مثلا حالت گرفته ست.
یه کتابو بی حوصله ورق بزنی
یکی برات نوشته باشه
عشق من دلتنگ نباش🌹
تولد: ۱۳۶۸/۳/۱
شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱۳
محل شهادت: شهر حلب
#شهیدروح_الله_قربانی
@shogh_prvz
🌱مهرماه ۱۳۹۰ بود که وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد...
با اینکه پدرش از سرداران سپاه بود به سختی در گزینش سپاه پذیرفته شد.
هم خودش دوست نداشت از موقعیت پدر استفاده کند و هم می دانست پدرش این کار را نمی کند...
#شهیدروح_الله_قربانی
@shogh_prvz
روح الله از طرف دانشگاه رفته بود مشهد،
جلوی حرم ایستاد و گفت:
امام رضا دلم خیلی برات تنگ شده بود آقا.ببین این بار چجوری اومدم پیشت؟
لباس سربازی امام زمان تنمه.
پاسدار شدم آقا.
می دونم که برای پوشیدن این لباس مقدس هم مدیون شمام...
یا امام رضا خودت.....♥️
#شهیدروح_الله_قربانی
@shogh_prvz
والا از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، منم و این یک دست لباس تنم. تازه وارد سپاه شدم پشتوانه ی مالی آن چنانی ندارم اما دست از تلاشم برنمیدارم...
زینب گفت برای من سه چیز مهمه: اخلاق و ایمان و نماز...
چادر برام خیلی مهمه، هیچ جا و به خواسته ی هیچ کس حاضر نیستم چادرم رو زمین بذارم...
🌱روح الله از لحن قاطع زینب خیلی خوشش امد...😊
💞هر دو به دل هم نشسته بودند...💕
#شهیدروح_الله_قربانی
@shogh_prvz
🌱با۱۱۴ سکه روز میلاد حضرت زهرا
روح الله و زینب محرم هم شدند
🌹قرآن روی میز را برداشت چشمهایش را بست.
دلش تا مشهد الرضا رفت با خود گفت
یا امام رضا این همونی بود که برام فرستادی خودت مهرش رو به دلم انداختی دعا کن عاقبت بخیر بشیم...💕
#شهیدروح_الله_قربانی
@shogh_prvz
روحالله مقید بود در خیابان آشغال نریزد.
یک بار تو ماشین بودیم.
از شیشه ماشین یه پوست پسته انداختم بیرون🙊. روحالله زد روی ترمز و گفت:
چرا آشغال تو ریختی بیرون؟
گفتم آشغال نبود، یه پوست پسته بود.😒
گفت: هرچی... نباید مینداختی! پیاده شو برو برش دار!
گفتم: روحالله بیخیال، وسط اتوبان چطوری برم پوست پسته رو پیدا کنم😳
خیلی طول کشید تا مجابش کنم و نروم اما از آن به بعد دقت کردم تا دیگر آشغال در خیابان نریزم👌
به نقل از: یکی از دوستان شهید روح الله قربانی🌹
#شهیدروح_الله_قربانی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz