eitaa logo
پاسخ به شبهات|سعید سپاهی
4.8هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
962 ویدیو
264 فایل
ارسال شبهه @tadbir73 https://tadbirrr.blogfa.com/ هر سوال و شبهه ایی داری بدون تعارف بپرس
مشاهده در ایتا
دانلود
یک – به هیچ وجه انتظار نداشته باشید که فرقه‌ها و تشکل‌های جاسوسی، اطلاعات خود را به گونه‌ای منتشر کنند که در گوگل قابل دسترسی باشد. دو – ما نیز اگر بخواهیم و توفیق داشته باشیم که مجموعه تحقیقات و اطلاعات خود را [از عملکرد ناتوی فرهنگی در ایران، تشکیلات بهاییت، خطوط و دامنه‌ی فعالیت و نفوذ آنها و ...، منتشر نماییم، دست کم چند جلد کتاب ششصد صفحه‌ای می‌شود. سه - حتی اگر گزارش یا خبری دال بر وجود اینگونه تشکل‌ها منتشر نشده باشد، جای هیچ شک، تردید و تعجبی ندارد که بشنویم فرقه‌ها و گروه‌های ضد اسلام و ایران، و تشکل‌های وابسته به فراماسون و صهیونیسم بین‌الملل، اتاق‌های فکر، برای تهاجم و نفوذ فرهنگی همه جانبه، علیه اسلام و مسلمانان، به ویژه در ایران تشکیل داده‌اند. چهار – چه جای تعجبی وجود دارد اگر بشنویم که مثلاً بهاییت، 60 گروه ده نفره، در 60 موضوع (قرآن، تشیع، اختلاف مذاهب، اقتصاد، فمینیسم، ترویج فساد و فحشا، شایعه، شبهه، جوّسازی، مطبوعاتی، رسانه‌ای، فضای مجازی و ...، تشکیل داده است؟ حتی اگر 600 گروه نیز تشکیل داده باشد، جای تعجب نیست، چرا که آن تشکیلات گسترده و حمایت شده، برای همین کار بنا شده است. پنج – از یک سو همگان می‌دانند که اساساً بهاییت، توسط فراماسون و انگلیس بنا نهاده شد و شهر عکّا در اسرائیل محل دفن "بهاء" و قبله بهاییت است و شهر "حیفا" در اسرائیل نیز مرکز اصلی این فرقه ضاله می‌باشد – از سوی دیگر همگان نیز می‌دانند که ناتوی فرهنگی، نمی‌تواند توسط سربازان انگلیسی یا عناصر اسرائیلی، آلمانی، امریکایی یا فرانسوی، در ایران کاری بکند، پس باید از افراد، گروه‌ها و فرقه‌های ایرانی و دست‌نشانده‌ی خود استفاده کند که تشکیلات "بهاییت" سرآمد آنهاست. جنگ فرهنگی: بر کسی پوشیده نیست که اثر تخریبی جنگ فرهنگی و تبلیغاتی، به مراتب بیشتر و عمیق‌تر و ماندگارتر از جنگ نظامی می‌باشد. حکام مستبد و مستکبران جهان نیز می‌دانند که تا ملت‌ها [به ویژه مسلمانان] به لحاظ فرهنگی متزلزل نشده و سقوط نکنند، به لحاظ سیاسی و بالتبع اقتصادی تسلیم نخواهند شد و جنگ نظامی کارآیی چندانی ندارد. امام خمینی رحمة الله علیه فرمودند: «سلاح تبلیغات برّنده‌تر از سلاح جنگ است». مقام معظم رهبری، با هشدارهای مکرر درباره تهاجم و شبیخون و نفوذ فرهنگی، فرمودند: «فرهنگ از اقتصاد هم مهم‌تر است. چرا؟ چون فرهنگ، به معنای هوایی است که ما تنفّس می‌کنیم / 1/1/1393‌». آیزنهاور پس از جنگ دوم جهانی اعلام كرد: «بزرگترین جنگی كه در پیش داریم جنگی است برای تسخیر اذهان انسان‌ها» و كارتر در زمان ریاست جمهوری خود اعلام كرد «یك دلار برای تبلیغات بهتر است از ده دلار برای تسلیحات». ژنرال کارتر، فرمانده ارتش سایبری انگلیس می‌گوید: «در افغانستان ما و نیروهای ناتو با وجود برتری نظامی بر طالبان نتوانستیم مفید بودن حضور واحدهای خود را به مردم ثابت کنیم.» او افزود: «ما باید از این تجربه‌ برای دست‌یافتن به قلب و ذهن انسا‌ن‌ها