eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
بااومدن این مریضی میگن پیش کسی نریا ممکنه بهش مریضی بدی حق دارن درست میگن بایدبه حرفشون احترام گذاشت ولی ادم داخل تنهایی خودش میگه دیدی همه رفتنا خودبه خوداین متن داخل ذهن ادم تکرارمیشه 🌿💫 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
AUD-20200826-WA0006.mp3
7.2M
📗کتاب صوتی قسمت 3️⃣1️⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🍃 امام علی (علیه السلام) : هر کس می خواهد ارزش خود را در پیشگاه خدا بداند ، باید ببیند به هنگام گناه چقدر برای خدا ارزش قائل است.(و گناه را بخاطر خدا انجام ندهد)🍃 📚بحارالانوار ج67 ص 18 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
|📲 از-شیخ‌انصآرۍ"پرسیدند↓ چگونہ‌میشود‌یڪ‌ساعت"فکرکردن" برترازهفتادسال"عبادت"باشد ؟! فرمودند↓ «فڪرۍمانند‌فکرِ‌ جناب‌ِ‌حُردر‌روزِعآشورا💔» ؟! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
♡•• مَن هر نَفَسی را کہ جدا از تو کِشیدَم غم بود و شرر بود و ضرر بود و دگـر هیچ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
♡•• مَن هر نَفَسی را کہ جدا از تو کِشیدَم غم بود و شرر بود و ضرر بود و دگـر هیچ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♡•• 〖هرکھ‌ࢪاعشــق‌ ‹حسیـטּ‌‌؏›نیسـت، زخودبی‌خبࢪ‌اسـت...!🌱🕊〗 ♥️ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔴 الجزیره | اریک ترامپ، فرزند دونالد ترامپ: ▪️حقه ویروس کرونا پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با روشی جادویی پایان خواهد یافت! ✍چندی قبل رهبر معظم انقلاب در یک سخنرانی خود فرموده بودند آمریکا متهم اصلی یک پدیده ی شوم در عالم به نام ویروس کرونا می باشد. و امروز فرزند کثیف ترین انسانهای روی زمین(ترامپ) به این واقعیت اعتراف کرد و آن را یک حقه ی آمریکایی خواند. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
••🖤🖇•• تصدقِ‌نگاهِ‌بہ‌جای‌مانده در‌عکس‌هایت ... !🕊🖇 می‌دانستےبی‌طُ‌بودن‌درد‌دارد؟! روزها‌گذشت‌اما ؛ دلِ‌تنگِ‌مآ ؛ ازدردِغمت ؛ آرام‌‌نمیشود ...(:"🌿💔 🌙 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
♦️دستاورد های انقلاب اسلامی در حوزه صنعت♦️ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
- ࢪوح‌درتعلق‌حسین-؏-🌱 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دعای هفتم صحیفه سجادیه🌱✨ بخوانیم 👌 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
♥️ ﴿عاشقان هم همہ خوابند،در این موقع شب بےگمان یڪ دل ویراݩ شده از عشق فقط بیدار استـ∞♡...﴾ •السلام علیڪ دلتنگمـ😭
🍃 امام علی علیه‌السلام: شكرگزارىِ عالِم بر علمش عبارت است از; عمل كردنش به آن علم، و گذاشتن آن در اختيار سزامندانش.🍃 📚 غرر الحكم، ح۵۶۶۷ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
هنوز‌چشم‌امیدےبه‌آمـدن‌دارم وجا‌برای‌من‌آن‌گوشه‌ها‌نگهدارید ♥️
24.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید جمهوری اسلامی در این چهل سال چطور مانع رشد بانوان شده😢 بفرستید برا مسیح پولی نژاد😂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🌿 میگما اِۍڪاش اینقدر که ترس از گرفتن ڪرونا داشتیم! یڪمۍحواسمون مولاۍغریبمون بود...! تیتر تموم خبرهاشُده ڪـرونا، هممون بہ خاطر این بیمارۍداریم پیشگیرۍمیڪنیم، اما یڪمۍ از گناهمون پیشگیرۍ نمیکنیم!!! ڪه دل مولامون نشکنهـ،😔✨ 💔
🔴 رئیسی صدر‌نشین محبوب‌ترین شخصیت‌های سیاسی ایران 🔺 حالت فهمیدین این هشتگ‌های با حمایت‌های اصلاح‌طلبان داخلی و مریم رجوی و رضاپهلوی و نتانیاهو و ترامپ و تخریب گسترده‌ی قوه قضائیه از کجا آب میخوره؟ 🔸 هرجا یک انقلابی پای کار بیاد تمام لشکر باطل برای تخریب اون به میدان میان اما بدونید عزت دست خداست ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔴آمریکا مدعی بازگشت تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران شد ♦️آمریکا مدعی شد که این کشور به منظور بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران، مکانیسم ماشه را فعال کرده است ♦️این در حالی است که متحدان اروپایی آمریکا و اعضای شورای امنیت با این درخواست مخالفت کرده‌اند ♦️آمریکا اعلام کرده است در صورت مخالفت سازمان ملل با این درخواست، «عواقبی» را برای آن در نظر می‌گیرد ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔸مقام معظم رهبری: نباید اینگونه تصور شود که همه باید منتظر بمانند تا رهبری، درباره یک شخص یا سیاست موضع اتخاذ کند و بقیه براساس آن موضع بگیرند؛ این روش کارها را قفل می‌کند(۹۳/۵/۱) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا ☕️ نویسنده :خانم زهرا اسعد بلند دوست🖋 ................................ سرگردانتر از مسافری راه گم کرده در کویر بودم. کاش دنیا یک روزاستراحت برایم قائل میشد. دوباره درد همچون گربه ایی بی چشم و رو به شیشه ی ترک خورده ی وجودم چنگال کشید. سرم پر بود از سوالات مختلف. حسام چه چیزی از دانیال میخواست؟؟ چرا از یان خبری نبود؟ حتی تماسهایم را بی پاسخ میگذاشت.. حسام.. حسام.. حسام.. تنفرِ دلنشین زندگیم.. کاش بود و میخواند تا درد، فرار را برقرار ترجیح دهد.. آن شب تا صبح با بی قراری دست و پنجه نرم کردم. صدایِ یالله گویی حسام در محیط پیچید.. سرطان که جانم را به یغما برده بود، کاش حداقل موهایم را برایم میگذاشت، مطمئنا ابزارخوبی بود محضه شکنجه ی این بچه مسلمان.. کلاهم را روی سرم گذاشتم. عطر بد خاطره یِ چای به وضوح در بینی ام نشست و صدایِ حسام از چارچوب درب در گوشهایم.. به سمتش چرخیدم. سینی به دست منتظرِ اجازه ی ورود بود و من صادرش کردم. سینیِ پر شده از چای، نان، پنیر و گردو را روی میز گذاشت ومیز را جلویِ پای قرار داد. ( حاج خانوم میگن اعتصاب غذا کردین..) به دستانِ مردانه اش که با نظم خاصی در حالِ درست کردن لقمه بود نگاه کردم. پنج لقمه ی کوچک دست کرد و کنار یکدیگر در سینی قرار داد. در چای استکان شکر ریخت و به رسم ایرانی بودنش، قاشق ظریفِ چای خوری را بعد از چرخاندن در استکان، درونِ نعلبکیِ گلدار گذاشت.. چای دوست نداشتم، اما این حسِ ملس را چرا.. (من از چایی متنفرم.. جمعش کن..) لبخند زد ( متنفرین؟؟ یاااا.. ازش میترسید؟؟) ابروهایم گره خورد. ( میترسم؟؟ از چی؟؟ از چایی؟؟) لبخند رویِ لبش پر رنگتر شد ( اوهوم.. آخه ما مسلمونا زیاد چایی میخوریم..) سکوت کردم.. او از کجا میدانست که دلیلم برایِ نخوردن چای، مسلمانان بودند؟؟ این را فقط دانیال میدانست.. اما ترس.. ترس کجایِ کار قرار داشت؟؟ ( من از مسلمونا نمیترسم..) دستی به صورتش کشید. لبانش کمی جمع کرد ( از مسلمونا که نه.. امااا.. از خداشون چی؟) میترسیدم؟؟ من از خدایشان میترسیدم؟؟ ( نه.. من فقط از اون نفرت دارم). رو به رویم، رو زمین نشست (از نظرمن نفرت، نوعی ترسِ گریم شده ست.. ترس هم که تکلیفش معلومه.. باید جفت پا پرید وسطش، باید حسش کرد.. اونوقتِ که خدا شیرین تر از این چایی میشه..) راست میگفت.. من از خدا میترسیدم.. از او و کمرِ همتش برایِ نابودیِ زندگیم.. با انگشتان دستش بازی میکرد ( گاهی.. بعضی از آدما چایی شون با طعم خدا میخورن.. بعضی ها هم.. فنجانِ چایِ شونو با خودِ خدا..) حرفهایش عجیب، اما دلنشین بود. نفسی عمیق کشید که بی شباهت به آه نبود ( اما اون کسی میبره که چایی رو با طعم خدا ، مهمونِ خودِ خدا بخوره..) شاید راست میگفت.. من از ترسِ طعمِ خدا، هیچ وقت مزه ی چای را امتحان نکردم.. سینی را با لبخندی مهربان به سمتم هل داد (خب.. پروین خانووم منتظرن تا سینی رو خالی تحویلشون بدم.. ) لقمه ایی را که درست کرده بود در دهانم گذاشتم.. فنجانِ چای را به سمتم گرفت. نمیدانم چرا؟ اما دوست داشتم، برایِ یکبار هم که شده امتحانش کنم.. با اکراه استکان را از دستش گفتم. لبخندِ مردانه اش عمیق تر شد. جرعه ایی نوشیدم.. مزه اش خوب بود.. انقدر خوب که لبانم به خنده باز شد.. یعنی خدایِ مسلمانان به همین شیرینی بود؟؟ حسام رفت و من واماندم در شاعرانه هایش و چایی که طعم خدا میداد.. ادامه دارد... ................................ ❣✨ ................................ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا ☕️ نویسنده :خانم زهرا اسعد بلند دوست🖋 ................................ نیمه های شب صوفی تماس گرفت و با عجله اما شمرده شمرده نقشه ی فرار را برایم توضیح داد. ترسیدم ( پس مادرم چی؟ اونم اینجاست ..) صوفی با لحنی نه چندان مهربان گفت که همزمان با من، فرد دیگری مادر را از چنگال حسام درمیآورد. اما مگر حسام میتوانست به مادرم آسیب برساند..؟؟ نقشه ی فرار برای فردا کشیده شده بود. درست در زمانی که برایِ معاینه نزد پزشک میرفتم. اما صوفی این اطلاعات را از کجا آورده بود؟؟ باز هم حسی، گوشم را میپیچاند که حسام نمیتواند بد باشد.. و شوقی که صدایِ خنده های دانیال را در قلبم زمزمه میکرد.. کدام یک درست بود؟؟ آرامشِ حسام یا حرفهای صوفی؟ با صدایِ خنده هایِ بلند حسام که از سالن میآمد، چشمانم را باز کردم.. کاش دیشب خورشید میمرد تا باقی مانده یِ عمرم، بی فردا میماند.. حالم بدتر از هر روز دیگر بود. میترسیدم و دلیلش را نمیدانستم، شاید از اتفاقی که ممکن بود برای این دشمنِ نجیب بیوفتد.. بی رمق از اتاق بیرون رفتم.. لیوان به دست رویِ یکی از مبلها نشسته بود. با پروین حرف میزد، میخندید، سر به سرش میگذاشت.. یعنی تمامِ اینها هنرِ بازیگریش بود؟؟ چقدر زندگی در وجودش وجود داشت. عطر چای آمد، مزه اش زیر زبانم تجدید شد.. کلاه به سر روی یکی از مبلها نشستم، سر به زیر سلام کرد. نمیدانم چه در ظاهرم دید که با لحنی نگران و متعجب جویایِ حالم شد. بی توجه به سوالش، جمع شده در پُلیورِ یادگار از دانیال رویِ مبل نشستم. هوا بیشتر از همیشه سرد نبود؟؟ ( از اون صبحونه ی دیروزی میخوام..) سعی کرد لبخندش را زیر انگشتانش مخفی کند ( با چایی شیرین یا..) حرفش را کور کردم ( اگه نیست، میرم اتاقم..) از جایم بلند شدم که خواست بمانم (حاج خانووم.. بی زحمت یه صبحونه ی مامان پسند حاضر کنید..) و جمله ایی زیرِ لبی که به سختی شنیدم ( و یه استکان چایی با طعم خدا..) چند دقیقه بعد حسام سینی به دست روبه رویم ایستاد . آن را روی میز گذاشت و درست مثله روز قبل، شیرینش کرد. لقمه هایِ دست سازش را یک دست و مرتب، کنارِ هم قرار داد و منتظر نشست. (خب.. یاعلی.. بفرمایید..). پدر کجا بود که نامِ علی را در خانه اش بشنود..؟؟ خوردم.. تمام لقمه ها، را با آخرین قطره ی چایِ شیرین شده به دستِ مهربان ترین دشمن دنیا. کاش گینس، ستونی برایِ ثبت آرامش داشت.. صدایش بلند شد ( پروین خانووم از اینکه چیزی نمیخوردین خیلی ناراحت بودن، البته زنِ ایرانیو نگرانی هایِ بی حدش.. خب دیگه کم کم باید آماده شید که بریم دکتر، یه ساعت دیگه نوبت دارین.. امروز خیلی رنگتون پریده ، مشکلی پیش اومده؟؟ باز هم درد دارین؟؟) درد که همزاده ثانیه ثانیه های زندگیم بود.. اما درد امروز با همیشه فرق داشت رنگش بی شباهت به نگرانی نبود.. نگرانی از جنسِ روزهایِ بی قراریِ برای دانیال.. آماده شدم. پیچیده در پالتو و شالِ مشکی در ماشین نشستم. هر وقت که از خانه بیرون میآمدیم، تمام حواسش به من و اطرافم بود. باور نمیشد که زندانیش باشم.. در طول مسیر مثله همیشه سکوت کرد. وقت پیاده شدن صدایم زد ( سارا خانووم..). ایستادم. (من بهتون قول دادم که هیچ اتفاقی براتون نیوفته.. تا پایِ جوونمم سر قولم هستم..) نمیدانم چه چیز در صورتِ یخ زده ام دید که خواست آرامم کند.. ادامه دارد... ................................ ❣✨ ................................ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
خودتون بگیدچه دست گلی به اب‌ دادید؟! 🌱
🍃امام الصادق (عليه السلام): شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.🍃 📚كافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص327 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گردن شکستگان 🔺 چنانچه با همان نیت روزهای نخستین شمشیر بزنید پیروزید و بر دشمن مُزَوِّر غلبه می‌کنید 🔺 جریان تزویر با دورویی و نفاق به شما امان می‌دهد تا مقاومتتان را بشکنید، پس از غلبه شک نکنید گردن شما را خواهد شکست 🔹 و دشمن، گردن «دلدادگان مذاکره» را شکست و آن‌ها باز هم عبرت نمی‌گیرند ... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
برگی از دفترچه خودسازی... 🌱 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909