#بریده_جراید
🔹نشریه پیام دانشجو؛ دیماه 1356
🔻گزارشی از سفر شاه به آمریکا در آبانماه 1356
📣 «جاوید شاه» دانهای 100 دلار!
🔹شبکه تلویزیونی سرتاسری آمریکا(سی بی اس) در روز ورود شاه به کاخ سفید این مطلب را به اطلاع میلیونها نفر بیننده آمریکایی رساند. خبرنگار تلویزیون با یکی از این «عشاق» مصاحبه کرد و از او خواست که صد دلاری دریافتی را نشان بدهد، او نیز با اظهار اینکه او هیچ چیز درباره این جریانات نمیداند و فقط به خاطر دریافت 100 دلار، کرایه هتل و مسافرت مجانی به واشنگتن آمده، 100 دلاری تانخورده دولت ایران را جلوی دوربین تلویزیون گرفت
🔹اکنون فاش شده است که رژیم شاه از مدتها قبل برای ترتیب «تظاهراتی» به نفع شاه در جلوی کاخ سفید، نقشه میچیده است. مری مک گروری، روزنامهنویس معروف آمریکایی در مطبوعات این کشور نوشت:«شاه ایران اولین مهمان کاخ سفید است که تظاهرکنندگان خودش را به همراه آورده است.»
📆 سفر شاه به آمریکا؛ 22 آبان 1356
❌ دستور افزایش بهای #بنزین در #دوره_شاه چگونه ابلاغ شد؟!
سهشنبه ۳ آذر ۱۳۴۳ افزایش بهای بنزین در تهران با وضع خاصی انجام شد. #حسنعلی_منصور ، نخستوزیر وقت که در مجلس شورای ملی مشغول سخنرانی درباره نظرات دولت و افزایش بعضی از عوارض بود هنگامی که عقربههای ساعت روی ۱۲ قرار گرفت اعلام کرد که «از این ساعت بنزین در تهران لیتری ده ریال شد.»
از چند ساعت پیش از این سخنرانی، اما در سازمان پخش شرکت ملی نفت فعالیت پنهانی و شدیدی آغاز شده بود که هیچکس از آن اطلاع نداشت و فقط چند نفر از روسای شرکت در جریان امر بودند و یک نماینده اداره روابطعمومی شرکت ملی نفت هم در مجلس ناظر اعلام آن بود.
در سوی دیگر ماجرا، نیم ساعت قبل از ظهر پاکتهایی توسط عدهای با اتومبیلهای متعدد به تمام پمپهای بنزینها ارسال شد. حاملان نامه از مفاد آن اطلاع نداشتند. در روی پاکت خطاب به رئیس فروشگاه بنزین نوشته شده بود: «۵ دقیقه قبل از ظهر پاکت را باز کنید». با رسیدن این نامهها هیجان عجیبی در تمام پمپهای بنزین به وجود آمد.
ساعت ۱۱ و ۵۵ دقیقه پاکتهای ارسالی در تمام پمپهای بنزینها باز شد. در نامههای داخل پاکت به رئیس فروشگاه دستور داده شده بود، بلافاصله ارقام مصرف بنزین را روی پمپها یادداشت کنند و از اول ظهر بنزین را به لیتری ده ریال بفروشند.
به گزارش روزنامه اطلاعات، مورخ، چهارشنبه #4_آذر_1343 افزایش بهای بنزین روی وسایط نقلیه مختلف تاثیر متفاوت گذاشت؛ به طوری که از همان روز خرید اتومبیلهای بزرگ متوقف شد. چون خریداران معتقد بودند که قیمت اتومبیلهای بزرگ که مصرفش زیاد است باید پایین آید و فروشندگان حاضر نبودند که یکمرتبه از قیمت اتومبیل خود چیزی بکاهند در نتیجه خرید اتومبیلهای بزرگ که مذاکرات مربوط به معاملات آن از روزهای قبل انجام گرفته بود، موکول به روزهای بعد شد.
در همین روز معامله روی اتومبیلهای کوچک هم متوقف شد، اما علت آن برعکس علت توقف معامله اتومبیلهای بزرگ این بود که «در اینجا فروشنده حاضر به فروش نبود و خریدار اصرار داشت روی قول و قرار قبلی به همان قیمت طیشده اتومبیل را بخرد.»
بر اساس همین گزارش در مورد تاکسیها هم نظرات مختلفی ابراز شد. صاحبان اتومبیل بنزینی معتقد بودند که وضع اتومبیلهای گازوئیلی بهتر شده، اما صاحبان اتومبیل گازوئیلی معتقد بودند با افزایش عوارض به ماهی ۴۰۰ تومان، دولت تفاوت بهای بنزین و گازوئیل را منظور کرده است و وضع هردو یکسان خواهد بود. این دو دسته معتقد بودند که اتومبیلهای گازوئیلی میتوانند کار کرایه را در خارج شهر پیش گیرند و به این ترتیب هم نفع آنها زیادتر میشود و هم دود گازوئیل از شهر خارج میگردد.
در پی افزایش بهای بنزین در نیمروز سهشنبه سوم آذر ۱۳۴۳، در شامگاه همان روز شهرداری تهران اطلاعیهای را مبنی بر افزایش کرایه تاکسی منتشر کرد، متن این اطلاعیه بدین شرح بود:
نرخ تاکسی در شهر تهران از هر نقطه به نقطه دیگر برای یک نفر بیست ریال، برای دو نفر بیست ریال و برای سه نفر بیستوپنج ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه از تهران به کرج یا بالعکس برای هر نفر بیست ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه در خطوط شمیران برای هر نفر ۱۲ ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه از تهران به شهرری یا بالعکس برای هر نفر شش ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه به تهراننو و نارمک و یا بالعکس برای هر نفر شش ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه به ورامین – شهریار – علیشاه عوض و رباطکریم برای هر نفر بیستوپنج ریال.