درس بگیریم» (1) تردیدی نیست که در جنگ فرهنگی علیه اسلام و ایران، باید از عناصر فارسی زبانی استفاده شود که با اسلام و قرآن نیز آشنایی و سر ستیز داشته باشند؛ و در میان تمامی گروه‌ها و فرقه‌ها (که اغلب سیاسی یا تروریستی هستند)، بهاییت به صورت گسترده از این امکان برخوردار می‌باشد. پس، هیچ تعجبی ندارد اگر گروهی ششصد نفره یا حتی شش هزار نفره، برای جنگ فرهنگی و اعتقادی، تولید شبهه و انشاء نویسی علیه اسلام، تشیع، ایران، ایرانی، انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، تشکیل داده باشند. ملاحظه: در عین حال، عموم نیز می‌توانند با پیگیری اخبار و اطلاعاتی که منتشر می‌شود، ردیابی کنند و به ماهیت یا روش‌های عملکرد جریان‌ها، گروه‌ها و فرقه‌ها پی‌ببرند. به عنوان مثال: *- در فاصله سال‌های 1361 تا 1373 یعنی در طول دوازده سال نمایندگان آمریکا شش قطعنامه به تصویب رساندند که در آنها به جانبداری و حمایت از بهائیت پرداخته و بنا به اعتراف بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا: ایالات متحده می‌کوشد یک همکاری بین‌المللی برای زیر فشار قرار دادن حکومت اسلامی ایران به منظور رعایت حقوق اقلیت‌های مذهبی به وجود آورد. (رادیو اسرائیل، مورخه 21/7/1373) *- از جمله محورهای فعالیت بهاییان در داخل ایران عبارتند از: 1- تغییر ذهنیت مردم ایران در باره این تشکیلات از یک مسلک منحرف و دستگاه جاسوسی برای بیگانگان به شهروندانی عادی و بی خطر با شیوه های مختلف از جمله مظلوم نمایی و بهره گیری از محافل جهانی مانند سازمان حقوق بشر . (مؤسسه راهبری حق پژوهی – مرکز تخصصی نقد و بررسی فِرَق، ادیان و مذاهب) 2- پخش مداوم شبهات فکری و عقیدتی در باره اصول و فروع دین اسلام به ویژه تشیع از طریق رسانه های دیداری و شنیداری و نوشتاری به ویژه اینترنت. (همان) 3- ترویج فمنیسم در جهت معارضه با استحکام و سلامت پایه های خانواده و تضعیف احکام اسلام. 4- تلاش جهت
نفوذ در ساختار سیاسی برای دستیابی به اسرار نظام، کم کردن حساسیت ها و مقاومت های مسئولان نظام درباره فرقه بهاییت و کمرنگ جلوه دادن خطر این فرقه. (همان) 5- تلاش جهت نزدیکی با محافل روشنفکری ایران به منظور پذیرش جامعه بهائی به عنوان عضوی از جامعه مدنی ایران (پایگاه اطلاع رسانی مرکز آمار ایران)
 من ضمن آن که مسلمان و شیعه هستم، همه ادیان (مسیحی، یهودی، بهایی، زرتشتی) را قبول دارم و با همه نیز دوست می‌شوم، چون هر دینی برای خود مزیت‌هایی دارد، پس باید همه را قبول داشته باشیم. آیا این نظر صحیح است؟ 👇👇👇👇
اده است و خاتم الانبیاء و المرسلین را برای همه جهانیان تا آخرالزّمان، چنان چه فرمود: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (الأنبیاء، 107) ترجمه: و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (سبأ، 28) ترجمه: و ما تو را جز [به سِمَتِ‏] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم (همه عصرها و نسل‌ها)، نفرستاديم ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند. حال اگر فرض بگیریم که به غیر از اسلام، کتب آسمانی و احکام الهی دیگری باشند که تحریف نشده باشند (که همه یا نابود یا تحریف شده‌اند)، اما مسلمانی که مدعی پیروی و تبعیت از همه ادیان الهی است، چگونه عمل می‌کند یا چگونه تشخیص مزّیت می‌دهد؟ به عنوان مثال: یک قبله بیت‌المقدس است که حق است – یک قبله نیز کعبه معظمه است که حق است، حال او به هنگام نماز، به سوی کدام قبله اقتدا می‌کند و آیا در هر شکل نماز و عبادتی مزّیتی دیده همه را به جا می‌آورد، یا گزینش می‌کند که مثلاً نمازش چگونه باشد، حجش چگونه، یا ازدواجش چگونه؟! – در زمان حضرت موسی علیه‌السلام، ازدواج همزمان با دو خواهر مجاز بود، بعداً حرام شد و در اسلام نیز حرام است، حال تشخیص مزّیت این آقای استاد چیست و بر کدام مبناست؟! اگر مبنایش دین و وحی باشد، اگر مسلمان باشد، باید حرام بداند و اگر مبنایش شهوت است، چه بسا ازدواج همزمان با دو خواهر بی مزّیت هم نباشد! و البته بهاییت مورد علاقه‌ی ایشان، همخوابی با کلیه محارم به غیر از مادر را نیز بلااشکال می‌خواند. یعنی همان سیره فراماسونی. (لینک -1)، که البته «وهابیت» نیز اخیراً آن را بر تروریست‌های سلفی و تکفیری حلال کرد! (لینک -2) از این استاد سؤال می‌کنیم که وقتی با آیه‌ی «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...» مواجه می‌شوی، چه می‌کنی؟ از رسول الله صلوات الله علیه و آله تبعیت می‌کنی، یا می‌گویی: خدایا حالا تو فرمودی، ولی من تشخیص مزیت داده و در هر موردی به شریعتی عمل می‌کنم و چه بسا به غیر شریعت (بهاییت) نیز عمل کنم؟! بدیهی است که چنین اسلامی، از مصادیق بارز همان اسلام امریکایی، اسلام انگلیسی، اسلام التقاطی و اسلام تحریفی می‌باشد. هر چه دلش می‌خواهد می‌کند و نامش را هم اسلام می‌گذارد
یکی از اوامر الهی که نتوانستیم به برخی از اساتید و ... بفهمانیم، این است که اگر در رشته‌ای استاد شدید، معنایش این نیست که حتی در همان رشته در مورد آن چه نمی‌دانید سخن بگویید، چه رسد به اظهار فضل درباره‌ی هر آن چه نمی‌دانید – به ویژه اسلام. این امر خداست برای آن استاد مسلمان (و غیر مسلمان) و بسیار مسئولیت‌آور است: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (الإسراء، 36) ترجمه: و از چيزى كه بدان علم ندارى (در مرحله اعتقاد و گفتار و عمل) پيروى مكن، زيرا گوش و چشم و دل، هر يك مورد سؤال قرار خواهند گرفت (همه در مورد باورها، اعمال و گفتارهای خود مؤاخذه خواهند شد). الف – آن استاد (یا هر کس دیگری)، می‌تواند به هر چه که دلش می‌خواهد، اعتقاد داشته باشد، اما حق ندارد که آن را به پای اسلام بگذارد یا به دیگران بگوید: «باید چنین بود». برخی از این اساتید «بایدها و نبایدهای» بسیاری دارند که هیچ کدامش درست و صحیح نمی‌باشد. ب – اگر کسی گفت: من مسلمان هستم، همه ادیان را قبول دارم و بهاییت را نیز جزو ادیان نام برد، نه تنها مسلمانی او را باور نکنید، بلکه اساساً در وابسته نبودنش تردید نمایید. در هر حال یا اصلاً از اسلام و سایر ادیان الهی چیزی نمی‌داند، یا هدفدار و غرض‌دار است. کیست که نداند بهاییت یک دین نیست، حتی یک مکتب بشری نیز نیست، بلکه یک سازمان جاسوسی است که انگلیس (فراماسون) برای نفوذ و نابودی اسلام و مسلمین، بنایش نموده است و اکنون نیز مرکزش شهر حیفا در اسرائیل می‌باشد؟ مَثَلِ بهاییت در میان ادیان الهی یا حتی مکاتب بشری، مَثَل اسرائیل است در میان کشورها، که جعلی و کاذب است. در حالی که فقط یک رژیم جلاد و غاصب است، نه یک کشور، فراماسون و صهیونیسم سعی دارند آن را به عنوان یک کشور به اذهان عمومی غالب کنند. ج – یک مسلمان معتقد، موظف است که همه‌ی انبیای الهی و همه ادیان الهی را قبول داشته باشد، این دستور صریح خداوند متعال، در قرآن کریم به همگان است: «قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (البقره، 136) ترجمه: (اى مؤمنان) بگوييد: ما به خداوند و آنچه به سوى ما فرو فرستاده شده و به آنچه به سوى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ( نوادگان يعقوب) فرو فرستاده شده و به آنچه به موسى و عيسى و آنچه به پيامبران از جانب پروردگارشان داده شده ايمان آورديم، ميان هيچ يك از آنان (در اينكه حقّند و مبعوث از جانب خداوند) فرقى نمى‏گذاريم و ما در برابر او تسليم هستيم. اما معنای قبول داشتن که در مقابل تکذیب و قبول نداشتن است، بسیار متفاوت است با معنا و مفهوم «تبعیت و پیروی» نمودن. قبول داشتن به باور «نظری» و اعتقادی (مبتنی بر دانش و بینش و ایمان) بر می‌گردد و تبعیت و پیروی کردن به «التزام عملی». و مسلمان موظف است ضمن آن که از بُعد نظری و اعتقادی، همه انبیا و ادیان الهی را قبول داشته باشد، در بُعد عملی، از اسلام تبعیت نماید؛ که اگر غیر از این بود، خداوند متعال یک پیامبر بیشتر نمی‌فرستاد، نه 124 هزار پیامبر یا پنج صاحب کتاب و شریعت. د – این سخن که هر یک از ادیان مزّیت‌هایی دارند، سخن باطلی است؛ و این که کسی بخواهد از همه پیروی کند ناشدنی است؛ و این که خودش بخواهد تشخیص مزّیت بدهد که کلاً مسخره کردن دین، و البته مسخره کردن خودش است. وظیفه‌ی برخی از این به اصطلاح اساتید، مسخره کردن دین به انحای مختلف که از جمله این روش‌ها، اظهار نظرهای غیر علمی و بی‌منطق می‌باشد که خداوند از آن به «لهو الحدیث» یا به قول خودمان «حرف مفت» یاد می‌نماید. حرف مفت و سخن بی‌منطقی که فقط برای مسخره کردن و به بازی گرفتن دین و اعتقادات مردم بیان می‌شود: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ» (لقمان، 6) ترجمه: و از مردم كسانى هستند كه سخنان لهو و بيهوده را مى‏خرند، تا جاهلانه (بی هیچ دانشی، مردم را) از راه خداوند گمراه سازند و آن را به مسخره گيرند آنها عذابى خواركننده خواهند داشت. دین الهی (هر دینی) شامل اصول و فروعی است. اصول که همان جهان‌بینی است، معرفی و دعوتِ اعتقاد به توحید، معاد و بالتبع نبوت است. حال ما دو یا چند خدا و معاد نداریم که چند تعریف و دعوت داشته باشیم و هر کدام مزیت‌هایی داشته باشند! و اما فروع که همان «شریعت» است، شامل احکام، بایدها، نبایدها و ... می‌باشد که قطعاً در همه ادیان متفاوت است، چرا که خداوند متعال هر پیامبری را برای مکان و زمان خاصی فرست
اگر کسی شخص دیگری را عمدا بکشد باید قصاص شود. درحالی که مرگ زندگی به دست خداست یعنی مقدر شده بود که این شخص در این زمان بمیرد و کشته شود. پس چرا قاتل باید قصاص شود؟👇👇👇👇
