در سقیفه جمع شدند، تا به خیال خودشان برای آینده شان خودشان تصمیم بگیرند.
نه این که بقیه یادشان رفته باشد، نه ، بقیه دنیا برایشان شیرین تر از امر خدا بود.
تن دادند به کاری که در سقیفه انجام شد.
تصمیم گرفتند، رأی گیری شد، حاکم مشخص شد.
همه بیعت کردند، همه انها که در مدینه بودند،
جز چند نفر!
آیه روشن خدا را نادیده گرفتند.
حرف پیامبر را زمین زدند و مقابل ولی خدا ایستادند.
به همین بی خیالی!
وقتی آمدند دم خانه علی ، روضه فاطمیه رقم خورد...
علی وقتی دید نامردان با فاطمه سلام الله علیه چه کردند، عمر را بلند کرد و زمین زد.
مردم به خاطر کتک خردن و آتش گرفتن دختر پیامبر صل الله علیه و آله به جوش و خروش نیفتادند،
اما...
فضا متشنج شده بود.دست ها به قبضه شمشیر بود، یک جنگ داخلی...
خدا گفته بود علی صبر کند...
علی علیهالسلام مرد خدا بود...دنیا نامردان خودش را دارد...
از کنار فاطمهی پر خون و بی هوشش گذشت...
خدا گفته بود...علی صبر کند...علی مرد خدا بود...
دنیا منافقان زیادی دارد...
علی را بردند...
°°°°°
مردم نگاه کردند...
همان ها که با علی علیهالسلام دست بیعت داده بودند، فقط نگاه کردند امامشان را...
تو هم می توانی فقط برای امام زمانت فقط دعا کنی...
اما با صلوات،فقط دعا و صلوات...کار درست نمیشود...
باید هم دعا کنی هم حرکت.
امام حاکم عالم باشد،کارها خدایی می شود...
پیروان بد عهد رسول خدا صل الله ، علی علیهالسلام را سال ها خانه نشین کردند
و ما اگر پیروان وفادار بودیم،حجت بن الحسن صد ها سال بیابان نشین نمیشد....!