخنرانیِ بعد از نماز میكردم، گاهی به شهرستانها میرفتم سخنرانی میكردم. نقطهی اصلی توجّه من این بود كه جوانان را از كمند فرهنگی رژیم بیرون بكشم. خود من آن وقتها این را به «تور نامریی» تعبیر میكردم. میگفتم یك تور نامریی وجود دارد كه همه را به سمتی میكشد! من میخواهم این تور نامریی را تا آنجا كه بشود، پاره كنم و هر مقدار كه میتوانم، جوانان را از كمند و دام این تور بیرون بكشم. هر كس از آن كمند فكری خارج میشد - كه خصوصیّتش هم این بود كه اوّلاً به تدیّن و ثانیاً به تفكرات امام گرایش پیدا میكرد - یك نوع مصونیتی مییافت. آن روز اینگونه بود. همان نسل هم، بعدها پایههای اصلی انقلاب شدند. الان هم كه من در همین زمان به جامعهی خودمان نگاه میكنم، خیلی از افراد آن نسل را - چه كسانی كه با من مرتبط بودند، چه كسانی كه حتّی مرتبط نبودند - میتوانم شناسایی كنم.» بیانات در دیدار جمعی از جوانان، ۱۳۷۷/۰۲/۰۷
✅ «انقلابی از انقلاب میگوید» (۷)
🔴جوانهایی که طاغوت میخواست؛ و جوانهایی که انقلاب ساخت
🔴رهبر انقلاب 🔻
1⃣ « قبل از انقلاب، همهی دوران جوانی من غالباً با #جوانان گذشته است. وقتی انقلاب پیروز شد، من حدوداً سیونه ساله بودم. تمام مدت دورهی از هفده، هجده سالگی من تا آن تاریخ، با جوانان بود؛ چه جوانان حوزهی علمی و تحصیلی دینی و چه جوانان خارج از این حوزه. چیزی که حس میکردم این بود که رژیم #محمدرضا_پهلوی کاری کرده بود که جوانان به سمت #ابتذال میرفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقی؛ ابتذال هویّت و ابتذال شخصیّت.» بیانات در دیدار جمعی از جوانان ۱۳۷۷/۰۲/۰۷
🔴2⃣ «من پدران و مادران متوسطی را میشناختم که طاقت همراهی کردن با احساس دینی جوان خودشان را نداشتند؛ حتّی گاهی از احساسات دینی و تعبد و زهد و بیاعتنایی به دنیا و به خوراک و به آسایشی که در جوانانشان مشهود بود، پیش ما شکایت میکردند! آن پدران و مادران، با همان تربیتهای غلط رشد کرده بودند، مسلمان هم بودند؛ اما این جوشش ایمان اسلامی در آنها نبود؛ ولی جوانشان تحت تأثیر تربیت انقلابی قرار گرفته بود؛ به همین خاطر بود که جوانان، خانوادهها را پشت سر خودشان میکشیدند؛ و این شد که آن قیام عظیم مردمی و آن حرکت بینظیر در عالم - یعنی #انقلاب_اسلامی ما - به رهبری امام و با پشتیبانی قاطبهی ملت و با میدانداری جوانان به پیروزی رسید. این یک فتح بود؛ هم فتح میدان مبارزه با استکبار بود، و هم بالاتر از آن، فتح سرزمین دل جوانان بود؛ که این را اسلام و انقلاب و امام کرده بودند، و این #فتح_الفتوح بود. بزرگترین کار امام، ساختن جوانان بود.» بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان ۱۳۷۰/۸/۱۵
🔷 «انقلابی از انقلاب میگوید» (۳)
↙️ تا ۲۲ بهمن، وقایع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی را با «روایتِ دستِ اول» حضرت آیتالله خامنهای دنبال کنید؛
🔘 پهلوی؛ گرگ خونخوار مردم، و بره رام دشمن
