eitaa logo
شوق وصال 72
91 دنبال‌کننده
12هزار عکس
3.6هزار ویدیو
20 فایل
گفتم‌کلیدِقفل‌ِ شهادت‌شکسته‌است...؟! یااندراین‌زمانه‌درباغ‌بسته‌است...؟! خندیدوگفت: ساده‌نباش‌ای‌قفس‌پرست! دربسته‌نیست..! بال‌وپرماشکسته‌است. ........................................ 🌾🍂🌱🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
‏اتوبوسشون توی جاده خراب میشه ،وقتی میرسن کرمان همه اسکان گرفته بودن و داشتن حرکت میکردن به سمت گلزار شهدا. بدون اینکه بره اسکانشو درست کنه سریع سوار یه اتوبوس دیگه میشه که زودتر بره زیارت حاج قاسم. توی مسیر پیاده روی از همه عقبتر میرفته که کسی جا نمونه. ‏بعد از انفجار یکی از بچه ها ترکش میخوره و همه دنبال کارای اون بودن وقتی همه جمع میشن خوابگاه متوجه میشن خانم رحیمی نیست! اولش فکر میکردن چون نزدیک انفجار بوده رفته برای کمک ساعت ۱۱شب خبر شهادتش به خوابگاه میرسه یکی از دوستاش داد میزده چرا ما رو تنها گذاشتی؟ مگه قرار نبود بریم مشهد ولی فائزه رو خود آقا طلبیده بود شهیده 🕊🌹 🌷
اجازه گرفت این چند روز برای تبلیغ در مسیر گلزار ملبس شود... حتی خودش عمامه نداشت....عمامه ای ازدوستش گرفت چندروز قبل استاد ازش میپرسه علیرضا بچه نداری؟میگه توراهی دارم اسمشو گذاشتم زینب
فراموش نمی‌کنم وقتی از اتوبوس پیاده شدیم، هر دومون روسری روشن سرمون بود و بهت گفتم فائزه نصف آدم‌ها روسری مشکی سر کردن، زشت نیست؟ بهم گفت: نیت مهمه زهرا خانم! من تا زمان انفجار به فکر روسری تیره بودم ولی تو با نیت خالصانه‌ت، با اون روسری سفیدت به سمت روشنایی پر کشیدی و عاقبت بخیر شدی. ⚘️تصاویر، از پروفایل‌های شهیده فائزه رحیمی است.
اسمش امیرعلی ست.برادرم رامی‌گویم.۶سالش که بود گم شد.سرویس مدرسه یادش رفته بود سوارش کند.همه جا را دنبالش گشتند.تمام مسیر مدرسه تا خانه .مامان وبابا که رفتند پی اش بگردند،من ماندم تک وتنها. نمی‌دانم چند مرتبه به آقای راننده سرویس زنگ زدم و گفتم من برادرم را از شما می‌خواهم. دلشوره امانم رابرید.قفسه ی سینه جا برای قلبم نداشت.انگار جایش تنگ شده بود.وقتی زنگ می‌زدم به گوشی سونی اریکسون ساده بابا ومامان جواب می‌داد می‌فهمیدم که صدایش گرفته .نه برای اینکه فریاد زده باشد.برای اینکه تمام بغضش را خورده بود.مادرم می‌گفت نمی‌دانم چند بارتا مدرسه رفتیم وبرگشتیم.نمی‌دانم چند بار به خدا التماس کردم که پسرکم را به من ببخشد. می‌گفت نمیدانی بابا چه حالی بود.هیچ وقت ندیدم این طور رنگ صورتش بپرد.آخر احتمال همه چی می‌رفت.دزدینش.کشته شدنش.تصادف .اصلا راحت نبود فکر کردن به این‌ها.  .دوساعت نگذشته بود که کل فامیل خبردارشدند. بعدها می‌گفتند ما نذر ختم انعام کردیم.یکی دیگر گفت نذر کرده ام که اگرپیداشود پشت دسته ی محرم طبل و زنجیر بزند. چند ساعت که گذشت پیداشد.می‌خندید.می‌گفت پشت ماشین سرویس هرچه دویدم و صدایشان کردم کسی صدایم رانشنید.چاره‌ای نداشتم جز اینکه ازمدرسه تا خانه را پیاده بیایم. گوشی راگرفتم وزنگ زدم به موبایل تازه از تعمیرگاه برگشته ی بابا. مامان گوشی راگرفت.می‌گفت کلانتری هستیم .داریم برمی‌گردیم خانه تا عکسش را ببریم.گفتم:امیرعلی پیداشد.عموقاسم داره میاردتش پیش شما.برنگردین. نمی‌دانم لحظه ای که مامان وبابا امیرعلی رادیدند چه حالی بودند.اما باید حس خوبی باشد وقتی عزیزت راپیدا می‌کنی. تا آمد گفت:" خواهرجون املا بیست شدم .معلمم توی دفترم پروانه کشید برام" اصلا نمی‌دانست ماچه کشیدیم. ازهمان حیاط دفترش را درآورد و پروانه رانشانم داد.بغض گیر کرد توی گلویم و خنده نشست روی لبم.ازهمان بالای ایوان قربان صدقه ی عینک دورقاب قرمزش رفتم.ذوق می‌کرد وقتی می‌شنید که موهای چتری روی پیشانیش او را شبیه هری پاتر کرده است. گِل خشک شده روی لباس آبی رنگ مدرسه اش می‌گفت که توی گِل هم افتاده.اما دیگر هیچ چیز مهم نبود.همین که سالم رسیده بود خوب بود. این  یعنی خدا صدای مارو شنیده.یعنی خداوند رحمان به حرمت روز عرفه امیرعلی را دوباره به ما برگرداند. من هم نذرختم انعام می‌کنم برای دل مادرت .،برای رنگ رفته ی صورت پدرت.نذرمی‌کنم برای دل  خواهری که نمی‌دانم داری یا نه.نذرمی‌کنم که نظم موهایت بهم نخورده باشد.صورتت زخم برنداشته باشد.نذرمی‌کنم که دندان شیری ات سالم باشد. احتمالات دراین دنیا زیادند.خیلی هم زیادند.اما برای توخیلی زود بود که بشوی جزوی از این احتمالات. اما دل من اینجا خواهرانه برای غربت توگرفت.برای ۶ ساله بودنت.برای تن نحیفت که زخم برداشت و تکه تکه شد.برای احتمال این  که چه ممکن است زیر آن کاور سیاه باشد.احتمالا لباست پراز خاک شده.نمی‌دانم شاید کیفی همراه داشتی .احتمال دارد که بند کیفت هم پاره شده باشد؟احتمال دارد دنبال زنی باچادر خاکی دویده باشی و اورا به جای مادرت به آغوش کشیده باشی؟ احتمال دارد که دختری سه ساله ای را دیده باشی؟ تمام این احتمالات دست بزرگی می‌شود و چنگ می‌زند به گلویم و راه نفسم  رابند می‌آورد. این احتمالات برای من خیلی سنگین است.خدا به فریاد دل مادرت برسد آقای احتمالا شهید امیرعلی افضلی  
پای خالکوبی یکی از شهدای حادثه کرمان حرّ ریاحی با تو شد حرّ حسینی در محضر تو می توان مس را طلا کرد قربان آن آقا ! که هر چه توبه کردم بی معطلی بر روی من آغوش وا کرد [بــارانـِ شهـ🌱ـادتـ] @baran_shahadat1
هشت نفر از اعضای خانواده‌اش در حادثه کرمان به شهادت رسیدند. کلام حضرت زینب را می‌گوید، زمانیکه ابن زیاد با پوزخند و کنایه گفت کارخدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی، فرمود: ما رأیت الا جمیلا . . . جز زیبا چیزی ندیدم این داغدار حادثه کرمان هم در جواب کنایه آمیز بیشرفان که میگویند حاج قاسم عزیزانتان را گرفت می‌گوید جز زیبایی ندیدم. [بــارانـِ شهـ🌱ـادتـ] @baran_shahadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دهه هشتادی ها هم شهید می‌شوند... فیلمی از شهیده فائزه رحیمی 💔🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ [بــارانـِ شهـ🌱ـادتـ] @baran_shahadat1
شوق وصال 72
عجیب دلم با این مداحی انس گرفته 🥀💔
🌹گرامیباد ١٦ دی ماه سالروز شهادت شهید سید حسین علم الهدی شهید دانشجو و از عمارهای انقلاب اسلامی در جبهه دانشگاه/شادی روحش صلوات.
تڪیہ‌ڪن‌بہ‌شھـدا؛ شھـداتڪیشـون‌خـداسـت اصـلاڪنار‌گل‌بنشـینۍبـوۍگـل‌مۍگیـرۍ؛ پس‌گلسـتـان‌ڪن‌ڪل‌زندگیـتو بـایـادشھـدا . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد‌را‌انسانِ‌بی‌هوش‌نمی‌ڪشد! انسان‌خواب‌نمۍ‌فهمد....🖐🏽 دردراانسانِ‌باھوش‌وبیدار‌مۍ‌فهمد‌ッ ^شھید‌عباس‌دانشگـــر❤️
🌷شهیده فائزه رحیمی از فعالین فرهنگی حجاب و عفاف پویش «فرشتگان سرزمین من» بود. چادر لباس رزم فائزه رحیمی بود و با آن برای آرمان و اهدافش مبارزه می‌کرد؛ درست مثل حضرت زهرا (س). در زندگی حضرت زهرا (س) مبارزه برای تحقق دین خدا در جهان و هدایت مردم و خاموش شدن کفر از کودکی تا لحظات آخر یک هدف اصلی بود. عنصر مبارزه در زندگی حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) مهم‌ترین عنصر زندگی‌شان بود. 🌷چه قدر مبارک است مجاهدان حجاب و عفاف هم برای شهادت انتخاب شدند. سیره فائزه رحیمی‌ها که از سیره حضرت فاطمه (س) و عقیله بنی هاشم (ع) نشات گرفته است الگو عملی دختران سرزمینم خواهد بود. "شهیده فائزه رحیمی"
تنهاترافیکی‌که‌قشنگه(((:🥀
📸 تصویر ریحانه با کاپشن صورتی روی ناو ابومهدی سپاه 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ....🌹🍃
🔰 عجب حکایتی شده،حکایت شیعه و دختربچه و گوشواره. 🔹ریحانه الان کنار مامان و داداشش تو بهشت داره بازی می‌کنه💔
قرار است در کدام صراط در مقابل ما بایستد و طلبِ خون خویش را از ما کند..؟!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖♥️🌝◗ وقتی حاج قاسم و شهید صدرزاده، جوان‌های امروزی را جذب میکردند... ‹ 🌝⇢ › ‹ ♥️⇢ › ‹ 🪴⇢
هنرِرفاقت‌کردن‌اینه‌که‌در نگه‌داشتن‌رفاقتمون‌موفق‌باشیم
🔰 وصیت نامه شهید؛ برادران! من وقتی که لباس سپاه را بر تن کردم تفاوت را در خود مشاهده کردم. در این حالت بود که انسانیت را دریافتم و اگر افتخار شهید شدن را داشته باشم، همگان بدانند که آگاهانه زیستم و آگاهانه جنگیدم و آگاهانه به ابدیت پیوستم. فریاد سر می دهم که جان من فدای مکتب خمینی و راه خمینی و مرام خمینی که راه خداست. نه یک بار بلکه دوست دارم هزار مرتبه فدای این اسلام و این مکتب بشوم. شهید علی دلفی🌷 شهادت: ۱۳۶۵/۳/۱۳، مهاباد
قلبم‌گرفت‌درحال‌و‌هوای‌این‌شهرپرگناه حال‌و‌هوای‌جمع‌شهیدان‌هم‌آرزوست:)🤍
امتحـان خـدا جلـو رومونه، اونـي بعـدا سرش بالاست و سینش جلو، که اینجا نمره منفی نگیره، حواسمون باشه شرمنده اقا نشیم ‌.. _شهیدمصطفی صدرزاده