eitaa logo
شهدای رودسر (چهار فصل خدا)
340 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
41 ویدیو
9 فایل
این کانال برای معرفی شهدای رودسر میباشد وابسته هیچ سازمان وگروه نمی باشد.معرفی شهدای والامقام شهرستان مان(رودسر) است لطفا این کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح، سرشار حس بودن است جاده‌های عشق را پیمودن است... یک تصویر اما هزاران سخن وخاطره از شهید علی عصمتی درعملیات والفجر ۹ ┄┅☫🇮🇷 کانال شهدای رودسر
نقل ازشیر رحمت بسم رب الشهدا بعداز عملیات والفجر ده روی ارتفاعات خُرمال وحلبچه مستقربودیم . ومن هر ازگاهی میزدم بیرون ومیرفتم توی باغهای اطراف وسرک می کشیدم وهرچه میوه وخوردنی بود از درختان وبوته می چیدم ومی کنده وکوله پشتی وگاها حتی چفیه ی کُردی ام که از چفیه های معمولی بزرگتربود پرمیکردم ومی آوردم برای بچه های همسنگری وحتی سنگرهای مجاور میدادم . کشاورزهای عراقی که بخاطر جنگ و مین گذاری عراقیها وبعضا نیروهای ما . چندین سال بود که باغات شان را ول کرده بودند ومیوه ها شون روی درختان می ماند تا فاسد می شد ویا میریخت روی زمین ویا حیوانات ازش استفاده میکردند . من چون تخریبچی بودم با احتیاط کامل وبا دقت می رفتم سروقت درختان وانواع میوه ها از سیب و زردآلو و انار و انجیر وسیب وگلابی و زالزالک وآلو گرفته تا انواع انگور را می چیدم ومی آوردم . یه روز رفتم گشت دیدم چندتا درخت گردو هست کلی هم بار داده . رفتم روی درخت وشروع کردم گردو چیدن که سر وکله ی چهار نفرپیدا شد . خیلی هم سر وصدا میکردند وانگار آمدند پارک و عین خیالشان نیست که توی خاک عراقند ویا منطقه ی جنگی هست ! رسیدند زیر درخت گردو ومنو بالای درخت دیدند . خواستند بیان بالای درخت . گفتم برادرا شمارا بخدا سروصدا نکنید ! سکوت کنید ! عراقیها متوجه میشوند ! بعد اینجاها مین گذاری شده خطرناکه ! احتیاط کنید ! دیدم به زبان ترکی باهم صحبت میکنند منکه متوجه صحبت هاشون نمی شدم ونمی فهمیدم چی میگن . ولی از لحن ورفتارشون فهمیدم که جدّی نگرفتم ودارند مسخره ام می کنند . هرچه گفتم شما پایین بمانید من براتون می چینم ! قبول نکردند . سه نفرشان آمدند بالای درخت و بلند بلند می گفتند ومی خندیدند . یک نفرشان که پایین بود گردو ها رایه گوشه ایی جمع میکرد . بعد از کلی شوخی وشیطنت خسته شد یه بوته نرم پیدا کرد تا هم خستگی در کند وهم چندتا گردو هم بشکند وبخورد . همینکه خواست بشیند روی بوته . بدون نگاهی بدون وارسی نشست روی مین . مینی که لای بوته کار گذاشته بودند . نشستن همانا و انفجار همان ! چنان پرتش کرد و دود گرد وخاک بلند شد که ترسیدم الان اینجا را زیر آتش میگیرند ! نمی دانم چه جوری آمدم پایین . دو نفر از بچه ها از دست پاچگی پرت شدن پایین . آمدیم دیدیم بنده ی خدا باسنش از وسط جِر خورده بود وتمام دل و روده اش ریخته بود بیرون وروی بوته پخش شده بود . اون بچه ها بدجوری ترسیده ودست پاچه شده بودند و گریه می کردند و به سر وسینه شون میزدند . یه تشر به همه شون زدم که ساکت شید ! خونسردی تونو حفظ کنید ! بجای اینکه این بنده ی خدارا امید ودلداری بدید .بیشتر می ترسونید ونا امیدش میکنید ؟ رفتم بالا سر ش گفتم چی نشده ! هیچی نیست ! زخم سطحی برداشتی . وبا چفیه ش را از گردنش در آوردم وبه شکم وپهلوش بستم ! گفتم هرچه سریعتر حرکتش بدید تا اینجا را نزدند ! آنها سه نفری دو طرفش ودست وپاهاشو گرفتن حرکت کردند . چندقدم حرکت کردند دیدم روده های اون بنده ی خدا روی زمین آویزانه وروی زمین کشیده میشود . گفتم وایستید ! وایستید ! رفتم روده هاشو جمع کردم با دست چپوندم توی شکمش وبا چفیه ی یکی از اونها بستم و گفتم زیر پاهاتونو با دقت نگاه کنید بعد قدم بردارید ! بچه ها دیگه همه ی گردو ها را همانجا ول کردند و با اون بدبختی رفتند . من هم آنها را جمع کردم بردم برای خودمون . هنوز چند ده متری از درخت گردو دور نشده بودیم که باخمپاره آنجا را زیر آتش گرفتند ! نمی دانم آن بنده ی خدا شهید شد یا هنوز زنده هست یانه ؟
نقل از شیر رحمت : بنام خدای شهدا توی عملیات محرم میدان صبحگاهی معروف که صدام آنجا صبحگاه اجرا کرده بود . به همین خاطر معروف شده بود . عراقی ها آنجا خیلی سرسختانه مقاومت میکردند و شایع بود نیروهای گارد ریاست جمهوری وحزب بعثی های خشک وخشن هستند که مقاومت میکنند وپشت سرهم پاتک میزنند تا منطقه را پس بگیرند . وقتی نیروهای ما پاتک هاشونو سرکوب کردند ودیدند تلفاتشان زیادشده پابه فرارگذاشتند وحتی تانک ونفربرهاشونو روشن جاگذاشتند والفرار . من بهمراه داداشم وچند نفر دیگر از بچه های گردان زرهی مون پریدیم آنور خاکریز و رفتیم سراغ تانک ونفربرها . یک نفربر روشن بود . داداشم گفت اینو ببر عقب وتحویل بچه های خودمون بده وبرگرد ! من از خوشحالی سراز پا نمی شناختم . نشستم پشت نفربر وآوردم پشت خاکریز خودمان هنوز پیاده نشده بودم که دیدم بچه های دارند باهم دعوا میکنند و کار به اسلحه کشی وتیراندازی هوایی کشیده . گفتم چی شده ؟ چرا دعوامیکنید ؟ گفتن نگاه کن اینها یک آرم برداشتند وبارنگ فوتی ( اسپری ) روی نفربرمان دارند میزنند لشکر هشت نجف اشرف . ما هرچه میگیم که این نفربر را ما غنیمت گرفتیم ومال لشکر بیست وپنج کربلاست قبول نمی کنند وکارخودشان را دارند میکنند ! من پریدم پایین گفتن برادرا این کار زشت ! خدایی درست نیست ! من هنوز نفربر را خاموش نکردم ! و جلوچشم شما از آنطرف خاکریز آوردم ! چرا زورمیگید ؟ بالهجه شیرین اصفهانی گفت اخوی چه فرقی میکنه همه مون لشکر اسلامیم مال ما وشما نداره ! گفتم اگه فرقی نداره بزار مال ما باشه ! مال ما وشما نداره ! دیدم خندیدند و بامنّت گذاشتن روی ما که انگار آنها زحمت آوردنش کشیدن گفتن باشه مال شما ! منطقه هنوز پاکسازی نشده بود وهر لحظه ممکن بود از یک گوشه ایی و از یک سوراخ وسنگری و تپه وشیاری باموشک ویا توپ وخمپاره ایی مارا هدف قراربدن ویا روی مین برویم ! آنروز پنج شش تا نفربر وتانک را سالم غنیمت گرفتیم و آوردیم پشت خاکریز خودمان و بچه های لشکر نجف دیگه جرات نکردند آرم لشکرشونو بزنند !
امام خمینی(ره) جمهوری اسلامی مرهون شهادت شهیدان هست نام شهید محمد رضا نام خانوادگی عسگر پور چافجیری نام پدر صالح محل تولد چافجیر تاریخ تولد ۱۳۴۱/۱۲/۲۳ تاریخ شهادت۱۳۶۳/۱۰/۴ محل شهادت سقز یگان اعزامی ژاندارمری محرد گلزار شهدای رودسر https://eitaa.com/shohadaARodiser کانال شهدای رودسر
مقام معظم رهبری امروز ماهرچه داریم به بذکت شهیدان داریم نام شهید عباس نام خانوادگی عسگری نام پدر پیله آقا محل تولد له داربن تاریخ تولد۱۳۴۰/۱۲/۱ تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۶/۱۵ محل شهادت تکاب یگان اعزامی ۸۱زرهب باختران مجرد گلزار شهید چافجیر https://eitaa.com/shohadaARodiser کانال شهدای رودسر
https://eitaa.com/shohadaARodiser لینگ کانال شهدای رودسر به حرمت خون شهدای شهرمان لینگ شهدای رودسر به گروها .دوستان وآشنایان ارسال کنید
چراغ سبز تازه ازسرکار امده بودم وخیلی خسته بودم .ماشینی بوقی زد وجلوی پایم استاد اول ازصدای بوق عصبانی شدم شدت صدای بوق هم زیاد نبود ولی خودم داغون بودم وقتی سیمای بامعرفت محمد دیدم لبخند زدم ولبخند من به اجبار وزور نبود .محمد دوست ورفیق پسر بزرگم بود رفت امد داشت باما محمد تازه سربازی را تمام کرده بود به شوخی بهش گفتم محمد سربازی را تمام کردی باید به فکر ماموریت دوم یعنی ازدواج بپردازی لبخند زد چیزی نکفت ازمن خواست سوار ماشینش باشم قبول نکردم اخر من همیشه پیاده هستم وپیاده می روم.اما به اسرار محمد قبول کردم .سوار ماشینش شدم تو راه به شوخی خیلی باهاش حرف زدم ومحمد فقط گوش می کرد .ولبخند می‌زد. روحت شاد که من وما را وصله خودتان کرده ای تا جان بگیریم https://eitaa.com/shohadaARodiser کانال شهدای رودسر
امام خمینی(ره) امروز فرصتی است که همه با شهیدان تجدید خاطره کنند از انان از صمیم جان قدردانی کنند نام شهید سید اسماعیل نام خانوادگی علوی چنیجان نام پدر سید جعفر محل تولد چنیجان تاریخ تولد ۱۳۴۵/۱۱/۳ تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۴/۱۲ محل شهادت ارتفاعات بانه یگان اعزامی لشکر ۳۰گرگان مجرد گلزار شهید چنیجان https://eitaa.com/shohadaARodiser کانال شهدای رودسر
امام خمینی (ره) رخمت خدا وند به همه شعیدان ورضوان ومغفرت حق برارواع مطهرشان نام شهید علی نام خانوادگی عصمتی نام پدر رضا محل تولد دیودره تاریخ تولد۱۳۴۷/۶/۲۰ تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۹/۳۰ یگان اعزامی بسیج سپاه(تخریب چی) مجرد گلزار شهید دیودره https://eitaa.com/shohadaARodiser کانال شهدای رودسر