شوق پرواز
حاج حسین جرات عجیبی داشت در یک عملیات خمپاره ها کنار حاجی به زمین اصابت کرد. من حاجی را همراه خ
شهید صدرزاده میگه:
🍃داشتم صحبت میکردم که گلوله به پهلوی من اصابت کرد و مجروح شدم.
حاج حسین بیسیم زد:
«نفربر بفرستید.»
🌱خود حاجی کمک کرد سوار نفربر شوم.
سوار که شدم ، دیدم حاج حسین و بقیه افتادند.(در اثر خمپاره مجروح شدند)
🍃 هرچه گفتم حاجی دستت را توی دستم بگذار و بلند شو کاری نکرد.
🥀وقتی هم که تیر خورد و روی زمین افتاد هیچ حرفی نزد و از کسی کمک نخواست.
هرچه گفتم یک «یا علی» بگو فقط توانست بنشیند.
🥀من یک تیر دیگر خوردم و داخل نفربر افتادم.وقتی دستم از دستش جدا میشد حس کردم خودش با انگشت شصت دستش را جدا کرد.
🥀نفربر حرکت کرد و حاجی ماند....
حاج حسین ماند و جاوید شد.....
#شهیدحسین_بادپا
@shogh_prvz
دردانه کرمان
به قلم سارا افضلی
📚این کتاب به درخواست مستقیم حاج قاسم تحریر شد.
حاج قاسم به حسین بادپا، رفیق همیشگی اش میگفت دردانه کرمان.
🔸در اپلیکیشن طاقچه و فراکتاب میتونید نسخه الکترونیک کتاب رو تهییه و مطالعه کنید.
#کتاب_شهدا
#شهیدحسین_بادپا
@shogh_prvz
🕊️وقتی زندگی نامه شهید بادپا رو مطالعه میکردم... دیدم چه قدر شوق پرواز داشته.
🍃از همون دوران دفاع مقدس که شناسنامه هاشون رو دست کاری میکردند....
🪖از همون روزا که اسلحه رو دوش نوجوان ها سنگینی میکرد...
❤️من میگم شهید بادپا پیر راه عشق شد.
هی اذن خواست... ندادند...
هی رفت... انگار در بسته بود...
ولی خسته نشد....
وقتی هم خریدنش ، همیشگی خریدنش.
برای همین جاویدالاثر شد.🥀
#شهیدحسین_بادپا
@shogh_prvz
تقدیم به روح پاک شهید بادپا
🌸🌸🌸🌸🌸
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
❤️#سبک_زندگی_شهدا
قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ،
نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم ..
📿نمازش تمام شد....
📚کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن ...
ولی من باز باهاش قهر بودم؛
کتاب را گذاشت کنار و به من
نگاه کرد و گفت : غزل تمام .
باز هم بھش نگاه نکردم!
❤️اینبار پرسید : عاشقمی؟
سکوت کردم؛
❤️😊دوباره با لبخند پرسید :
عاشقمی مگه نه؟
گفتم : نه!!!!!!
❤️گفت : تو نه میگویی و پیداست
میگوید دلت آری .
که این سان دشمنی یعنی که
خیلی دوستم داری ...
🤭😁زدم زیر خنده و روبروش نشستم
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که
وجودش چقدر آرامش بخشه...
🌹بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم:
خداروشکر که هستی ♥️😊
🌱یک روایت عاشقانه از زندگی
#شهیدعباس_بابایی
@shogh_prvz
۵۵۵ و ۵۵۶
شماره پلاک شهدای تفحص شده ست، انگار با هم خیلی رفیقند که باهم رفتند پلاک گرفتند، در کنار هم جنگیدند و در کنار هم شهید شدند...
🥀در حالی تفحص شدند که شهید اول نشسته و به دیوار تکیه داده و شهید دوم درازکش و مجروح سرش را روی پای شهید اول گذاشته بود...
سریعا شماره پلاک ها را در کامپیوتر سرچ کردم
۵۵۵ابراهیم اسماعیل زاده
۵۵۶حسین اسماعیل زاده
از روستای باقر تنگه ، بابلسر، استان مازندران
🥀پدر در آخرین لحظات شهادتش، سر پسر مجروحش را به دامن گرفت....
🥀خون هایی با محبت های گره خورده پدر و پسری به پای وطن ریخته شد....
اهدای جوایز به برندگان #مسابقه امروز از طرف این پدر و پسر بابلسری ست.
#سبک_زندگی_شهدا
#مسابقه
هدایت شده از شوق پرواز
1️⃣
😊 ✋سلام ؛ سلام.
🎁مسابقه داریم... چه مساااااابقه ایییییی
📣 شرایط مسابقه:
📌۱_سلام و علیک به همتون .لطفا
فقط و فقط و فقط جواب مسابقه رو ارسال کنید، بدون سلام و احوال پرسی و نظرات و پیشنهادات.
📌۲_فقط با یه نام کاربری در مسابقه شرکت کنید کار جذابی نیست که با کاربری های مختلف میاید و جواب رو ارسال میکنید ، میفهمییم قطعا 😐 پس فقط با یک اکانت و کاربری پاسخ بدید❌
📌۳_ اگر جوابتون صحیح بود ادمین برای شما کد قرعه کشی رو ارسال خواهد کرد،✅ اگر پاسخی دریافت نکردید. لطفا پیام مجدد ارسال نکنید. ❌
#مسابقه
سوال مسابقه:
ابوحامد گفت: حیف که افغانی نیستی! وگرنه میتونستی بری...
یک لحظه آن چیزی که باید بگیرد را گرفت: خب میرم افغانی میشم و برمیگردم!
دو ماهه زبان افغانستانی را یاد گرفت.
هر چند اشتباهی لهجهی افغانستانیهای غیر شیعه را یاد گرفته بود و برایش دردسر شد!
خیال کردند نفوذی است و می خواهد برود قاتی مدافعان تا ضربه بزند.
ابوحامد به دادش رسید.
آمد و بین بچهها بغلش کرد و گفت که او از خودمان است.
این شهید مدافع حرم را به شوق پرواز معرفی کنید.
#مسابقه
🌹🌹🌹🌹🌹
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
فقط نام شهید را ارسال کنید
@shogh_parvaz70
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا