8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت شهید مصطفی صدرزاده از نماز جماعت شهید بادپا
#نمازسفارشیارانآسمانی
#یادشهداباصلوات
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#شهدای_شهریار
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#دفاع_مقدس
#شهدای_گمنام_جنوب_غرب
🌾🌿🌷🌴🌺🌿🌷
https://eitaa.com/shohada1402_02
🔴 #شهدای_گمنام_جنوب_غرب
اینجا کلیک کنید https://eitaa.com/shohada1402_02
🌐کانال جامع اطلاع رسانی برنامه های یادمان شهدای گمنام جنوب غرب استان تهران
#دفاع_مقدس
#مدافعان_حرم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شهدای_گمنام_جنوب_غرب
🌾🌿🌷🌴🌺🌿🌷
https://eitaa.com/shohada1402_02
ایشھدا
دستمانرابگیرید...
شایدازمعجزهنگاهتانماهمپرواز
رادرآسمانعشقوشھادت
تجربهکنیم...💔!'
#شهدای_شهریار
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#دفاع_مقدس
#شهدای_گمنام_جنوب_غرب
🌾🌿🌷🌴🌺🌿🌷
https://eitaa.com/sadaaaatf
هدایت شده از مسجد جامع آبشناسان
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#اربعین
♦️ تهیه بیش از سی هزار بسته بیسکوییت و کیک و بیش از شش هزار آبمیوه پاکتی و بیش از هفتصد کیلوگرم شکلات برای توزیع میان زائرین پاکستانی مرز ریمدان و شهر چابهار توسط موکب پیامبر اعظم ص
#مسجد_جامع_آبشناسان
#حرم_شهدای_گمنام_آبشناسان
#بنیاد_احسان
کانال اطلاع رسانی مسجد در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/J8gP6VESKu03BLpJjeMJO4
کانال اطلاع رسانی مسجد در ایتا
@masjedjameabshenasan
کانال اطلاع رسانی مسجد در تلگرام
T.me/masjedjameabshenasan
🌷🌷قسمت اول 🌷🌷
#اسم تومصطفاست
یک گل آفتاب افتاده داخل چشمانت و
اخم هایت را در هم کرده ای ،اما من خنده آن را دوست دارم ،آن خنده های صاف و زلال
بچه گانه را .آن اوایل که با تو آشنا شده بودم با خودم میگفتم:چقدر شوخ وسرزنده وچقدر هم پررو !اما حالا دیگر نه !بعد از هشت سال که از آشناییمان میگذرد ،دوست دارم هم لبت بخندد وهم چشم هایت.به تو اخم کردن نمیآید آقا مصطفی!
اینجا بر لبه ی سنگ سرد نشسته ام وزیر چادر ،تیک تیک میلرزم .آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده ،یک ذره هم گرما به تن من نمیبخشد.انکار با موذی گری میخواهد دو خط ابروی تو را به هم نزدیک تر کند ودل مرا بیشتر بلرزاند .میدانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده.تا اینجا پای پیاده آمدم .از خانه مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است ،اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم وداد زدم :«آقا مصطفی!»نه یک بار که سه بار .دیدم که از میان باد آمدی ،با چشم هایی سرخ و موهایی آشفته.
با همان پیراهنی که جای جایش لکه های خون بود و شلوار سبز لجنی شش جیبه.آمدی وگفتی :«جانم سمیه!»
گفتم :«مگه نه این که هر وقت میخواستم جایی برم ،همراهی ام میکردی ؟حالا میخوام بیام سر مزارت ،با من بیا !»شانه به شانه ام آمدی.
به مامان که گفتم فاطمه ومحمد علی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان وبرگردم ،با نگرانی پرسید :«تنها؟!»
_چرا فکر میکنی تنها؟
_پس با کی ؟
_آقا مصطفی!
پلک چپش پرید :«بسم الله الرحمن الرحیم.»چشم هایش پر از اشک شد .
زیر لب دعایی خواند و به سمتم فوت کرد .
لابد خیال کرد مخم تاب برداشته.در را که خواستم ببندم ،گفت :«حداقل با آژانس برو ،خیالم راحتتره!»
اما من پیاده آمدم .به خصوص که هوا بارانی بود وتو همراهم .
صدایت زدم وتو آمدی ،شانه به شانه ام .
حالا هم نشسته ام اینجا روی این سنگ سفید مقابل عکست.آن وقت ها هیچ موقع تنها یک نمیگذاشتی .آن وقت هایی که بودی ومیتوانستی کنارم باشی اگر میگفتم مرا برسان ،از اینجا تا آن سر دنیا هم که بود میآمدی .مگر اوقاتی که به قول خودت احساس میکردی تکلیفی شرعی به گردنت هست وغیب میشدی .حالا هم دستم را محکم بگیر ورهایم نکن آقا مصطفی!
حالا هم میخواهم مرا برسانی!
مخصوصاً که این رسیدن با خیلی از رسیدن ها فرق دارد .
این بار میخواهم برسم به آن بالا ،به آن بالا بالاها تا بفهمم آنجا چه خبر است .هر چند «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».
ادامه دارد ...✅🌹
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#مدافعان_حرم
#دفاع_مقدس
#شهدای_گمنام_جنوب_غرب
🌾🌿🌷🌴🌺🌿🌷
https://eitaa.com/shohada1402_02
هدایت شده از مسجد جامع آبشناسان
بسم الله الرحمن الرحیم
#اربعین
♦️ اهدای بیش از چهار هزار تن آبلیموی طبیعی از شهر جهرم برای تهیه شربت و توزیع میان زائرین پاکستانی مرز ریمدان و شهر چابهار
#مسجد_جامع_آبشناسان
#حرم_شهدای_گمنام_آبشناسان
#بنیاد_احسان
کانال اطلاع رسانی مسجد در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/J8gP6VESKu03BLpJjeMJO4
کانال اطلاع رسانی مسجد در ایتا
@masjedjameabshenasan
کانال اطلاع رسانی مسجد در تلگرام
T.me/masjedjameabshenasan
هدایت شده از پلاک
yekta14020331.mp3
10.28M
🎙 حرکت جهانی اربعین
سخنرانی در نجف اشرف؛ ۱۴۰۲/۰۳/۳۱
#حسین_یکتا
@Pelak_Channel
انتشار برای نخستین بار!
دستخط شهید مصطفی صدرزاده...
عملیات نظم در خانواده!
۱_با اعضای خانواده تمام احترام رعایت شود (در اوج محبت)
۲_باید حدقل هفته یک مرتبه برای همسر گل خریده شود
۳_ساعت خوابیدن و بیدار شدن همیشه باید یکی باشد
۴_لباس های شخصی خود را حدقل بشورم
۵_ظرف های داخل آشپزخانه به محض رویت باید شسته شود
۶_هرگونه ریخته و پاش در منزل باید به سرعت جمع آوری شود
۷_باید در خانه همیشه نان تازه باشد
۸_وضعیت لباس فرزند وهمسر باید کنترل شود و زمانی برای خرید ماهانه یا سالانه مشخص شود
۹_بخشی از حقوق به خود همسر داده شود
۱۰_به هیچ وجه سر همسر و فرزند نباید داد کشید
۱۱_دیدار پدر و مادر و فامیل بسیار حساب شده و طی زمان بندی باشد
۱۲_باید برنامه های منزل از یک هفته قبل تنظیم شود
۱۳_باید زمان تفریح همسر و فرزند کامل منظم و مشخص شده باشد
@haram213
🌷🌷قسمت دوم 🌷🌷
#اسم تومصطفاست
هوا نمور است اما این گل آفتاب باسماجت میان دوخط ابرویت جاخوش کرده
می گفتی"تو
بچه شمال بارون دیده کجا سمیه خانم ومن
بچه جنوب آفتاب دیده کجا؟قلیه ماهی و
خورشت بامیه وماهی هشووفلافل کجا؟
میرزاقاسمی وفسنجون ترش وکاله کباب و
ماهی شکم پرکجا؟ولی قدرت خدا روببین
توباچه لذتی قلیه ماهی وماهی هشومی خوری ومن میرزاقاسمی وفسنجون ترش! این
نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم
همدیگه س؟نشونه این نیست که از روز اول
ناف مارابه نام هم بریدن؟
درست می گفتی که اقامصطفی راست و
درست قسمت وحکمت در این بودکه مامال
هم باشیم مایی که درایران به ولایت باهم
یکی بودیم هرچند یکی از ما شمالی بود
یکی جنوبی من متولد مرداد۱۳۶۵در رشت
وتو متولد شهریور۱۳۶۵درشوشتر
تو از من یک ماه کوچک تر بودی واین آزارم می داد طوری که همان جلسه اول خواستگاری
ازبس چادری که جلوی دهنم گرفته بودم به
مامانم گفتم بگو که من یک ماه بزرگ ترم"
مادرت شنید وگفت این که چیز مهمی نیست !
راست می گفت چیز مهمی نبودچون تو روز به روز از من بزرگتر شدی انقدر که دیگر در
پوست خودت نگنجیدی پوست ترکاندی وشدی یک پارچه ماه ماه شب چهارده حالا
هم آمده ام اینجادر محضر خودت خود خودت تا زندگی هشت سال ونیم مان را دوره
کنیم .می خواهم تا جایی که میشودبخشی
از آن روزها ولحظه ها رادر این ضبط کوچک جابدهم همه آنچه یادم می ایدرابادرخواست
نویسنده ای انجام میدهم که باوردارداگر
تو رابنویسید خیلی از تاریکی هاروشن میشود.
چه کسی می تواند پیش بینی کندمن که زاده
رشت وبزرگ شده سیاهکلم من که چند سال تمام هوای شرجی شمال را به سینه کشیده ام
به دلیل شغل پدر که سپاهی بودمهاجرت کنیم به تهران از قضای روزگارتوهم از جایی که هوای شرجی داشت به همراه خانواده
کوچ کنی به بند پی یکی از مناطق نزدیک بابلسر استان مازندران وبعدها هم بیایید نزدیک تهران درست همان محله ای که مابعد
از چندی به آنجا آمدیم
دریای شمال ودنیای جنوب هر دو دریایندهر چند هرکدام رنگ وبووعطروصدای خودرا
دارنداگر راهی باز شود هر دو دریا همدیگر
را در آغوش می کشند همانطور که روح من وتو همدیگر را پیدا کردندمثل گیاه عشقه
دور هم پیچیدند.ما خانواده هفت نفره بودیم
پدرومادرم،سجادبرادرم بزرگترم بایک سال
تفاوت سنی بامن سبحان برادر دومی ام و
صحابه خواهرم واقامحمدکه ته تغاری
خانواده رابطه من وسجادکه بقول مادرم
شیربه شیربودیم یه جور دیگه بودپدرم اجاره نشین بودوبقول خودش خوش نشین.مادرم
هم عاشق مرغ وخروس وغازواردک به ما بچه هابا این پرندگان خیلی خوش می گذشت
وقتی از صبح تا شب وسط بازی ها سراغی
هم از آنها می گرفتیم وباهاشان بازی می کردیم البته نه مثل آن بار که سجادباچوب
دنبالشان کردوحیوان های زبان بسته عصبانی
شدندودنبال من کردندوافتادم وپیشانی ام
شکست زمان جنگ بود وپدر به جبهه رفته بود ومادر برسر زنان هرجور بود مرا رساند درمانگاه باد خبر را به گوش مادربزرگ وپدر
بزرگم رساندان ها که خانه شان
ادامه دارد.....🌹
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#مدافعان_حرم
#دفاع_مقدس
#شهدای_گمنام_جنوب_غرب
🌾🌿🌷🌴🌺🌿🌷
https://eitaa.com/shohada1402_02