اگر مرگ مقتول به دست قاتل، تقدیر جبری الهی است، مرگ قاتل به سبب قصاص نیز مرگ جبری الهی است، پس چرا معترض می‌شوند. قبل از پاسخ به متن سؤال، دقت نمایید که این شبهه چند سالی است که رایج می‌باشد و البته هدف از رواج آن در اذهان نیز بحث احکام قصاص نمی‌باشد، بلکه کاملاً سیاسی است (که توضیح داده خواهد شد) و به همین دلیل، سؤال و پاسخ، با این که ظاهراً صبغه اعتقادی و نیز فقهی دارد و مربوط به احکام یا مباحث جبر و اختیار می‌باشد، در بخش سیاسی درج گردید. اگر فرض کنیم چنین است که در سؤال مطرح شده، خب مقدرات الهی که فقط مرگ نیست، همه امور عالم، مقدر است. پس اگر مال کسی را بردند، نه تنها نباید شاکی شود، بلکه اصلاً به دنبالش نرود، چون مقدر است و اگر خیلی مؤمن است، خوشحال و شاکر باشد که مالش را بردند – یا اگر قصد تجاوز به نوامیس مادی و معنوی ملتی کردند، پس هیچ واکنشی نشان ندهند و بگویند مقدر است ... و حتی اگر خیلی مؤمن و متقی است، خودش دو دستی تقدیم کند، تا مقدرات الهی سخت‌تر محقق نشود. مثلاً دزدی به خونریزی نرسد. این معانی در حالی به اذهان عمومی مسلمانان القا می‌گردد که خودشان از یک خط نازکی که در تصادف روی خودروی‌شان بیافتد نمی‌گذرند و خسارتش را می‌خواهند و عامل ناراحتی و ترس سگ‌شان را نیز به دادگاه می‌کشانند تا مجازات شود! این ادعا در حالی مطرح می‌شود که پرونده رسیدگی به شکایات در تمامی دادگاه‌های جهان، در نوبت‌های چند ماهه و چند ساله می‌خوابد – خب بگویند: مقدر است. اینها می‌خواهند القا کنند که «اگر تو کلاه مرا برداشتی یا در حق من ظلم و جنایتی کردی»، همه چیز در این عالم علت و معلول است و اختیار در آن نقش دارد و حق داریم تا تو را مجازات و قصاص کنیم؛ اما «اگر من کلاه تو را برداشتم و در حق تو ظلم و جنایت کردم»، بگو: تقدیر الهی چنین بوده است و دم بر نیاور، دو رکعت نماز شکر نیز به جای آور که خیلی مستحب است که انسان در هر حالی شاکر باشد. برایتان آیه و روایت و حدیث نیز می‌خوانند! جبر و مقدرات یزیدی: کاربرد اندیشه‌های حق و باطل، در سیاست است. چه سیاست خُرد در مدیریت امور شخصی و خانوادگی، چه سیاست کلان در سطح یک کشور و چه سیاست‌های جهانی. مسئله "جبر و اختیار" نیز نقش و اثر سیاسی مستقیمی دارد. بنیانگذار تئوریک اعتقاد به جبر در ظلم، قتل و جنایت، یزید ملعون بود که پس از فاجعه‌ی عظیم و اسف‌بار کربلا و عاشورا، در آنجایی که کاروان اسرا را آوردند و او خود را مقابل حضرات زینب کبری و امام سجاد علیه السلام دید و ترسید که حقایق روشن شود و مردم علیه‌اش بشورند، زود متوسل به موضوع "جبر در قتل و مرگ و کشتار" گردید و گفت: «دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟» یعنی همه مقدرات و از جمله مرگ، دست خداست، پس مرا بابت این حادثه مؤاخذه و سرزنش نکنید. من مأمور اجرای اراده الهی بودم، لذا جا دارد ضمن تشکر و تقدیر، مقام و منزلتم را در درجه‌ای ببینید که از سوی خدا مأمور شدم تا امام حسین علیه السلام را بکشم، و نتیجه بگیرید که خدا حق را به ما داده است. و وقتی حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «مَا رَأیتُ الاّ جَمیلاً» یعنی از کار خدا، فعل خدا و اراده خدا جز زیبایی و شکوه ندیدم، اما آن چه تو کردی، همه ظلم، فساد و جنایت بود، زود گفت: به خدا من نمی‌خواستم چنین شود، خدا لعنت کند عمر سعد را که چنین کرد. پس خیلی زود اختیار را قبول کرد، اما دیگری را مقصر قلمداد نمود. ما اسم این اندیشه را می‌گذاریم «جبر یزیدی – مقدرات یزیدی». هدف از این شبهه: هدف از این شبهه، قصاص یک قاتلی که مست کرده یا در دعوا با اسلحه گرم، یا دشنه، یا چاقو، یا قمه و یا ...