شب سوم....
سه ساله ای در بیابان گم شده
گاه با سیلی زمین میخورد گاه با تازیانه...
ناله هایش خاطر بادها را پریشان کرده...
امان از خرابه و طشت طلا و رگ های بریده...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
پدر جان، بعد ازتو داد از غريبي و بي كس
#شب_سوم
#محرم
@shogh_prvz
✍️آخرین تماس به روایت همسر شهید:
🌹یکی از آرزوهای محمدحسین این بود که مانند امام حسین(ع) شهید شود و همیشه این موضوع را با من مطرح میکرد
🥀ومن به هیچ وجه دوست نداشتم که محمدحسین را به این زودی از دست بدهم
🥀محمدحسین در روزهای منتهی به آخرین ماموریت بسیار آرام و ساکت شده بود و دیگر آن شیطنتهای گذشته را نداشت به طوری که انگار از دنیا بریده و دل کنده شده بود
🥀۱۵ مهر راهی سوریه شد.ماموریت آخر محمدحسین با دیگر ماموریتهای او فرق داشت و حسی درونی به من میگفت که دیگر او باز نمیگردد.
🥀 شب سوم محرم بود که من هیئت بودم و با من تماس گرفت و گفت فردا باز خواهد گشت؛
دلشوره عجیبی گرفتم، و به صفحات قرآن نگاه کردم.
اما تمام آیات مرتبط با صبر و آزمایش آمده بود و ناخودگاه قرآن را بستم.
بعد از شهادت متوجه شدم که آن روز بعد تماس، محمدحسین به دلیل اصابت تیر به ناحیه پهلو مجروح شده بود و ۱۵ روز به کما رفت و به فیض شهادت نائل آمد.
#شهیدمحمدحسین_مرادی
@shogh_prvz
به ماه آسمون میگفت
شمع شبستون منی
یاد عمو بخیر که تو ،
مثل عمو جون منی
راستی تو از آسمون ببین
که بابای من کجاست؟
بهش بگو که دخترت ساکنه تو خرابه ها....
به راستی در اون چهل منزلی که رقیه را تا کاخ یزید آوردند یا پشت درب ساعت دمشق، معطل شدند رقیه (س) پدر را ندید؟؟؟
سر را بر نیزه ندید؟
پدر کجا بود؟
چرا همراه ما نمی آید؟
این سوال هایی که جوابش بر سر نیزه است را زینب(س) چطور جواب داد که رقیه برای بار اول سر بریده پدر را در طشت طلا دید نه بر سر نیزه!
به راستی چه صبری ، چه مدیریتی، چه ولایتی درون زینب(س)، زنی مصیبت دیده بود که هم این غم را فروخورد، هم نگاه رقیه(س) را از نیزه ها دور کرد، هم کاخ یزید را مدیریت کرد....
امان از دل زینب....
#شب_سوم
#محرم
@shogh_prvz
22.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وداع دختر با پدر
وداع جانسوز دختر شهید امنیت #مسعود_کرمی در معراج شهدا
🕊شهید کرمی ۳۰ اردیبهشت ماه بر اثر حمله مسلحانه اراذل و اوباش به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
الهی به رقیه
دختر ها بابایی اند
یا
باباها دختری....🥺
@shogh_prvz
و شب چهارم...
شب عالیجناب پشیمان شده ها...
صبح روز عاشورا دل در دلش نبود،
حسین(ع) پسر زهراست،
چطور با او مقابله کنم!!
حتما حر، از سیلی خوردن زهرا (س)در کوچه...آتشی در دلش زبانه کشید که عزم خود را جزم کرد..و به پسر عمویش گفت:
مهاجر تو به اسبت آب داده ای؟
مهاجر خیره به حر نگاه کرد.. چه میخواهی بگویی؟
حر افسار اسب را کشید و به بهانه سیراب کردن اسبش روانه شط شد.
مهاجر فریاد کشید:
حررررر تو را چه شده؟!! قوی ترین مرد کوفی به خود میلرزد!!! چرا؟؟؟.
برای جنگ تردید داری؟؟ چهار هزار نفر سپاه برایت فراهم شده، با اشاره ای دودمان حسین را بر باد میدهی ای با صلابت ترین مرد کوفی.
حر بغض آلود فریاد برآورد: بر سر دوراهی بهشت و جهنمم،
حسین بهشت است... نمیتوانم رهایش کنم.
چکمه هایش را در آورد ، با حالی زار بر گردنش آویزان کرد و به فرمانده سپاه بودن و قوی ترین مرد کوفی بودن ، پشت پا زد و سر به زیر سمت خیمه حسین رفت....
خوش به حال حر... حسین در آغوشش گرفت....
خوش به حال حر، به حسین گفت آمده ام برای تو تکه تکه شوم،
خوش به حال حر، به حسین گفت اول پسرم را میفرستم میدان تا تمام جانش را برایت خرج کند و بعد از آن خودم میروم و تا آخرین نفس برای پسر فاطمه شمشیر میزنم...
خوش به حال حر، حسین گفت مادرت چه نام زیبایی برایت انتخاب کرده....
من اما راه ظهور مهدی فاطمه را با گناهانم بسته ام...
قبول آقا جان، اما خدا را چه دیدی!! شاید قرار است حر تو باشم...
#شب_چهارم
#محرم
#اصحاب_امام_حسین
@shogh_prvz