نرخ تاکسی از هر نقطه شهر تهران به فرودگاه مهرآباد یا بالعکس پنجاه ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه کن برای هر نفر دوازده ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه از تهران به قزوین یا بالعکس برای هر نفر هفتاد ریال.
نرخ اتومبیل سواری کرایه از تهران به قم یا بالعکس برای هر نفر نودوپنج ریال.
نرخ تاکسی دربست از هر نقطه شهر به شمیرانات شصت ریال و به شهرری سی ریال.
ضمنا به استحضار عامه میرساند که در نرخ کرایه اتوبوسهای شهری و مسافربری شهرستانها به هیچ وجه تغییری داده نشده است.
شهردار تهران – دکتر ضیاءالدین شادمان
❌ مسخره است خود شاه هم تریاک بکشد!
شنبه 6 اردیبهشت 1349
«بازدید از بوشهر. چای شاه سرد بود و حسابی عصبانی شد. امروز بعدازظهر به شیراز برگشتیم ـ شاه هنوز اوقاتش تلخ بود... یکی از همراهان مسن ما در این سفر، تریاکی است و امشب یک بست به شاه تعارف کرد و گفت که حالش را بهتر میکند.1 من به شدت مخالفت کردم، گفتم هر چند دلم نمیخواهد عیش شاه را منقض کنم، ولی مسخره است شاه مملکتی که قاچاقچیان مواد مخدر را به اعدام محکوم میکند، خودش تریاک بکشد.»2
#شرح_عکس
1. امیرهوشنگ دولو قاجار، یکی از همین ملتزمین رکاب بود که به پااندازی و جور کردن بساط منقل و وافور شاه شهره بود و یک بار هم از همین بابت از طرف پلیس سوئیس تحت تعقیب و پیگرد قرار گرفت و موجبات رسوایی بدی را برای دولت ایران بهوجود آورد.
2. #اسدالله_علم ، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 1، تهران، طرح نو، بهار 1371، ص 233.
🔞بنیانگذار کلید پارتی در ایران .
در دوران محمدرضا پهلوی، ملاک انتخاب افراد به عنوان کاندیدای مجلس شورای ملی، جالب توجه است. در این دوران، گاه ملاك راه يافتن به مجلس مسائل جنسی بود. مهيندخت صنيع كه در دورههای بيست و سوم و بيست و چهارم از بابل به مجلس راه يافت، «از طريق جنسي نماينده مجلس شد.» پري (پروين) اباصلتي مبتذلترين و فاسدترين زن دربار محمدرضا پهلوي بود. پري حتي از مغازله با مردان ديگر در جلوي همسرش خودداري نميكرد. وي بنيانگذار «كليد پارتی» در ايران بود. او به دستور فرح به عنوان نماينده دوره بيست و چهارم به مجلس راه يافت.📚 منبع: کتاب چهارده سال تلاش ایدئولوژیک شیعه در ایران. مرکز اسناد انقلاب اسلامی
⛔کلید پارتی: در این مهمانی ، مهمانان پس از یک پذیرایی استثنایی ، درآخرشب هرکدام همسرانشان را به یکی از اتاق های هتل میفرستادند، سپس همه ی کلید های اتاق ها را روی هم می ریختند و به هم میزدند تا کسی نتواند کلید اتاق مربوط به زن خود را پیدا کند. پس از آن به هر یک از مردان چشم بند میزدند وبه طور شانسی دست در کلید ها میبردند وهرکس یکی کلید برمی داشت وبه اتاقی که شماره ی آن روی کلید بود می رفت وبا آن زنی که درآن اتاق منتظر شانس خود بود ، همبستر می شد.این کار هرهفته در یکی از هتل های مجلل تهران وبا حضور وابستگان وسران رژیم وهمسرانشان انجام می شد!.
🔅سندشماره1
💠بی اعتمادی شاه به اطرافیان خود بعد از سرنگونی مصدق
#اسناد
#فساد
#محمدرضاشاه
📖حقیقت هم این است که شاه بعد از قضیۀ مصدق دیگر به هیچکس جز دوستان نزدیک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتی ــ به طوری که خود من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم ــ چنان اطمینانش را نسبت به همه از دست داد که هر چه پست و مقام کلیدی در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضای خانوادۀ سلطنتی و یا دوستان و نزدیکانشان که با سیاستهای اربابانش بخصوص آمریکاییها روی خوش داشتند، سپرد. چنین رویهای هم گرچه نتیجهای جز محاصرۀ شاه توسط گروهی وابسته به اجنبی، ریاکار و متملق و نالایق به بار نیاورد، ولی رفتار شاه به صورتی بود که گویی هیچ چیز جز « قدرت مطلقه» خوشنودش نمیکند و از مقامات مملکت نیز جز اطاعت محض و پذیرش سیاستهای دیکته شدۀ بیگانگان و ستایش از خودش انتظار دیگری ندارد.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص.42-43
🔅سند شماره 2
💠فساد سازمان یافته در ارکان حکومت شاهنشاهی
#اسناد
#فساد
#محمدرضاشاه
📖منهم مثل بقیۀ مردم ایران به مرور با ماهیت سازمان امنیت رژیم شاه آشنا شدم. و در پی آن، به خاطر موقعیت و مقامی که داشتم، در پشت پردهای که ظاهراً از عظمت و شکوه سحرانگیز دربار تخت طاووس حکایت میکرد، به اسراری نهان واقف شدم و پی بردم که تشکیلات دربار ـ به علت فساد موجود ـ مرز بین خدمت برای رژیم و استفادههای شخصی را از بین برده است، و مقامات درباری از طریق کانالهایی که بوجود آورده بودند ثروت عمومی را به جیبهای خود سرازیر میکنند
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، ص12
🔅سند شماره8
💠سند مربوط به دخالت ارازل و اوباش معروف تهران در کودتا (شعبان بی مخ )
#اسناد
#کودتا
#محمدرضاشاه
📖سرانجام از طریق شبکۀ برادران «رشیدیان» بود که مبالغ هنگفتی پول نقد در اختیار یکی از ورزشکاران گردن کلفت معروف به «شعبان بیمخ» و همکارانش قرار گرفت. و آنها نیز با حمایت یکی از ژنرالهای سرشناس ارتش به نام «زاهدی» و پسرش «اردشیر» توانستند شورشی علیه مصدق در تهران بپا کنند.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 37
🔅سند شماره10
💠بازی با سگ و گربه در موریس، عاقبت دیکتاتوری به نام رضاشاه!
#خاطره
#رضاشاه
شمس پهلوی می نویسد:
اعلیحضرت پدرم اصولا نسبت به حیوانات مانند سگ و گربه رئوف بودند و در کشتی، سگ کوچکی من داشتم که روزها گاهی باعث سرگرمی ایشان می شد ولی آن حیوان با وفا که در کشتی گاهی باعث سرگرمی ایشان می شد، مرد و همه را متاسف ساخت.
در موریس یکی از بانوان، گربه ای برای من آورده بود و من گربه را تقدیم اعلیحضرت پدرم کردم. اعلیحضرت در تمام مدت که در موریس بودند، با این گربه که هیچ وقت از ایشان جدا نمی شد و در ساعات و دقایق تنهایی هم نزد ایشان بود، انس غریبی پیدا کرده بودند و شخصا مراقبت می کردند که آب و غذای این حیوان به موقع داده شود و تنها سرگرمی و وسیله تفریح ایشان، بازی با گربه و سگ کوچک من بود.
📚منبع:
تاریخ بیست ساله ج 8/حسین مکی/ ص 476
🔅سند شماره9
💠نوکری محمدرضاشاه برای غرب
#اسناد
#نوکری
#محمدرضاشاه
راس ساعت 8 از سفارت خارج شد. جلو آمد و دست داد.گفتم ولیعهد من را فرستاده که بپرسم وضع او چه خواهد شد. جواب داد: ما خبر موثق داریم که ولیعهد به اخبار جنگ گوش می کند و تو میزان پیشروی آلمان ها در جبهه ها را روی نقشه با سنجاق مشخص می کنی. همان شب جریان ملاقاتم با سفیر انگلستان را به محمدرضا گفتم و او دستور داد رادیو را از اتاق بیرون ببرم و تمام نقشه ها را پاره کرد. چندروز بعد با سفیر تماس گرفتم و جریان را گفتم. او نیز قول داد سفارت انگلستان و امریکا را راضی کند که سلطنت در ایران بهتر از جمهوری است در نهایت در 24 شهریور بود که سفیر انگلستان با من تماس گرفت و گفت محمدرضا هرچه زودتر به مجلس برود و سوگند بخورد. آنها هم مقدمات رفتن رضا خان را فراهم خواهند کرد.
📚منبع:
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی , خاطرات ارتشبد حسین فردوست .تهران . اطلاعات.1382. ص 103
🔅سندشماره5
💠مهمترین تشکیلات ضد رژیم شاه در خارج از کشور به نام «کنفدراسیون محصلین ایرانی»
#اسناد
#محمدرضاشاه
📖... در خارج از کشور مهمترین تشکیلات ضد رژیم شاه را اعضای «کنفدراسیون محصلین ایرانی» تشکیل میدادند. ولی چون این سازمان ترکیبی از گروههای مختلف بود، به همین جهت ایدئولوژی ثابت و مشخصی بر آن حاکمیت نداشت و اعضایش دسته دسته از خط مشی جداگانهای پیروی میکردند: بعضی طرفدار جبهۀملی، گروهی تودهای، و تعدادی هم مارکسیست ـ لنینیست یا تروتسکیست و مائوئیست بودند.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص.42-43
🔅سند شماره6
💠دستگیری مخالفان رژیم شاهنشاهی پس از ورود به ایران
#اسناد
#ساواک
#محمدرضاشاه
📖قبلاً پدرم بارها مرا از نزدیک شدن به «کنفدراسیون» (که در اکثر شهرهای اروپا فعالیت سیاسی داشت) منع کرده بود، و میگفت: عضویت در کنفدراسیون شانس بازگشتم به ایران و اشتغال به کار در وطن را از بین خواهد برد. خودم نیز از گوشه و کنار شنیده بودم که: بعضی دانشجویان مرتبط با «کنفدراسیون» وقتی برای دیدار پدر و مادر خود به ایران پرواز کردهاند، بلافاصله پس از ورود به فرودگاه تهران دستگیر شدهاند.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 34-35.
🔅سند شماره 4
💠سرکوب شدید مخالفان توسط ساواک
#اسناد
#ساواک
#فساد
#محمدرضاشاه
📖با مطالعۀ نشریات «کنفدراسیون» به این نتیجه رسیده بودم که «ساواک» سازمان بسیار قدرتمندی است و هر کس را که مخالف رژیم باشد به شدت سرکوب میکند.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص.42-43
🔅سندشماره7
💠نقش انگلیس و سیا در براندازی مصدق
#اسناد
#کودتا
#محمدرضاشاه
📖یکی از اقدامات انگلیسها درجهت براندازی حکومت مصدق، اجیر کردن برادران «رشیدیان» بود؛ که توسط آنها آخرین اطلاعات از وضع داخلی کشور و روحیۀ مردم به دست انگلیسها میرسید، تا برای طرح توطئۀ سرنگونی مصدق مورد استفاده قرار گیرد. البته در این جریان، سازمان «سیا» نیز با تقبل پرداخت هزینۀ طرحهای مورد نظر، شرکت داشت.