، دیگری را به قتل رسانده و اکنون باید قصاص شود نمی‌باشد؛ بالاخره چه در اسلام و چه خارج از اسلام، هر مجرمی که به دام افتد، مکافات و مجازات می‌گردد؛ بلکه هدف بالاتر از این حرفهاست، منتهی از اینجا شروع کرده‌اند تا زیر ساخت اعتقادی را بزنند. اگر چنین فرضی مورد قبول واقع شود، معنایش این است که اگر امریکا، انگلیس و اسرائیل و سایر جانیان مستکبر و کافر در بوسنی، میانمار یا غزه و فلسطین و لبنان و بحرین و مصر و یمن و سوریه و دیگر بلاد اسلامی، به جان مسلمانان افتادند و آنها را قتل عام کردند و نسل کُشی به راه انداختند، زنان و کودکانتان را نیز به قتل رساندند، شما نباید معترض باشید، نباید مقابله کنید، نباید با آنها بجنگید، حتی در لفظ هم مرگ بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل نگویید، مبادا به فکر مقابله و قصاص بیافتید، چون همه مقدرات الهی بوده می‌باشد. حال اگر بگویید: پس اگر من نیز قاتلین خود را بکشم، مقدرات الهی است، می‌گویند: خیر، در اینجا اختیار با خودت بوده و اگر این کار بکنی، تروریستی و ما با تروریسم در سطح جهان مبارزه و مقابله می‌کنیم. در اینجا دیگر هیچ بحثی از تقدیر به میان نمی‌آید، بلکه "حقوق" مطرح است. تقدیر مرگ: حال به اصل موضوع بپردازیم. مکرر بحث شد که "قَدَر" یعنی
اندازه و اصلاً معنای جبر ندارد. "تقدیر الهی" نیز یعنی اندازه‌ای که خدا آن را خلق و وضع کرده است و معنایش جبر الهی نیست. برخی از مقدرات (اندازه‌ها) مبتنی بر جبر است و برخی دیگر مبتنی بر اختیار است و دین و احکام آمده تا انتخاب و اختیار انسان را اصلاح نماید. خداوند علیم و حکیم، در خلقت انسان، اندازه‌هایی قرار داده است. به عنوان مثال: با مغزش می‌تواند به علوم بسیاری در عالَم دست یابد، اما در عین حال جنس این مغز، به گونه‌ای است که اگر یک ضربه کوچکی به آن اصابت کند، چه بسا دچار خونریزی مغزی شده و هر چه یاد گرفته را فراموش کند و حتی بمیرد. اینها همه یعنی اندازه‌ها (مقدرات). بر اساس این اندازه‌ها (مقدرات)، انسان هر چقدر هم که مراقب سلامت خود باشد، می‌میرد – اما در اندازه‌های دیگری، انسان مختار است که در مرگ و زندگی خود دخیل باشد. خب این هم مقدر الهی است. پس اگر جاهلی سنگی برداشت و بر مغز دانشمندی کوبید و او خونریزی مغزی کرد و پس از مدتی هم مُرد، یا با شلیک گلوله‌ای دانشمند یا فرد عادی را ترور کرد، نمی‌شود گفت: جای هیچ گله و شکایت و قصاصی نیست، چون مرگ مقدر الهی است. بله، خداوند متعال در اندازه‌گذاری‌ها (تقدیرها)، مقدرهای ثابت و مشروط دارد. مقدر ثابتش این است که این مغز بالاخره یک زمانی فرسوده و از کار افتاده می‌شود – هم چنین از مقدراتش این است که اگر کسی شراب نوشید، مغزش مختل می‌گردد – هم چنین از مقدراتش این است که اگر به انسان اختیار داده، ممکن است کسی قصد جان دیگری را اختیار کند – لذا از مقدراتش این شد که در قوانین و احکام هدایتی و تربیتی بفرماید که قصد جان بی گناه را نکنید - و از همان مقدرات و احکامش این است که بگوید: قاتل باید قصاص شود، تا امنیت بر جوامع انسانی حاکم