#شهیدانہ 🕊
سلامبرشهدا
ڪہ حافظ بیتالمال بودند
نہ شریڪ آن؛
سلامبرشهدا
ڪہ حامےولایت بودند
نہ رقیب آن؛
سلامبرشهدا
ڪہ خدا را حاضروناظر مےدیدند
نہ ڪدخدا را...
🌹شهید چمران
#شهید_علی_خلیلی
#یادشباصلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#شهیدانہ🕊
شهردار ڪه بود
به ڪار گزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول ڪارگرهاے دفتر...
بی سرو صدا، طوری ڪه خودشان نفهمند.
#شهیدمحمودکاوه🌷
🌷باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و دوم ۲۲
👈این داستان⇦ 《زمانی برای مرد شدن》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌀از روزه گرفتن منع شده بودم ❌... اما به معنای عقب نشینی نبود ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب ... همین قدر که دیگه روزه نباشم ...
و تا افطار لب به چیزی نمی زدم ... خوراکی هایی🍞🌭 رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود ...😔
برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ... تمرین محکم شدن ... تمرین کنترل خودم ...👌
🔻بعد از زنگ ورزش🏃 ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد ... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ...😱 معلم ورزش مون اومد بالای سرم ...
- خوب پاشو برو آب بخور ...💧
دوباره نگام👀 کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ...😬
- چرا روزه گرفتی❓ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ...
🔻یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه⚡️ ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره ... سریع از روی زمین بلند شدم ...🚶
- آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها❓...
خنده اش گرفت 😁...
- آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ...💪
خنده اش کور شد😐 ... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم😌 ...
- ما مرد شدیم آقا🕵 ...
- همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ...😄
- نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت👌 ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ...
فقط بهم نگاه کرد🤓 ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ...
- آقا با اجازه تون ... تا زنگ🔔 نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ...
#ادامــــــہ_دارد✨🍃✨
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و یکم ۲۱
👈این داستان⇦ 《فقط به خاطر تو》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠🌼اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ...
- تو که هنوز بیداری ...😳
هول شدم ...
- شب بخیر ...🌙
و دویدم توی اتاق ...
قلبم تند تند می زد ...💓
- عجب شانسی داری تو .. بابا که نماز نمی خونه ... چرا هنوز بیداره❓ ...
این بار بیشتر صبر کردم ... نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد ... چراغ💡 آشپزخونه هم خاموش شده بود... رفتم دستشویی و وضو گرفتم ...⚡️
جانمازم رو پهن کردم ... ایستادم ... هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم ... که سکوت و آرامش خونه ... من رو گرفت ...✨
دلم دوباره بدجور شکست💔 ... وجودم که از التهاب افتاده بود... تازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم ...
رفتم سجده ...💚
- خدایا✨ ... توی این چند ماه ... این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم ...😔
بغضم شکست ...😭
- من رو می بخشی؟😞 ... تازه امروز، روزه هم نیستم ... روزه گرفتنم به خاطر تو بود ... اما چون خودت گفته بودی ... به حرمت حرف خودت ... حرف پدرم رو گوش👂 کردم ... حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم ...❣
از جا بلند شدم ... با همون چشم های خیس ... دستم رو آوردم بالا ... الله اکبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ...😭
هر شب ... قبل از خواب ... یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق ... بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم ... دور از چشم پدرم👀 ... توی تاریکی اتاق ... می ترسیدم اگر بفهمه ... حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره...😱
#ادامــــــہ_دارد ✨🍃✨
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃
•شهدازنده ان...
هنوز هوامون رودارن ...
هنوزمراقب ماهستن ...
تایهوقت راه روگمنڪنیم ...
قدرشون روبدونیم :)
باهاشونحرفبزنیم
ازشونڪمڪ بخوایم
#فقطمنتظرنصداشونڪنی:)
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
#حاجمهدیرسولی
🎼وقتیدلماززَمونهخستهمیشه
میامتُو #گلزارمیشینم🌹
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#دماذونـۍ
با صداے اذان از سر سفره بلند شد!
