eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
228 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
در سن سه سالگی پدر خود را از دست دادم😔، از این رو در تمام کارهایم به حضرت رقیه(س) توسل می‌کردم، همچنین از حضرت علی اصغر(ع) هم استمداد می‌گرفتم،مادربزرگوارم ،برام هم پدربودندوهم مادر✋ ━━━💠🌸💠━━━
از ۱۵ سالگی در هیئت علی اصغر(ع) واقع در آزاد شهر مداحی می‌کردم، واقعا صدای خوشی داشتم که بسیار به دل می‌نشست با این وجود برای هیئات مذهبی به صورت رایگان مداحی می‌کردم، شاید همین امر موجب شد برای شهادت برگزیده بشم☺️✋ ━━━💠🌸💠━━━
مهربون وخوش اخلاق بودم وخوش برخورد،نمازم همیشه اول وقت بود ،احترام زیادی برای خانواده ومخصوصامادربزرگوارم قائل بودم، ..... تااین که تصمیم به ازدواج گرفتم ✋ ━━━💠🌸💠━━━
به روایت از همسربزرگوارم:↪️ سال ۸۳پدرم مبتلا به سرطان تیروئید شدند تصمیم گرفتیم برای درمان به شهر مشهد سفر کنیم مدت تقریبا چهار ماه انجا بودیم در مسیر رفت و امد ما حامد من را دیده بود و پسندیده بود و موضوع را با خانواده در میان گذاشته بود؛ یک روز نشسته بودیم که حامد با همراهی مادرش به منزل ما در مشهد امدند و من را خواستگاری کردند. ━━━💠🌸💠━━━
.پدرم به خاطر بعد مسافت با این ازدواج به شدت مخالف بودند، بعد از دوره درمان پدر به رفسنجان برگشتیم و بعد از ان نیز حامد به رفسنجان نزد برادرم امدند و باز هم موضوع ازدواجمان را مطرح کردند. برای استخاره این ازدواج نزدحاج آقای شریف رفتیم و ایشان گفته بودند بسیار خوب است ستاره ها به هم میگیرد و پایان ان وصال است. ━━━💠🌸💠━━━
ایشان عنوان کردند عقد این دو در بین الحرمین بسته شده است، همچنین عنوان کرده بودندکه این جوان با سر بند یا رقیه شهید می شود ،به قول همسرم: اصلا این موضوع را جدی نگرفتم آن زمان اصلا هیچ خبری از جنگ نبود✋ ━━━💠🌸💠━━━
۱۹ دیماه ۱۳۸۶ صیغه عقدمان جاری شد، دقیقا یک روز قبل از محرم بود که در روز عقد صدایم کاملا گرفته بود چون مداح بودم و برای امام حسین مداحی کرده بودم 😍همچنین در مراسم عقدمان اجازه ندادم هیچ اهنگی پخش بشه✋ ━━━💠🌸💠━━━
۲۶ اردیبهشت سال ۸۹ روزی است که خداوند شیرینی زندگیمان را دو چندان فرمودند و به ما فاطمه جان ❤️😊را عطا کردند🌷 باتوجه به علاقه و وابستگی ام به همسرودخترم، می گفتم زن و فرزندم فدای یک تار موی حضرت زینب(س) خون می دهیم خشت نمی دهیم این سخن همیشگی ام بود😊✋ ━━━💠🌸💠━━━
تااین که تصمیم گرفتم برای دفاع ازحرم بی بی به سوریه برم،هر کسی که بهم می رسید می گفت چرا به سوریه می روی، می گفتم نمی دونید چه جنایتهایی می کنند باید بروید و ببینید آنجا زن جوان را از کمر بریدند اگر مسلمان هم نباشی انسان که باشی نمی توانی طاقت بیاری اگر ما نرویم باید میدان  شهدای رفسنجان با داعش بجنگیم.😔 ━━━💠🌸💠━━━
هیچ مداحی قبل از من برای افغانها و اردوگاه رفسنجان مداحی نکرده بود،می رفتم و برایشان می خواندم، ازهمین جا کم کم با تیپ فاطمیون آشنا شدم، حتی با چند تن از رزمندگان مدافع حرم رفسنجان از جمله احمد عابدینی نیز تصمیم داشتم به سوریه برم، بعد که دید با فاطمیون سریع تر به سوریه می رسم، تصمیم گرفت با انها همراه بشم✋ ━━━💠🌸💠━━━
: ساعت 12 دوم اردیبهشت ماه که مصادف با شب شهادت امام موسی کاظم (ع) بود به منطقه شیحه (ریف حماء) رفتیم آنجا مقر فرماندهی بود که استراحت کردیم. ساعت 3 بامداد بود که به سمت منطقه عملیاتی سوبین (ریف حماء) حرکت کردیم . چند نفر از رفقا اونجا بودند که بعد از احوالپرسی پشت خاکریز نشستیم. ━━━💠🌸💠━━━
  که یک ساعت طول کشید، وتااذان منتظرفرمان فرماندهی بودیم......وقت اذان که شد فرمانده تیپ رو کرد به من و گفت یک اذان عشقی بگو.😊واز اونجایی که ذاکر اهل بیت (ع) بودم و صدای دلنشینی داشتم یک اذان با صفایی گفتم و توی خط مقدم به اتفاق فرمانده و جمعی از دوستان نماز صبح را اقامه کردیم.✋ ━━━💠🌸💠━━━