eitaa logo
شوق پرواز
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
208 ویدیو
79 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی به فرماندهی #شهیدسجادزبرجدی 🌱«استفاده از آثار شوق پرواز با یک صلوات به روح شهید سجاد زبرجدی» با شوق پرواز حرف بزن @shogh_parvaz70 نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شوق پرواز
حاج حسین جرات عجیبی داشت در یک عملیات خمپاره ها کنار حاجی به زمین اصابت کرد. من حاجی را همراه خ
شهید صدرزاده میگه: 🍃داشتم صحبت می‌کردم که گلوله به پهلوی من اصابت کرد و مجروح شدم. حاج‌ حسین بیسیم زد: «نفربر بفرستید.» 🌱خود حاجی کمک کرد سوار نفربر شوم. سوار که شدم ، دیدم حاج حسین و بقیه افتادند.(در اثر خمپاره مجروح شدند) 🍃 هرچه گفتم حاجی دستت را توی دستم بگذار و بلند شو کاری نکرد. 🥀وقتی هم که تیر خورد و روی زمین افتاد هیچ حرفی نزد و از کسی کمک نخواست. هرچه گفتم یک «یا علی» بگو فقط توانست بنشیند. 🥀من یک تیر دیگر خوردم و داخل نفربر افتادم.وقتی دستم از دستش جدا میشد حس کردم خودش با انگشت شصت دستش را جدا کرد. 🥀نفربر حرکت کرد و حاجی ماند.... حاج حسین ماند و جاوید شد..... @shogh_prvz
دردانه کرمان به قلم سارا افضلی 📚این کتاب به درخواست مستقیم حاج قاسم تحریر شد. حاج قاسم به حسین بادپا، رفیق همیشگی اش میگفت دردانه کرمان. 🔸در اپلیکیشن طاقچه و فراکتاب میتونید نسخه الکترونیک کتاب رو تهییه و مطالعه کنید. @shogh_prvz
🕊️وقتی زندگی نامه شهید بادپا رو مطالعه میکردم... دیدم چه قدر شوق پرواز داشته. 🍃از همون دوران دفاع مقدس که شناسنامه هاشون رو دست کاری میکردند.... 🪖از همون روزا که اسلحه رو دوش نوجوان ها سنگینی میکرد... ❤️من میگم شهید بادپا پیر راه عشق شد. هی اذن خواست... ندادند... هی رفت... انگار در بسته بود... ولی خسته نشد.... وقتی هم خریدنش ، همیشگی خریدنش. برای همین جاویدالاثر شد.🥀 @shogh_prvz تقدیم به روح پاک شهید بادپا 🌸🌸🌸🌸🌸 ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ، نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم .. 📿نمازش تمام‌ شد.... 📚کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن ... ولی من باز باهاش قهر بودم؛ کتاب را گذاشت کنار و به من نگاه کرد و گفت : غزل تمام . باز هم بھش نگاه نکردم! ❤️اینبار پرسید : عاشقمی؟ سکوت کردم؛ ❤️😊دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه؟ گفتم : نه!!!!!! ❤️گفت : تو نه میگویی و پیداست میگوید دلت آری . که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ... 🤭😁زدم زیر خنده و روبروش نشستم دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه... 🌹بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم: خداروشکر که هستی ♥️😊 🌱یک روایت عاشقانه از زندگی @shogh_prvz
و پدر زینب، دوباره شهید شد. @shogh_prvz
🎁فردا مسابقه داریم.🎁 🕙 ساعت 10 🕙
۵۵۵ و ۵۵۶ شماره پلاک شهدای تفحص شده ست، انگار با هم خیلی رفیقند که باهم رفتند پلاک گرفتند، در کنار هم جنگیدند و در کنار هم شهید شدند... 🥀در حالی تفحص شدند که شهید اول نشسته و به دیوار تکیه داده و شهید دوم درازکش و مجروح سرش را روی پای شهید اول گذاشته بود... سریعا شماره پلاک ها را در کامپیوتر سرچ کردم ۵۵۵ابراهیم اسماعیل زاده ۵۵۶حسین اسماعیل زاده از روستای باقر تنگه ، بابلسر، استان مازندران 🥀پدر در آخرین لحظات شهادتش، سر پسر مجروحش را به دامن گرفت.... 🥀خون هایی با محبت های گره خورده پدر و پسری به پای وطن ریخته شد.... اهدای جوایز به برندگان امروز از طرف این پدر و پسر بابلسری ست.