گفتیم: غذات سرد میشہ...
گفت: نه! میرم نماز🍃
وگرنه غذاے روحم سرد میشہ...
#شهیدمحمودشهبازے
نذار غذاے روحت سرد بشہ...
نماز اول وقت/التماس دعا...🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرات یک شاهد عینی از بلایی که داعشیها بر سر زنان شیعه ترکمن آوردند.
💠 خاطراتی که شنیدن آن ارزش وجود شهدای مدافع حرم را بیشتر نمایان میکند ...
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
نگاهش فاش میگوید: که از خنجر نمیترسد
که سرباز حرم از بذل جان و سر، نمیترسد
برای شادی روح شهدا #صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#حسین_جان ...💚🌷
من بیقرار روضہ و بے تاب ڪربلا
تو حضرٺ حسینـے و ارباب ڪربلا ✨
شش گوشہاٺ قشنگےِ دنیاےِ زشٺِ ماسٺ
جانم فـداے قبلہ ے جذاب ڪربلا
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💚🌷
#شب_زیارتی_ارباب
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
گاهی بعضی نگاه ها
چشم دل را
به سوی خدا باز می کند
مخصوصا که آن نگاه
از قاب چشم های آسمانی تو باشد...
🌹شهیدمحمودرضابیضائی🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✨🌹✨
روز ڪه بر مےآید
اندیشهء نخستینم تویے
شب ڪه میشود
خواب و خیال آخـــرم تویے!
حسین ارباب خوبم....
شبتون حسینے...🌙
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#یاصاحب_الزمان_عج❤
#مولایم❣
آقا... جمعه است
امروز قدم بر دنیایمان میگذاری!!
چشممان را به جمالت روشن میسازی؟
آقا ... در طول هفته بعد هر نماز
تعجیل در ظهورت
و فراهم شدن شرایط ظهورت
را از خدا خواهانم.
یعنی میشود بیایی و
آرزویِ ما برآورده بشود..؟
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ_دنیای_دلگیر
♡العجل قرار دل بی قرارم
♡من که غیر از شما کسی رو ندارم
🎤حاج محمد علی قاسمی
#بسیار_زیبا👌
پیشنهاد دانلود
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃
خوبان همه رفتند.. افسوس که جامانده منم ...
تمنای شاعرانه حاج قاسم برای شهادت:
رقص اندر خون خود "مردان" کنند...
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
AUD-20200618-WA0006.mp3
6.07M
🎙علیرضا افتخاری🌷🎼
بسیار بسیار زیباست👌
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🥀 چگونه دل بَر کَنَد از تو مولای تو !
امام صادق (ع): برکندن کوهها آسانتر از برکندن دلها از جاى خویش است.
#سردار_آسمانی
#سیدالشهداء_مقاومت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ..
🔰 تصویری کمتر دیده شده از سردار شهید سلیمانی و دوستان با وفایش شهیدان المهندس و پورجعفری😭
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃آخرین نصیحت مادر قبل از پرواز و پاسخ آقامصطفی بعد از ۲۲ سال هنگام بازگشت
🌴 به بهانه سالروز شهادت l مثل #چمران بمیرید
🔹امام خمینی(ره): مثل چمران بمیرید
🔹مقام معظم رهبری: باید دنبال پرورش چمران ها بود...؛ مرحوم شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست میدارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت کند
🔻 دست نوشته هایی از مناجات شهید چمران:
🔹 ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاکهای پاک تو گلی گلگون بوجود آورده بود، احساس میکردم عاشورا است و من در حضور حسین(ع) میجنگم و او چابکی و زبردستی مرا تحسین میکند و از تپش بی پایان من، و قربانی شدن در بارگاه عشق آگاهی دارد
🔹 من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راهش تحمل کرده است پاداش میدهد وارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است و میبینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است
#شهید_چمران #دهلاویه
#سی_یکم_خرداد۱۳۶۰
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#شهیدانہ
هیچوَقت فکر نڪُن
ڪه امام زَمان(عج) ڪنارت نیست
هَمه حرفا و شِڪایتها رو
به امام زَمان بِگو...
