۲۶ اردیبهشت سال ۸۹ روزی است که خداوند شیرینی زندگیمان را دو چندان فرمودند و به ما فاطمه جان ❤️😊را عطا کردند🌷
باتوجه به علاقه و وابستگی ام به همسرودخترم، می گفتم زن و فرزندم فدای یک تار موی حضرت زینب(س) خون می دهیم خشت نمی دهیم این سخن همیشگی ام بود😊✋
━━━💠🌸💠━━━
تااین که تصمیم گرفتم برای دفاع ازحرم بی بی به سوریه برم،هر کسی که بهم می رسید می گفت چرا به سوریه می روی، می گفتم نمی دونید چه جنایتهایی می کنند باید بروید و ببینید آنجا زن جوان را از کمر بریدند اگر مسلمان هم نباشی انسان که باشی نمی توانی طاقت بیاری اگر ما نرویم باید میدان شهدای رفسنجان با داعش بجنگیم.😔
━━━💠🌸💠━━━
هیچ مداحی قبل از من برای افغانها و اردوگاه رفسنجان مداحی نکرده بود،می رفتم و برایشان می خواندم، ازهمین جا کم کم با تیپ فاطمیون آشنا شدم، حتی با چند تن از رزمندگان مدافع حرم رفسنجان از جمله احمد عابدینی نیز تصمیم داشتم به سوریه برم، بعد که دید با فاطمیون سریع تر به سوریه می رسم، تصمیم گرفت با انها همراه بشم✋
━━━💠🌸💠━━━
پاکسازی قطعی منطقه تا حدود ساعت 8/30 طول کشید و در همین زمان مطلع شدیم منطقه جنوب حلفایا (محل شهادت شهید محمدحسین مومنی و جمعی از رزمندههای فاطمیون) هم الحمدالله آزاد شده است ،
بعد از اتمام کار از فرماندهی اجازه گرفتم که به اتفاق جمعی از بچهها برای تفحص شهدایی که در عملیات قبل نتونتستیم به عقب منتقل کنیم به منطقه جنوب حلفایا برویم که ایشان هم موافقت کردند.
━━━💠🌸💠━━━
در همین حین بچههای تخریب و من ابتدای یک جاده خاکی به سمت خودروی خودمان قدم میزدیم که ناگاه متوجه یک تله کنار جاده شدیم و تخریبچیها به خنثی کردن تله اقدام کردن که همه کسانی که اطراف بودند از محل تله فاصله گرفتند. که ناگهان صدای انفجار همه جا را فرا گرفت. من وسط همان جاده خاکی ........😍
━━━💠🌸💠━━━
باتوجه به اینکه همسر و فرزندم در رفسنجان زندگی می کردند، با مادرم صحبت شد و ایشان رضایت به دفن پیکرم در استان کرمان دادند که طبق وصیت خودم ، پیکرم در گلزار شهدای لاهیجان- از توابع رفسنجان که شهدای گرانقدری را در برگرفته است- و در جوار سردار شهید حاج احمد امینی خاکسپاری شدم✋
━━━💠🌸💠━━━