گردد و تأکید می‌نماید که اهمیت قصاص را اهل تفکر و تعقل درک می‌کنند و تصریح می‌کند که قصاص سبب تقوا (پرهیز از ظلم و جنایت) می‌گردد – اینها همه مقدرات الهی است. «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (البقره، 179) ترجمه: براى شما - اى صاحبان خرد - در قصاص، زندگى است (در پياده كردن حكم قصاص، برای جامعه زندگى است)، باشد که (از خونريزى به ناحق) پرهيز كنيد. خب، حالا آنان که می‌خواهند با "الهیات" به جنگ احکام خدا بروند، بگویند: اگر مرگ مقتول تقدیر جبری است، پس چرا خدا امر به قصاص کرده است؟ آیا می‌خواهند به نام خدا و دین خدا و سنت الهی، به جنگ خدا و قرآن و احکامش بروند؟! این همان اسلام امریکایی و انگلیسی است. اسلام خوارج مدرن است. پس این که می‌بینید همزمان با یک جوّ خارجی علیه حکم اعدام در ایران، ناگهان جوّی تبلیغاتی در دانشگاه‌ها، مطبوعات، تریبون‌ها و حتی برخی از منابر علیه حکم الهی «قصاص» به راه افتاد، یکی بحث «جبر و اختیار و مقدرات» را پیش کشید، دیگری از اخلاقیات و گذشت و لطف و بخشش سخن به میان آورد، دیگری به نام مجتهد و مفسر، به تفسیر پرداخت و ...؛ به خاطر یک یا دو یا چند نفر قاتل نبوده و نیست، بلکه تخدیر اذهان عمومی در قبال جنایات استکبار و ظلم و جنایت جهانی است. چرا حجت الاسلام سید حسن مصطفوی (خمینی) ...؟ همزمان با یک جوّ خارجی و بالتبع داخلی علیه احکام اعدام و قصاص، حجت الاسلام سید حسن مصطفوی (مشهور به سید حسن خمینی) نیز در این خصوص صحبت کرد. وی ابتدا از قصاص طوری سخن گفت که گویا خواهان قصاص، شخص کینه‌جو است و افزود: «کینه همچون موریانه‌ای است که یک جامعه را از بین می‌برد به همین دلیل است که پیامبر اکرم می‌فرماید عفو دو طرفه کنید تا کینه‌ها از جامعه‌تان رخت ببندد.» البته در تأکید و تکیه بر «دو طرفه» نیز باید تأمل کرد، چرا که ایشان نیز این بحث را به خاطر حکم قصاص یک قاتل یا قاچاقچی نگفتند، بلکه همان بحث سیاسی است و در بحث سیاسی نیز طرف مقصر و مجرم، بر این است که بگوید: یا فقط شما مقصرید، یا حداکثر هر دو طرف مقصریم، نه این که فقط ما مقصر باشیم. بعد با سیاق ادبیات آیه مکرمه که می‌فرماید در قصاص حیات است، وی می‌گوید: «‌کسانی که بخشایش می‌کنند یک حق بر گردن قاتل دارند که به آنها زندگی دوباره می‌دهد و حق دیگر بر گردن اجتماع دارد که جامعه را از کینه صاف می‌کند. بنابراین این بخشش به جامعه عزت می‌دهد.» خب، اگر یک جا بحث از آثار مرحمت و بخشش باشد و این حرف‌ها گفته شود، شاید بشود تا حدودی پذیرفت، اما وقتی در جایی بحث از "قصاص" است، چرا باید خواهان قصاص کینه‌جو نشان داده شود و در ضمن بر عکس آیه قرآن که فرمود: «در قصاص برای شما حیات است، ای صاحبان فکر»، گفته شود: «بخشنده به قاتل و جامعه حیات می‌دهد»؟! البته از سیاق کلام معلوم بود که هدف سیاسی است و عفو را به منظور آزادی چه کسانی می‌گوید و اصلاً در این بحث کاری به آیه قرآن، فقه، احکام، قصاص، قاتل، مقتول و ... ندارد. او می‌گوید: «بخشش یک زندانی کار خوبی است، اما شرط اول این است که ما و
مسئولان از خودمان شروع کنیم، بمباران خبری می‌کنیم که کسی را می‌خواهند قصاص کنند، اما اگر ما از خودمان شروع کنیم این تبدیل به یک فرهنگ می‌شود.