و این رو بِدون که تا حَرکت نڪُنی
بَرڪتی نِمیاد سَمتت...
#شهیدعلیاصغرشیردل🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نوزدهم
💠 سری به نشانه منفی تکان داد و از #وحشت چشمانم به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت :«الان همسرتون کجاست؟ میخواید باهاش تماس بگیرید؟»
شش ماه پیش سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت میکشیدم اقرار کنم اکنون عازم #ترکیه و در راه پیوستن به #ارتش_آزاد است که باز حرف را به هوای حرم کشیدم :«اونا میخواستن همه رو بکشن...»
💠 فهمیده بود پای من هم در میان بوده و نمیخواست خودم را پیش رفیقش رسوا کنم که بلافاصله کلامم را شکست :«هیچ غلطی نتونستن بکنن!»
جوان از آینه به صورتم نگاهی گذرا کرد، به اینهمه آشفتگیام شک کرده بود و مصطفی میخواست آبرویم را بخرد که با متانت ادامه داد :«از چند وقت پیش که #وهابیها به بهانه تظاهرات قاطی مردم شدن، ما خودمون یه گروه تشکیل دادیم تا از حرم #سیده_سکینه (علیهاالسلام) دفاع کنیم. امشب آماده بودیم و تا دست به اسلحه شدن، غلافشون کردیم!»
💠 و هنوز خاری در چشمش مانده بود که دستی به موهایش کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، خبر داد :«فقط اون نامرد و زنش فرار کردن!»
یادم مانده بود از #اهل_سنت است، باورم نمیشد برای دفاع از مقدسات #شیعیان وارد میدان شده باشد و از تصور تعرض به حرم، حال رفیقش به هم ریخته بود که با کلماتش قد علم کرد :«درسته ما #شیعههای داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم، اما مگه مرده باشیم که دستشون به #حرم برسه!»
💠 و گمان کرده بود من هم از اهل سنت هستم که با شیرینزبانی ادامه داد :«خیال کردن میتونن با این کارا بین ما و شما #سُنیها اختلاف بندازن! از وقتی میبینن برادرای اهل سنت هم اومدن کمک ما #شیعهها، وحشیتر شدن!»
اینهمه درد و وحشت جانم را گرفته بود و مصطفی تلخی حالم را با نگاهش میچشید که حرف رفیقش را نیمه گذاشت :«یه لحظه نگهدار سیدحسن!» طوری کلاف کلام از دستش پرید که نگاهش میخ صورت مصطفی ماند و بلافاصله ماشین را متوقف کرد، از نگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید :«من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!»
💠 دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد. حالا در این خلوت با بلایی که سعد سرش آورده بود بیشتر از حضورش #شرم میکردم که ساکت در خودم فرو رفتم. از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم و دندانهایم را به هم فشار میدادم تا نالهام بلند نشود که لطافت لحنش پلکم را گشود :«خواهرم!»
چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است، چشمانش همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی میلرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانهام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از اینهمه درماندگیام #خجالت کشیدم.
💠 خون پیشانیام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونهام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم :«خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!» در برابر محبت بیریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بیکسیام را حس میکرد که بیپرده پرسید :«امشب جایی رو دارید برید؟»
و من امشب از #جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم.
💠 چانهام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش میچرخید و آتش #غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد که کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت.
روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید، صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانیاش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد :«وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش #خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون...»
💠 و نشد حرفش را تمام کند، یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره #نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد :«#خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زندهاید!»
هجوم گریه گلویم را پُر کرده و بهجای هر جوابی #مظلومانه نگاهش میکردم که جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد.
💠 رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد :«امشب تو #حرم چی کار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313