eitaa logo
شوق پرواز
5.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
328 ویدیو
104 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی به فرماندهی #شهیدسجادزبرجدی «استفاده از آثار شوق پرواز با یک صلوات به روح شهید سجاد زبرجدی» 🔸با شوق پرواز حرف بزن @Shogh_parvaz70 🌿نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
در مریوان که بودیم شهیدقهاری فرمانده سپاه بود. منافقین نامه‌ای در منزل ما انداختند که قهاری، اینجا رو ترک کن برو شهر خودت.... بعد از این تهدید‌ها نارنجک در حیاط خانه انداختند و در نامه‌های بعدی نوشته بودند که اگر به خودت رحم نمی‌کنی به خانوادت رحم کن.💣 با تمام تهدید‌ها ما در آنجا به زندگی ادامه دادیم. ما در طول زندگی مشترکمان بار‌ها اسباب‌کشی کردیم. به طوری که به ایشان لقب سردار خانه به دوش داده بودند. @shogh_prvz
✍️برادرشهید برادرم در پاوه فرمانده تیپ۲۱۲سیدالشهدا بود، من هم به عنوان نیروی ایشان خدمت می‌کردم. سرکشی از مقرها به عنوان یکی از برنامه‌های حاجی بود، یادم می‌آید در سرمای استخوان‌سوز از تک تک مقرها سرکشی کرد و پای صحبت‌های بسیجی‌ها و سربازان نشست و با دقت تمام همه مسائل و مشکلات را یادداشت می‌کرد تا در اولین فرصت آنها را بر طرف کند.✍️ در آن سال‌ها تردد از ساعت ۵ بعداز ظهر در منطقه به خاطر کمین کومله ممنوع بود.❌ در آخرین مقر پنج نیرو و یک روحانی حضور داشت، تا نماز خواندیم هوا کاملاً تاریک شد و قرار بود برگردیم پاوه، بنده به عنوان راننده و برادرم شهید قهاری‌ و آقای ایرانی مسئول عملیات تیپ ۲۱۲ در ماشین بودیم. در آن سرمای استخوان سوز و برفی، آقای ایرانی پشت دوشکا بود و من هم رانندگی می‌کردم.🌨 به محض آنکه در مسیر جاده قرار گرفتیم شهید قهاری‌ به من گفت نگهدار و با اصرار آقای ایرانی را به داخل ماشین آورد و خودش در پشت دوشکا قرار گرفت. در طول مسیر سرمای جانسوزی همراه با برف همچنان ادامه داشت. زمانی که به پاوه رسیدیم و از ماشین که پیاده شدم حاجی را دیدم که پلکهایش از شدت سرما یخ زده و دستانش به دسته قبضه تیربار چسبیده است.❄ @shogh_prvz
✍️پدرشهید می‌خواستم در باغ نهالی بکارم صدایش زدم تا پای نهال خاک بریزد.🌳 مدتی از من وقت گرفت و زمانی که آمد متوجه شدم که رفته تا وضو بگیرد. نهال را از من گرفت و به من گفت : شما پای درخت خاک بریزید.🌿 نماز صبحش قضا نمی‌شد و بسیار اتفاق می‌افتاد که من و مادرش را برای نماز صبح بیدار کند.📿 @shogh_prvz
شوق پرواز
در ایام محرم پرچم ابوالفضل العباس(ع) را به دوش خود داشت و نوحه سرایی می کرد، پرهیز از ریا شاخصه دیگ
شهید عباسی در طول عمر با برکت خود از بطالت و بیکاری جدا خودداری می کرد و این خصوصیات او در سوریه نیز نمایان بود، چنان که همزمان شهید از رشادتهای مخلصانه او بسیار گفته اند. @shogh_prvz
بارزترین ویژگی اخلاقی اش نماز اول وقت او بود. از زمان ازدواج تاکنون حتی یک روز روزه او قضا نشد. روزهای بسیار گرم و کار سخت نیز او را از روزه گرفتن باز نمی‌داشت. گاهی اوقات بعد از افطار به منزل می‌آمد، با این وجود نمی‌توانست نسبت به نماز و روزه بی‌اهمیت باشد. سعی می‌کرد هر روز یک جزء قرآن را تلاوت کند و در طول ماه یکبار قرآن کریم را ختم می‌کرد. یک قرآن بزرگ داشت که هنوز هم داخل مغازه است. ✍️همسرشهید @shogh_prvz
شهید رضا عباسی در جمع خانواده و دوستان همیشه با روحیه ای بشاش حاضر می شد. همواره در خدمت پدر و مادر گرامی اش بود و اوامر آنها را بر کاهای شخصی خود مقدم می دانست @shogh_prvz
یک روز قبل از اعزام به سوریه یک نفر که بنا بر دلایلی 15 میلیون تومان جریمه و قرار زندان برای او صادر شده بود به همسرم مراجعه کرد. آقا رضا سند اتومبیل خود را به عنوان گرو گذاشت و با خط خود نوشته که در صورت ایجاد مشکل برای این فرد اتومبیل را فروخته و در عوض جریمه بدهند. ✍️همسرشهید @shogh_prvz
اونجایی که تو کتاب« اینجا بدون تو» میگه: استاد اخلاق هربار تکالیف رو سخت تر میکرد، یک بار به آقایان گفت: «از این هفته باید سرویس بهداشتی خونه خودتون و مادرتون رو بشورین!» این کار برای بعضی آقایان عذاب الیم بود، ولی برای محمد توفیری نداشت. تا مدت ها سرویس و حمام را می شست، خانه مادرش را هم همینطور.لذت می برد و میگفت: «هرجا این نفس ذلیل بشه، من کیف می کنم!» @shogh_prvz
✍️همسر شهید روح الله منو عزیزم صدا می کرد می گفتم زشته نگو جلوی بقیه☺️ تو گوشی هم منو وجودم سیو کرده بود.❤ اولین بار که دیدم خیلی ذوق کردم روح الله خیلی محبتش رو ابراز می کرد و زیاد می گفت دوست دارم ❤ وقتی زنگ میزد و می دانست من جایی هستم که نمیتونم راحت صحبت کنم می گفت هر چی من میگم تو بگو «منم» 😊 بعد می گفت خیلی دوست دارم منم می گفتم: «منم» 😊❤ @shogh_prvz
حاج احمد متوسلیان میگه: به جای «مرسی» بگو: خدا پدرتو بیامرزه مثل شهدا حرف بزنیم👌 @shogh_prvz
🎤یک بار تعداد زیادی خبرنگار داخلی و خارجی برای بازدید از زندان اوین آمده بودند، آخر شب که می‌خواستیم برویم، دیدم صدایی می‌آید؛ رفتم دیدم سید [شهید لاجوردی] شلوارش را بالا زده و مشغول شستن توالت‌هاست، آن هم بعد از یک روز شلوغ کاری که یکسره برای خبرنگاران توضیح داده بود. گفتم: «سید چه کار می‌کنی؟» گفت: «از صبح خیلی این فلاش دوربین‌ها به صورت من بود، کمی غرور من را گرفت، می‌خواهم این غرور بریزد». 📸 این بود روحیه برادر عزیزمان شهید سید اسدالله لاجوردی. 📚کتاب خاطرات احمد قدیریان @shogh_prvz