📚منبع:
کتاب خاطرات مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 37
🔅سند شماره 3
💠برخورد شدید و نابودی مخالفان توسط محمدرضاشاه
#اسناد
#فساد
#محمدرضاشاه
📖طبق مندرجات اعلامیههای «کنفدراسیون»: زندانهای ایران انباشته از مخالفان سیاسی شاه بود، و در بین آنها از هر صنف و طبقهای اعم از دانشجو، معلم، روحانی، و افراد عادی جامعه وجود داشت. ولی در عین حال از مضمون اعلامیهها چنین بر میآمد که: گرچه شاه مخالفان خود را با بیرحمی فراوان نابود میکند، لیکن برای طرفدارانش اجر و پاداش بسیار در نظر میگیرد. که البته این مطالب بعدها بر اثرشنیدن صحبتهای عمویم ــ در جریان سفرش به سوئیس ــ که مشخص میکرد شاه تا چه اندازه مستبد و دمدمی مزاج است، به نظرم حرف قابل قبولی نیامد.
📚منبع:
مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص.42-43
🔅سند شماره11
💠یک وسیله شیک و مجلسی برای افزودن ثروت خانواده سلطنتی
#از_نگاه_دیگران
#رشوه
#فساد
فریدون هویدا در بخشی از خاطرات خود می نویسد: به هر حال، چون رشوه خواری بعضی از اعضای خانواده شاه و مقامات عالیرتبه مملکت محرز بود جامعه حق داشت که صداقت شاه را نیز به دیده شک و تردید بنگرد و حداقل وجود "بنیاد پهلوی" را گواهی بر این نظر خود بداند.
چنان که یکی از کارشناسان آمریکایی نیز در شماره ژانویه 1979 مجله "نیروهای مسلح" آمریکا ( آرمدفور سز جورنال) اشاره کرده بود که : «... بنیاد پهلوی تبدیل به یک وسیله قانونی برای افزودن به ثروت خانواده سلطنتی ایران شده است...»
📚منبع:
سقوط شاه/ فریدون هویدا / ص 92
✅بیماری محمد رضا پهلوی
قسمت اول
❌نخستين بارى كه شاه متوجه نشانه اى از بيمارى خود شد، در تعطيلات نوروز ۱۳۵۳ در ساحل كيش بود. او يك روز هنگامى كه در ساحل قدم مى زد متوجه وجود تورمى در زير قفسه سينه خود شد و موضوع را با دكتر ايادى در ميان گذاشت. علم خاطره آن روز را چنين ثبت كرده است: «(يادداشت روز ۲۰ فروردين) صبح از منزل خودم در كيش به كاخ رفتم. خيلى خوشحال و سرحال بودم. منتظر تشريف فرمايى اعليحضرت بودم كه يقين داشتم بايد خوشحال باشند، چون ديروز بعدازظهر و ديشب را به حمدالله خوش گذرانده اند. ايادى طبيب مخصوص پائين آمد. مرا به گوشه اى خواست و در گوشم گفت بايد پروفسور برنار، طبيب متخصص خون را از فرانسه بخواهى كه بيايد شاهنشاه را معاينه كند. گفتم براى چه؟ نگفت، فقط گفت لازم است.
❌واقعاً جهان در ديده من تيره و تار شد… شاهنشاه پائين آمدند. به ظاهر سرحال بودند ولى من مناسب نديدم كه آنجا سئوالى بكنم. در اتومبيل به من فرمودند: «آخر دو هتل ديگرى كه قرار بود اينجا بسازيم چه مى شود؟ عجله كنيد، من مى خواهم زودتر اين كارها را تا زنده هستم ببينم.» بيشتر از اين فرمايش شاه نگران شدم كه خدايا موضوع چيست... (يادداشت روز بعد:) صبح شرفياب شدم.
❌اولين سئوالى كه در تنهايى از شاهنشاه كردم همين مسئله سلامتى بود... عرض كردم... به من بفرمائيد چه باك داريد؟ فرمودند طحالم مثل اين كه بزرگ شده و چون مركز توليد خون است بايد ببينم در سيستم خونى من تغييرى به وجود آمده يا نه؟ عرض كردم مرا كه نيمه جان كرديد! اين كه مطلبى نيست!»
❌پروفسور برنار به همراه دكتر ژرژ فلاندرن چند هفته بعد به دعوت وزير دربار به تهران آمدند و شاه را در كاخ سلطنتى معاينه كردند. شاه براى جلوگيرى از انتشار هر نوع شايعه حاضر نشد به هيچ بيمارستانى مراجعه كند و بنابراين پزشكان ناچار بودند نمونه هاى آزمايشگاهى او را همراه خود ببرند. با وجود اين هر دو در معاينه بالينى فوراً متقاعد شدند كه شاه به نوعى سرطان غدد لنفاوى مبتلا شده است.
❌دكتر ايادى آنها را از به كار بردن لفظ سرطان يا لوسمى ممنوع كرد و آنها بيمارى را براى شاه «ماكرو گلوبولنميا والدنستروم» معرفى كردند.
✅پنهانكارى در رابطه با بیماری محمدرضا پهلوی
قسمت دوم
❌دامنه پنهانكارى در مورد بيمارى شاه بسيار گسترده بود. ابتدا قرار شد نمونه هاى آزمايشگاهى كه از شاه گرفته مى شود، به نام علم (كه اتفاقاً او هم به سرطان خون مبتلا بود) به فرانسه فرستاده شود و پاسخ هم به نام او باشد تا كسانى كه در جريان امر قرار مى گيرند يا سرويس هاى اطلاعاتى كشورهاى خارجى به بيمارى شاه پى نبرند.
