جوانی ناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبری» در شهرستان «خرم بید» در شیراز زندگی می کرد.
می گویند این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود .
ایشان پسر عمویی داشت به نام غلامرضا اکبری .
می گویند غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب با تعدادی از همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ،
بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند .
رفقا گفتند: چی می گی بابا ؟!
مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند.
عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود ، بچه ها زیاد جدی نگرفتند.
آخرش ، دید دوستانش نمی فهمند.....
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
#شهیدعبدالمطلب_اکبری
@shogh_prvz
✍️مهمه که به کدوم تفکر رای میدیم
✅تفکرسلیمانی پرور
یا
❌تفکر ایجاد دلهره هایی مثل ۱:۲۰
#انتخابات
@shogh_prvz
🥀شما منو مسخره میکردید
ولی من هر روز با امام زمان حرف میزدم....
#شهیدعبدالمطلب_اکبری
#وصيت_نامه
#مناسبتی
@shogh_prvz