رهبر انقلاب: «کار در دوران پهلوی به جائی رسیده بود که #شاه_خائن برای اینکه فلان کس را به عنوان نخستوزیر معین بکند، مجبور بود با سفیر #انگلیس - و بعدها با سفیر #آمریکا - در میان بگذارد و در واقع از او استجازه کند و اجازه بگیرد. این تاریخ دردبار گذشتهی ماست. این ضد #عزت_ملی است. حکومتهای #دیکتاتوری_وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریکهی عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست کردند، بلکه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. انقلاب اسلامی در مقابل یک چنین وضعیتی قیام کرد. در مقابل یک چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار کرد و به پیروزی رسید. وقتی یک چنین روحیهای در میان مردمی حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهی رام... همان رضاخانی که بخصوص در نیمهی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود - که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانههای خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد - در مقابل یک پیغام سادهی انگلیسیها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دههی چهل و دههی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان - خشن؛ بدون اندک ملاحظهای از مردم - وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.» بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج، ۱۳۸۸ / ۰۲ / ۲۲
✅✅«انقلابی از انقلاب میگوید» (۸)
🔴 فاجعه کشتار مردم تهران در هشتم بهمن ۱۳۵۷
🔴رهبر انقلاب🔻 «یک کشتار دیگری مثل کشتار #هفدهم_شهریور، در #هشتم_بهمن در همین #میدان_انقلاب در اینجا اتّفاق افتاد که غالباً بیتوجّه به آن هستند؛ عوامل رژیم افتادند به جان مردم. از خاطرات این ژنرال آمریکایی(هایزر) که درروزهای آخر عمر رژیم گذشته برای نجات رژیم به تهران آمده بود، نقل کردند؛او میگوید من ژنرالهای شاه را جمع کردم و به آنها گفتم که لولههای تفنگها را پایین بیاورید؛ یعنی مسلّحین رژیم شاه که با مردم مواجه بودند،خیلی اوقات تیرهای هوایی میزدند که مردم را بترسانند، این آقا به ژنرالهای شاه توصیه میکند و میگوید لولهی تفنگها را بیاورید پایین و به مردم بزنید؛ آنها هم اینجا در این میدان انقلاب به این دستور عمل کردند؛لولههای تفنگ را پایین آوردند، مردم را هدف قرار دادند، عدّهی زیادی رابه شهادت رساندند؛ ولی اثر نکرد، مردم عقب نرفتند، مردم ادامه دادند. بعدیکی از فرماندهان ارتش شاه -ارتشبد قرهباغی- میآید پیش #هایزر و میگویداین دستور تو فایدهای نداشت و مردم را نتوانست به عقب براند. هایزر درخاطراتش مینویسد که چقدر اینها تحلیلهای کودکانهای دارند! یعنی چه؟یعنی [میگوید] توقّع قرهباغی این بود که با یک بار مردم را به رگباربستن قضیّه تمام میشود؛ نه، باید ادامه پیدا کند، باید هرجا با مردم مواجه میشوند، آنها را قتلعام کنند! آمریکا این است؛ آمریکا ۲۵ سال دراین کشور حاکمیّت مطلق داشته است؛ به ژنرالهای رژیم شاه اینجور دستورمیدهد؛... یک چنین رژیمی بر این مملکت حکومت میکرد.»بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
✅«انقلابی از انقلاب میگوید»(۱۰)
🔴دین و دانشگاه در دوران پهلوی
🔴 رهبر انقلاب🔻
1⃣ «در دانشگاهها و در همین دانشگاه شهید بهشتی، قبل از انقلاب چند جوان متدیّن بودند که اگر اسم بیاورم، بعضی از آنها را میشناسید. بعضی از آنها با بنده دوست و خویشاوند بودند؛ میآمدند از این جا - که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود - مطالبی برای بنده نقل میکردند. اوّلاً مراسم مذهبی که هیچ، حتّی یک محیط کوچک هم برای نماز خواندن نداشتند. خودشان دور هم جمع شدند و با پول شخصی جای کوچکی را به عنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه میداد؟ آن روز همین دانشگاه - که عمدتاً محل اعیان و اشراف و بچه پولدارها بود - اینگونه بود؛مرکز چه فجایع و فسادهایی! دانشگاههای دیگر هم همینگونه بود. واقعاً استاد و دانشجوی متدیّن در دانشگاه زیر فشار بودند. در سطح جامعه هم همین مسائل بود. زنی که مایل بود حجابش را حفظ کند - نه اینکه با چادر و روگیری، بلکه با یک حجاب معقول - مگر میتوانست در جامعه راه برود؟! ما ماجراها دیدیم و شنیدیم و اطّلاع داریم، که الان نه وقتش هست، نه مناسب است آنها را بگوییم. آن وقایع را شما ندیدید. امروز جامعه ما، جامعه دینی و اخلاقی است؛ البته در آن فساد هم هست. زمان امیرالمؤمنین هم فساد بود. شما خیال میکنید آن زمان فساد و بدی نبود؟ آن زمان آدمهایی که احیاناً دچار فساد و فحشا بشوند، نبودند؟ چرا، آن زمان هم بودند. عمده این است که در هر نظامی اگر به فکر اصلاح هستند، برای مقابله با عوامل فساد همّت بگمارند. باید برای مبارزه با فساد همّت گماشت؛ چه با پدیدهها، چه با زیربناها و ریشهها. اینکه باشد، جامعه رشد خواهد کرد، پیش خواهد رفت و همین مقدار فسادی هم که میبینید، بهمرور از بین خواهد رفت.» بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۸۲/۰۲/۲۲
2⃣ «قبل از انقلاب نمازخواندن یک عیب بود و در همین مسجد دانشگاه تهران یک عدهی بسیار محدودی میرفتند نماز میخواندند، بهطوری که من یک وقتی کار داشتم و رفته بودم آنجا دنبال کسی مسجد خلوت بود و هیچکس سراغ مسجد نمیرفت مگر یک چند نفر معدودی از چند هزار دانشجو. .. در آن زمان اگر میخواستند از یک جوانی تعریف کنند، میگفتند این جوان خیلی خوب است و نمازخوان است، نمازخوان یعنی خیلی خوب. نمازخوان یک نوع مقدس مآبی به حساب میآمد، تازه همان آدم هم یک وقتی اگر کاری داشت و جلسهای داشت، یا درسی داشت، یا قرار شیرین خوبی داشت نماز را خیلی راحت ترک میکرد، اما امروز آنطور نیست. » بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره ، ۱۳۷۰/۰۷/۲۴
✅تحریم عید نوروز در سال 1342+ اسناد
🔴پس از برگزاری رفراندوم قلابی شاه در ششم بهمن 1341 و در شرایطی كه رسانه های داخلی و خارجی یكصدا شاه و انقلاب سفید او را می ستودند، نغمه های مخالفت با این همه پرسی از گوشه و كنار و در رأس آنها از جانب امام خمینی بلند شد. حضرت امام طی نشست هفتگی با مراجع و علمای قم، خواهان در پیش گرفتن سیاست مشترك علیه رژیم شده و پیشنهاد دادند كه در اعتراض به اعمال رژیم، نوروز 1342 عزای عموی اعلام شود. این پیشنهاد با استقبال وسیع شخصیتهای حوزوی مواجه گردید و آنان نیز ضمن حمایت از امام، عید نوروز را عزای ملی اعلام كردند. پس از این حركت، شاه در اقدامی وقیحانه با روحانیت اعلام جنگ نمود و مخالفان را به مرگ تهدیدكرد. این عمل محمدرضا پهلوی عكس العمل شدید حضرت امام را به دنبال آورد و ایشان طی سخنانی در 29 اسفند 1341 در جمع روحانیان، طلاب و مردم قم به افشاگری علیه رژیم پرداخته و بر موضع خود مبنی بر اعلام عزای عمومی در نوروز 42 پافشاری نمودند. به دنبال تحریم نوروز، در برخی ازمساجد و حسینیه ها و منازل علما و در رأس آن بیت حضرت امام، مجالس عزا برپا شد. این عمل باعث زیر سؤال بردن برنامه های شاه شد و خشم حكومت را برانگیخت. از این رو رژیم به این نتیجه رسید كه باید با حركتی قهرآمیز، زهر چشمی به نیروهای مذهبی نشان دهد تا به خیال خود آنان را سر جایشان بنشاند.