❌حتى از آنجا كه ايادى مى دانست شاه ورقه هاى توضيحى داخل بسته هاى دارو را طبق عادت مطالعه مى كند، داروهايى كه براى مهار بيمارى شاه لازم بود را در بسته هاى داروهاى ديگر براى او مى فرستادند تا متوجه موضوع نشود. اين راز حتى از علم نيز پنهان نگاه داشته شد و او تا پايان عمرش در سال ۱۳۵۶ ماهيت بيمارى شاه را نمى دانست.
❌پزشكان فرانسوى سه سال بعد تصميم گرفتند شهبانو فرح را در جريان امر قرار دهند. بنابراين هنگامى كه او براى شركت در كنفرانسى به آمريكا رفته بود و در بازگشت چند روزى در پاريس ماند، برنار در ديدارى محرمانه او را از بيمارى شوهرش آگاه كرد.
❌گفته مى شود شاه پس از خروج از كشور در جريان انقلاب و در مدتى كه به همراه خانواده اش در كشورهاى مختلف سرگردان بود، در مصرف داروهاى مهاركننده بيمارى اش سهل انگارى كرد و همين مسئله باعث شد بيمارى او از كنترل خارج شود و به مرگش بينجامد.
❌شايد او اگر از ماهيت بيمارى اش آگاه بود، چنين سهل انگارى نمى كرد، چنانكه اگر از واقعيت هاى سياسى كشور با خبر نگه داشته مى شد، شايد آن همه خبط سياسى و اقتصادى در چند سال آخر سلطنتش مرتكب نمى شد.سرشت ديكتاتورى به راستى همه چيز انسان را نابود مى كند.
✅✅عبدالکریم ایادی کیست؟؟(قسمت اول)
یکی از کسانی که در دربار محمدرضا پهلوی و در خصوصیترین جنبههای زندگی او دخالت داشت یک ارتشی به نام تیمسار عبدالکریم ایادی بود. وی که یک پزشک متوسط نیز بود با هدف معالجه امراض روانی محمدرضا و برادرش علیرضا پهلوی پایش به دربار باز شده بود.
بهتر است ادامه ماجرا را از زبان ارتشبد حسین فردوست بشنویم:
علیرضا دچار مرض روحی شدید بود و احتیاج به پزشکی داشت که به طور مدام با او در تماس باشد تا ناراحتیهایش را تسکین دهد. در آن زمان علیرضا خواهان بهترین پزشک ارتش شد و چون ایادی در ارتش بود به علیرضا معرفی گردید. ایادی در رشته خود یک پزشک متوسط بود و تخصصی در امراض روانی نداشت و نمیتوانست علیرضا را معالجه کند. ولی حضور یک پزشک در زندگی علیرضا برای او تسکینی بود. پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائیها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود. لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفی کردند. نقشی که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت، مجموع مهرههای غرب روی هم نداشتند.
تاریخ آشنایی محمدرضا با ایادی یادم نیست. احتمالاً در دورانی بود که فوزیه قهر بود و یا کمی پس از طلاق او. به هر حال در آن زمان ایادی سرهنگ ارتش بود. روزی محمدرضا به شدت ابراز ترس از میکروب میکرد و من و علیرضا حضور داشتیم. علیرضا گفت، پزشکی را میشناسد که بینظیر است و از محمدرضا اجازه خواست که بیاید و او را معاینه کند. محمدرضا از شدت ترس بلافاصله استقبال کرد و اجازه داد و برای اولین بار ایادی، محمدرضا را معاینه کرد. از همان آغاز برای من مشخص شد که این فرد، که دوره پزشکی را در فرانسه طی کرده، یک کلاش و حقهباز به تمام معناست. باید اضافه کنم که ایادی در فرانسه ابتدا دانشجوی دامپزشکی بوده و سپس پزشکی را به طور ناقص میخواند؛ میگویم به طور ناقص، زیرا 2 سال از دوره دامپزشکی او را به عنوان دوره مقدماتی پزشکی قبول کرده بودند. ولی همین فرد به نحوی محمدرضا را مسحور خود کرد که قرار شد هفتهای 3 بار به محمدرضا مراجعه کند. ایادی تا مرگ علیرضا پزشک معالج او بود. چون علیرضا مرا خیلی دوست داشت و علاقمند بود که به طور خصوصی با من صحبت کند، در این صحبتها برای من روشن شد که این ایادی کلاش، در طول بیش از 10 سال که پزشک علیرضا بوده فقط به او انواع ویتامینهای جهان را داده و او نیز مصرف کرده است! جیب علیرضا همیشه مملو از انواع ویتامینها بود، که البته نه تنها مرض را معالجه نمیکرد بلکه امراض دیگری نیز، به خصوص امراض جلدی و لرزش برخی عضلات بدن، بر آن میافزود.
محمدرضا نیز دچار این اعتیاد به ایادی شد. دیدار او با ایادی از هفتهای 3 روز به هر روز تبدیل شد و دیدار هر روزه به کلیه ساعات فراغت کشید. صبحها، هنوز محمدرضا بیدار نشده، ایادی حاضر بود و شبها تا وقت خواب در اتاق او میماند. زمانی که محمدرضا ازدواج میکرد، این عادت ترک نمیشد و ایادی با زنهای محمدرضا هم خودمانی میشد. بدین ترتیب، ایادی با نفوذترین فرد دربارو به تدریج با نفوذترین فرد کشور شد. او برای خود حدود 80 شغل در سطح کشور درست کرده بود؛ مشاغلی که همه مهم و پولساز بود!
پایان قسمت اول
ماخذ: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،ج اول، صص 204-201
✅✅عبدالکریم ایادی کیست؟(قسمت دوم)
رئیس بهداری کل ارتش بود و در این پست ساختمان بیمارستانهای ارتش به امر او بود، وارد کردن وسایل این بیمارستانها به امر او بود، وارد کردن داروهای لازم به امر او بود،
دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر ایادی سرتیپ نمیشد و هرگونه تخطی از اوامر او همراه با برکناری و مجازات بود.
ایادی رئیس «اتکا» ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیها باید به دستور او تهیه میشد. هر چه اراده میکرد، حتی اگر در کشور موجود بود، باید برای ارتش از خارج، بویژه انگلیس و آمریکا، وارد میشد. تعیین سهمیه و صدها کار دیگر و حتی تعیین رؤسای اتکاها و پرسنل آن با او بود.
سازمان دارویی کشور نیز تماماً تحت امر ایادی بود، چه داروهایی و به کدام مقدار باید تهیه شود، از کجا خریداری و به کدام فروشنده و به چه میزان داده شود، چه داروهایی باید و چه داروهایی نباید وارد شود، همه و همه بنا بر مصالح بهاییگری دائماً در تغییر بود.
شیلات جنوب در اختیار ایادی بود و تعیین اینکه به کدام کشورها و شرکتها اجازه صیادی داده شود و به کدام داده نشود در اختیار ایادی بود. در نتیجه سیاستهای او تا انقلاب، صید ایران با بدویترین وسایل انجام میشد. تعیین رئیس و پرسنل شیلات نیز با ایادی بود.
من یک بار مشاغل او را کنترل کردم و به 80 رسید. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ایراد گرفت که 80 شغل را برای چه میخواهی؟ ایادی به شوخی جواب داد و گفت: «میخواهم مشاغلم را به 100 برسانم!» این خود نمونه کوچکی است از شیوهی حکومت محمدرضا! در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهایی وارد کابینه کرد و این وزراء بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند. من میتوانم ادعا کنم که یک هزارم کارهای ایادی را نمیدانم، ولی اگر پروندههای موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمانهای دولتی بررسی شود موارد مستندی مشاهده میگردد که به نظر افسانه میرسد و بر این اساس میتوان کتابی نوشت که: آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت میکرد یا محمدرضا پهلوی؟! تمام ایرانیان ردهی بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران ایادی بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرأت بیان آن را نداشتند. در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائیها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت. در دوران قدرت ایادی تعداد بهائیهای ایران به 3 برابر رسید. بسیاری از بهائیها در مقابل گزینه مذهب مینوشتند «مسلمان» و حال آن که بهائی بودند. یک بارحرکت مردم علیه بهائیها اوج گرفت و سخنرانیهای فلسفی (واعظ مشهور) سبب شد که حضیرةالقدس – محل مقدس آنها در تهران – تخریب شود. در اثر این حرکت تعدادی از بهائیها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور محمدرضا 9 ماه به ایتالیا رفت، ولی این حرکت دنبال نشد.
پایان قسمت دوم
ماخذ: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،ج اول، صص 204-201
✅✅عبدالکریم ایادی کیست؟(قسمت سوم)
🔴ایادی مشهور به راسپوتین ایران بود و واقعاً چنین بود. هیچ زن زیبایی از زیر دست او سالم در نمیرفت و البته در مقابل آنها را به مشاغل مهم میرساند و یا پول گزاف میداد. زمانی که همخوابگی نمیکرد با دست زنها را نوازش میداد. محل ملاقات او با زنها در دربار و در مطبش بود. محل سوم ملاقات او با زنها، منزل دکتر باستان (متخصص گوش و حلق و بینی) بود. مسلماً شدت عمل راسپوتین واقعی در رابطه با زن به پای ایادی نمیرسید و اعمال او قابل ذکر نیست.
🔴از زمانی که ایادی را شناختم، او با دکتر باستان رفیق صمیمی بود و مطب و خانهشان نیز نزدیک هم قرار داشت و 10 دقیقه راه پیاده بود. این دو هر شب با هم بودند و هر دو شدیداً خانمباز بودند. زنها را از مشتریان مطب و متفرقه دستچین میکردند و با هم معاوضه مینمودند. به تدریج که ایادی مهم شد، مطبش بسیار شلوغ شد، که اکثراً برای رفع گرفتاری و پول و شغل و یا ارائه اطلاعات و اخبار مراجعه میکردند. 90% مشتریان او زن بودند. ایادی اکثر شبها، در ساعاتی که نزد محمدرضا نبود، برای رفع تنهایی نزد دکتر باستان و خانواده او میرفت
🔴تصور میکنم دکتر باستان بهائی نبود، ولی دین و مذهب حسابی نداشت. او خوب مینوشت و حکایات سرگرم کننده و شوخی زیاد میدانست. ایادی ازدواج نکرد و فرزند نداشت. خانه و مطبش پشت کلانتری یک تهران بود و خانه و مطب دکتر باستان در خیابان پاریس بود که نزدیک خانه ایادی است. بعدها ایادی و باستان باغی در شمال سلطنتآباد تهیه کردند که بیش از 10 هزار متر مربع است. در آن باغ ساختمانی یک طبقه ایجاد شد که در آن دکتر باستان و زنش زندگی میکردند و به این ترتیب خانه دکتر باستان از مطبش جدا شد. دکتر باستان هیچگاه وارد سیاست نبود و سیاست را نیز دوست نداشت. او مشاغل پرمسئولیت قبول نمیکرد تا بتواند راحت باشد. باستان پدر زن سپهبد یارمحمد صالح است و رابطه باعطوفتی با هم داشتند. دختر دکتر باستان از یارمحمد صالح یک پسر به نام جهانگیر داشت، که در آمریکا تحصیل نمود و دکتر اقتصاد شد. وی با پسرم شاهرخ رفیق بود.
