رفاقت هایتان را
خط بہ خط
ڪلمہ بہ ڪلمہ
مرور میڪنیم
شاید فهمیدیم
رفاقت تان بهانہ شهادت بود
یا شهادت بهانہ رفاقت
#صبحتونشهدایی
فاصلهشان یڪ وجب است
#ولادت تا #شهادت را مےگویم
اگر این یک وجب را با ولایت پر کنی
#قطعا_شـهید_خواهے_شد..
اگر عالم همه با ما ستیزند
اگر با تیغ خونم را بریزند
اگر شویند با خون پیکرم را
اگر گیرند از پیکر سرم را
اگر با آتش و خون خو بگیرم
ز خط سرخ رهبر برنگردم
سرودهی شهید ابراهیم هادی🌹
۶ روز تا آسمانی شدنت💫
صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
#سلامبرابراهیم
ســال اول جنگ بود. به مرخصي آمدم. با موتور از سمت ميدان سرآسياب
به سمت ميدان خراسان در حرکت بوديم. ابراهيم عقب موتور نشسته بود.
از خياباني رد شــديم. ابراهيم يکدفعه گفت: امير وايسا! من هم سريع آمدم
کنار خيابان. با تعجب گفتم: چي شده؟!
گفت: هيچي، اگر وقت داري بريم ديدن يه بنده خدا!
من هم گفتم: باشه،کار خاصي ندارم.
بــا ابراهيم داخل يك خانه شــديم. چند بار ياالله گفــت و وارد يك اتاق
شديم.
چند نفر نشسته بودند. پيرمردي با عباي مشکي بالای مجلس بود.
به همراه ابراهيم ســلام كرديم و درگوشه اتاق نشستيم. صحبت حاج آقا با
يکي از جوانها تمام شد.
ايشــان رو کرد به ما و با چهرهاي خندان گفت: آقا ابراهيم راه گم کردي،
چه عجب اينطرفها!
ابراهيم سر به زير نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نميکنيم
خدمت برسيم.
همينطــور کــه صحبت ميکردنــد فهميدم كه ايشــان، ابراهيــم را خوب
ميشناسد.
#اینحکایتادامهدارد
45.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دلـارامی که جانِ ما
"نگـاهِ لطفِ توسـت"
بی تو مـا را هیچگـاه
در زندگـی آرام نیسـت 🖇✨
۶ روز تا آسمانی شدنت💫🖤
#سلامبرابراهیم
حاج آقا کمي با ديگران صحبت کرد.
وقتــي اتاق خالي شــد رو کرد به ابراهيم و با لحنــي متواضعانه گفت: «آقا
ابراهيم ما رو يه كم نصيحت کن!»
ابراهيم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند كرد و گفت: حاج آقا تو رو
خدا ما رو شرمنده نکنيد. خواهش ميکنم اينطوري حرف نزنيد.
بعد گفت: ما آمده بوديم شــما را زيارت کنيم. انشــاءالله در جلسه هفتگي
خدمت ميرسيم.
بعد بلند شديم، خداحافظي کرديم و بيرون رفتيم.
در بيــن راه گفتم: ابرام جون، تو هم بــه اين بابا يه كم نصحيت ميکردي،
ديگه سرخ و زرد شدن نداره!
باعصبانيت پريد توي حرفم و گفــت: چي ميگي امير جون، تو اصلا اين
آقا رو شناختي!؟
گفتم: نه، راستي کي بود !؟
جواب داد: اين آقا يکي از اولياي خداســت. اما خيليها نميدانند. ايشــون
حاج ميرزا اسماعيل دولابی بودند.
سالها گذشت تا مردم حاج آقاي دولابی را شناختند. تازه با خواندن كتاب
طوبي محبت فهميدم که جمله ايشان به ابراهيم چه حرف بزرگي بوده.
٭٭٭
يكي از عملياتهاي مهم غرب كشــور به پايان رســيد. پس از هماهنگي،
بيشتر رزمندگان به زيارت حضرت امام رفتند.
با وجودي كه ابراهيم در آن عمليات حضور داشت ولي به تهران نيامد! رفتم
و از او پرسيدم: چرا شما نرفتيد!؟
گفت: نميشه همه بچه ها جبهه را خالي كنند، بايد چند نفري بمانند.
گفتم: واقعًا به اين دليل نرفتي!؟
#اینحکایتادامهدارد
صوت عهد شهید هادی و دوستانش - @Ebrahimhadi.mp3
2.01M
امشب، شب شانزدهم بهمن ماه ۱۳۶۱، شب عهد بستن شهید ابراهیم هادی و رزمندگان گردان کمیل برای شفاعت یکدیگر در روز قیامت
یک شب قبل از عملیان و ۶ روز قبل از شهادت پهلوان ابراهیم هادی
یادشان گرامی
ایا مابه عهدی که باشهدا داشتیم پایبندیم؟؟!!
#شهید_ابراهیم_هادی
13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حرف از شجاعته
حیدر میجنگه یک تنه
وقتی حرف از صلابته
درب خیبر رو میکنه
#میثم_مطیعی🎙
امروز ۲۴رجب سالروز فتح خیبر توسط امیرالمومنین علیه السلام🤩
این روز رو خدمت شما تبریک عرض میکنم😍👏👏🎊🎉🎊
شیعه بودن افتخار ماست😍
#فتح_خیبر