🔴این فرصت در دوم فروردین 1342 نصیب مزدوران شاه گردید و آنان طی یورش به مدرسه فیضیه، درصدد به اصطلاح سركوب حوزه علمیه قم و روحانیان برآمدند. این عمل، وقایع مهمی را در پی داشت كه مهمترین آنها، عكس العمل شدید امام طی سخنرانی عاشورای 1342 ش، دستگیری ایشان و وقوع قیام خونین پانزدهم خرداد 42 می باشد.
🔴با نزدیك شدن عید نوروز 1342 امام خمینی به روشنگرى و افشاگرى دست زد و افكار مردم مسلمان را علیه رژیم شاه تحریك كند و ضربۀ مؤثرى بر پیكر «انقلاب سفید» و توطئه هاى شاه و امریكا وارد آورد.
امام خمینی در پیامى خطاب به علما فرمودند: «دستگاه حاكمه مى خواهد با تمام كوشش به هَدمِ احكام ضروریۀ اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبى است كه اسلام را به خطر مى اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجلاللّه تعالى فرجه ـ جلوس مىكنم و به مردم اعلام خطر مى نمایم.» ( صحیفه امام خمینی جلد اول)
🔴 ایشان در پیامى دیگر با عنوان «روحانیت امسال عید ندارد» منتشر گردید، امام هشدار دادند: «دستگاه جابره در نظر دارد... دخترهاى هجده ساله را به نظام اجبارى ببرد و به سربازخانه ها بكشد، یعنى با زور سرنیزه دخترهاى جوان عفیف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد... من این عید را براى جامعۀ مسلمین عزا اعلام مى كنم... و اگر زنده ماندم تكلیف بعدى خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد.»
🔴با وجود تلاش هاى رژیم شاه و «ساواك» به منظور بى اثر ساختن اعلامیه امام، مردم ایران از برگزارى مراسم عید رسماً خوددارى ورزیدند. طبقات مختلف مردم به پیروى از امام، طى اعلامیه هایی ، رسماً اعلام عزا كردند و نگرانى خود را از توطئه هاى شاه علیه اسلام و استقلال ایران اظهار داشتند.
در ذیل به ارائه اسنادی در خصوص تحریم عید نوروز می پردازیم:
🚀 شرح مصاحبه های محمد حسنین هیکل با محمدرضا شاه پهلوی:
هیکل یک بار در سال ۱۳۳۰ شمسی، در بحبوحهٔ جنبش ملی شدن صنعت نفت، و بار دیگر در سال ۱۳۵۴، به دعوت شخص شاه به تهران سفر کرده و با او و تنی چند از مقامات حکومت ایران دیدار کرد. دیدار دوم او در قالب مصاحبهای در روزنامههای رسمی وقت ایران منتشر شده که هیکل در لابهلای نقل مستقیم آن مصاحبه برخی جزئیات این دیدار را به یاد میآورد.
1- شاه با ملی کردن نفت مخالف بود.
http://bit.ly/1RQVxvG
2- شاه در برابر طوفانها خود را تنها میدید.
http://bit.ly/1RQVH6n
3- گناه مصدق و علاء، دیدن شاه در دوران ضعف بود
http://bit.ly/1RQVLTI
4- شاه گفت بمب اتم نمیخواهم.
http://bit.ly/1RQVQGT
5- شاه سالانه یک میلیارد دلار از شرکت نفت میگرفت.
http://bit.ly/1RQW2Ww
6-انقلاب سفید چیزی نشد که شاه میخواست.
http://bit.ly/1RQW94t
7-جواهرات سلطنتی در چمدان شاه جا نشد.
http://bit.ly/1RQWfcp
Ⓜ️ منبع: کتاب دیداری دوباره با تاریخ
شاه :
منافع کشور ایجاب میکند که ارتش حتی در خارج از مرز ها قربانی بدهد تا منافع ملی کشور (منافع آمریکا در منطقه) حفظ شود