🔴ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود. نخستوزیران، به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش و کلیه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم دستورات او را، که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمیشد به فرم امر، اجرا میکردند. ایادی در کلیه مسافرتهای خارج همراه محمدرضا بود و طبیعی است که مورد علاقه برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بوده است. ایادی در سال 1357، کمی قبل از انقلاب، ایران را ترک کرد.
✅پایان قسمت سوم
📚منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،ج اول، صص 204-201
✅مرموزترین افسر اطلاعاتی رژیم پهلوی
🔴ارتشبد حسین فردوست از چهرههای برجسته عصر پهلوی است. او در ۱۲۹۶ شمسی متولد شد. از دوران كودكی به عنوان دانشآموز دبستان نظام وارد كلاس مخصوصی شد كه رضاشاه برای ولیعهد خود محمدرضا پهلوی ترتیب داده بود. لذا فردوست، دوست صمیمی و نزدیكترین محرم اسرار وی شد. با عزیمت محمدرضا به سوئیس، فردوست جزء دوستان صمیمی و مشاوران شاه شد، بدان حد كه شاه دركتاب «مأموریت برای وطنم» تنها كسی را كه به عنوان دوست خود معرفی كرد، فردوست بود: «در آن موقع دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست كه پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوئیس هم با من همدرس بود و بعد هم با درجه سرهنگی سمت استادی دانشكده افسری را عهدهداری میكرد و فعلاً در گارد شاهنشاهی مشغول به انجام وظیفه است»
🔴در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، فردوست نه فقط صمیمیترین دوست او بود؛ تا بدان حد كه تنها فردی بود كه با شاه و ملكه بر سر یك میز غذا میخورد، بلكه محرم اسرار محمدرضا و رابط او در مخفیانهترین ارتباط ها نیز بود. آژانس مركزی اطلاعات امریكا (سیا) در كتاب محرمانه «نخبگان و توزیع قدرت در ایران» نام فردوست را در رأس محفل خصوصی شاه ذكر میكند و در رابطه با او چنین مینویسد: «رابطه شاه با مقامات نظامی و امنیتی از طریق یكی از دوستان دیرین به نام سرلشكر فردوست برقرار میگردد. او یكی از كسانی است كه برای تحصیل همراه محمدرضا شاه در مدرسه مقدماتی مخصوص انتخاب شده بود. حسین فردوست همراه شاه به مدرسه لُه روزه در سوئیس و مدرسه نظام رفت، بجز یك دوران كوتاه، وی همیشه عهدهدار موقعیتهای مهم بوده و با وجود اینكه ارتقاء درجات نظامی وی مسیر عادی داشتند ولی از نفوذ و اقتدار بسیاری برخوردار بوده است. محمدرضا احتمالاً از او از سالهای ۱۹۴۱ به این سو به عنوان رابط خود با سفارت آلمان استفاده میكرده است. فردوست از مدتها قبل رئیس دفتر اطلاعات ویژة شاه بوده و همزمان معاونت ساواك را نیز بر عهده داشته و در حال حاضر رئیس دفتر بازرسی شاه است و به عنوان ناظر بر عملیات دولت عمل میكند. او در اجرای وظایف خود بسیار آرام و دقیق است.»
🔴همچنین در گزارش «خیلی محرمانه» دیگر چنین آمده است: «ژنرال حسین فردوست ... به عنوان رئیس دفتر اطلاعات ویژة دربار و رئیس بازرسی شاهنشاهی، امروز كار چشمها و گوشهای شاه را انجام میدهد...» گزارش های بیوگرافیك سفارت، وی را فردی «مؤثر و لایق، و كاملاً وفادار و مورد اعتماد شاه و مردی مصمم و دارای طرز فكری سازمان یافته» توصیف مینماید. فردوست از سال ۱۳۳۸ سرپرست دفتر اطلاعات ویژه شاه بوده و در مورد فعالیت مقامات عالیرتبه مملكت از جمله اعضاء خاندان سلطنتی به شاه گزارش میداد. او بر تهیه گزارشات روزانه به شاه در مورد رویدادهای مهم، برداشت از منابع كابینه و دفاتر دولت در داخل و خارج نظارت داشت و از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۲ به عنوان قائممقام ساواك و از ۲۰ فروردین ۱۳۵۲ به عنوان رئیس دفتر ویژه شاه عمل میكرد.
🔴در سال ۱۳۵۴ فردوست به ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی منصوب شد كه بر مخارج دولتی نظارت كرده و فساد را زیر نظر میگرفت. بعدها نیز به عضویت شورای عالی مبارزه با فساد درآمد. نفوذ او درساواك و مسئولیتش در اداره اطلاعاتی ویژه شاه سبب شد كه وی رابط شخصی شاه با سیستم اطلاعاتی كشور حتی آژانس مركزی اطلاعات امریكا (سیا) شود. بعضی از نویسندگان، وی را «مغز» و «حافظة» شاه دانسته و تصمیمات محمدرضا را عصارة مشورت با فردوست عنوان كردهاند.
🔴پس از سقوط شاه، فردوست دستگیر شد و به دنبال یك بازجویی مفصل، بیش از ۱۵۰۰ صفحه خاطرات نگاشت و پرده از اسرار حكومت شاه و ارتباطهای آن با انگلیس و امریكا برداشت. این خاطرات در بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۶ نوشته شده كه بخش قابل توجهی از آن تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» در دو جلد منتشر شده و امروزه جزء منابع تاریخ عصر پهلوی است. سرانجام فردوست در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ بر اثر سكته درگذشت.
بسم الله
برگزاری انتخابات فرمایشی که در آنها حداقل حضور مردم به چشم می خورد ، مسئله ای بود که در تمام دوران پهلوی دوم به یک امر عادی تبدیل شده بود. در این انتخابات افراد از سوی شاه و اطرافیانش انتخاب شده و به عضویت مجالس موجود در کشور در می آمدند.(۱) « آخر خود شاه تصمیم می گرفتند که چه کسانی نامزد وکالت مجلس باشند و چه کسانی نباشند و در حقیقت ، نمایندگان را خودشان دستچین می کردند.»گاه اتفاق می افتاد که کل انتخابات مجلس ، مورد قبول شاه قرار نمی گرفت و نمایندگانی به مجلس راه می یافتند که در فهرست کاندیداهای محمدرضا قرار نداشتند. شاه این گونه مشکلات را هم به طور اساسی حل و فصل می کرد. در انتخابات مجلس بیستم اعلیحضرت فرمودند: «خوب است با کسانی که انتخاب شده اند مشورتی بکنیم و ببینیم آیا انتخابات را نگه داریم یا آن را لغو کنیم و از نو انتخابات بشود. به هر حال صحبت کردیم و نظر داده شد که انتخابات مجلس بیستم منحل بشود.»(۲) !!!
.
منابع: ۱. فساد در رژیم پهلوی دوم ، عبدالکاظم مجتبی زاده ، ص ۸۳ / ۲. جعفر شریف امامی ، خاطرات جعفر شریف امامی ، ص ۱۲۵ و ۲۱۱
💠در دادگاهِ نواب , دادستان خیلی شعار میداد.می گفت : "طبق مواد 317.318.319و 320 اگر یک نفر یا صد نفر علیه سلطنت قیام کنند محکوم به مرگ هستند"
نواب بلند شد و گفت : "ماده 317 تا 320 قانون مشروطه سلطنتی که شما می گویید, در چه تاریخی تنظیم شده؟" گفتند :"در زمان مشروطه". گفت :" قانون مشروطه در چه زمانی تنظیم شده؟" گفتند:" در زمان مظفرالدین شاه". نواب گفت : " شما پسرِ رضا شاه را بیاورید تا جواب دهد چطور پدرش علیه مشروطه و سلطنت قاجار قیام کرد؟ من هم همان جواب ها را می دهم."
این حرف نواب دادگاه را به تعطیلی کشاند.
📚منبع:خاطرات حاج احمد شهاب.تهران .مرکز اسناد انقلاب اسلامی.1387. ص 108
۶ آذر ۱۳۵۲: امیرعباس هویدا بزرگترین لایحه بودجه تاریخ ایران را به مجلس داد.
رهبر انقلاب:
«بنده از چند سال قبل... شعار تکیه بر «اقتصاد منهای نفت» را با مسؤولین کشور در میان گذاشتم؛ آنها هم انصافاً استقبال کردند. البته کار آسانی نیست... این خشت کجی است که در زمان رژیم پهلوی گذاشته شده است. آن جوانانی که نمیدانند رژیم گذشته با این کشور چه کرده است، بدانند یکی از دهها کار خیانتآمیزی که کردند، این است! اقتصاد این کشور را متکی به نفت کردند که به آسانی هم نمیشود آن را تغییر داد و دگرگون کرد!»
۱۳۷۷/۰۱/۰۱
✅✅«انقلابی از انقلاب میگوید» (۵)
🔴۳ بهمن ۱۳۵۷ | امامخمینی: «ما موافق تمدن هستیم ولی نه آن چیزی كه شاه تبلیغ میكرد.»
🔴رهبر انقلاب🔻« هر جوانی دوست میدارد کشوری که در آن زندگی میکند و خاکی که از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه زیباییها و نیکیها باشد؛ دلش میخواهد جامعه متمدّنی داشته باشد؛... برای این، دو راه در پیش است: یک #راه_واقعی، یک راه کاذب و بدلی... راه واقعی چیست؟ این است که جوان ایرانی تصمیم بگیرد در زمین خود، بذر «خود» را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگی خود استفاده کند؛ ارادهی خودش را به کار گیرد... راه حلّ کاذب این است که یک ملت به تغییر ظاهری دل خوش کند و از حرکت عمیق رو برگرداند... در دوران رژیم گذشته، شاهِ دستنشانده و خائن میخواست این راه حلّ کاذب را با عنوان «دروازه تمدّن بزرگ» برای این مردم به ارمغان بیاورد... با نام «دروازه تمدّن بزرگ» و با نام مدرنیزم ایرانی میخواستند به بقیه موجودی معنویت کشور چوب حراج بزنند. شاهِ عیّاشِ بیسوادِ مفلوک در مقابل بیگانه و مقهورِ پنجه امریکا و صهیونیسم، و ملتی که تحقیر شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ این مدرنیزم ایرانی مال همانهاست. اینکه مدرن شدن و به تمدّن واقعی رسیدن نیست. مظهر آن راه کاذب این بود که در اینجا هر نقطهای که میشد از آن پول ساخت، لانهای برای عوامل و ایادی کمپانیهای خارجی بود... این مدرنیزم به درد نمیخورد؛ این برای یک ملت، بدبختی و بیچارگی و فنا شدنِ همه چیز را به بار میآورد. اگر این انقلاب اتّفاق نیفتاده بود، اگر آن فریاد رعدگونه همه چیز را در این مملکت به جنب و جوش نیاورده بود و دلها را از جا نکنده بود، خدا میداند که امروز کشور ما در چه وضعی بود.» بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت، ۱۳۸۰/۰۲/۱۲