مادری که دختر و نوه های دختریش تو حادثه کرمان شهید شدن میگفت رفتم بالای سر دختر و نوه هام صدا زدم
کدوم نجمه ست؟
کدوم فائزه ست؟
کدوم فاطمه ست؟
میگفت حالا میفهمم حضرت زینب تو کربلا چی کشید
حالا میفهمم دنبال حسین گشتن یعنی چی💔
شھداباهردردیجانمیزدن،
میگفتنفدایِسرحضرتزهرا:)!
شھیدزندگیکردن،
یعنیهمهیِسختیهارو
بهجونخریدنبرایِفَداشدن:)..
اینگونهایستادند!'
#شهیدانہ💔
جبھه،دانشگاهانسانسازیاست
وانسانهنگامیکهواردجبھهمیشود،
ازدنیایمادیبریدهوواردیکدنیایمعنویدیگر میگردد.سنگرشھیدانعزیزراخالینگذارید
وهمانندعلیاکبرمدافعاسلامباشید.!'
شھیدمدافعحرممحمّدحسینعلیخانی
آهاے!
دخٺر خانمے ڪه
بہ جاے آرایش ڪردن و لباسِ جلو باز
و جلب توجہ پسراےِ مردم
چادر سرٺ مےڪنے و طعنہها رو بہ
جون مےخرے...
واسه لبخندِ مادرت زهراۜ
دمت گرم!خیلے خانمے...!💛🌼✨
#تلنگرانه
#خاطره✨
|آخرینجشنِتولد|
داداش کوچک آرمان تعریف میکند: «خستگی برای داداش معنا نداشت. وقتی به حوزه رفت، فقط هفتهای ۲ روز میآمد خانه. با این که درسهای حوزه خیلی زیاد بود، اما شبها که همه خواب بودند بیدار میماند و آنها را انجام میداد. نمیخواست مامان و بابا ناراحت شوند.»
او یاد آخرین جشن تولد آرمان میافتد و میگوید: «آخرین جشن تولدش از او پرسیدیم چه آرزویی داری؟ چیزی نگفت. کمی بعد آرام به مادرم گفته بود «شهادت».
_بهروایتازبرادرشهید،محمدامین