eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 ❣کدام یک از ما تأخیر ظهور امام زمان(عج) را جدی گرفتیم؟؟؟ کدام یک از ما از دوری امام عصر(عج) دلگیر شدیم؟؟؟ اصلا چند درصد عمرمان را به فکر و اندیشه امام مهدی(عج) سپری کرده ایم و برای دَرمان این دَرد راه یابی کردیم؟؟؟ میدانم سراغ دارید بسیاری را که به خاطر عشقش افسردگی گرفته و بارها به خودکشی دست زده... اما ، سوالم این است آیا کسی را سراغ دارید که بخاطر غیبت مولایمان خواب و خوراکش مختل شده باشد؟؟؟ ما چقدر به فکر یوسف زهرا(سلام الله عليها) هستیم... اگر قلم و کاغذی را بدهند و بگویند آرزویت را بنویس تا مستجاب شود چند درصد از ما ظهور امام زمان(عج) را می نویسیم؟؟؟ بیا دلمان را از این پس از هجر امام زمان(عج) بگریانیم و اعمالمان را هدیه به حضرت حجت(عج) کنیم... بخاطرش ببخشیم... بخاطرش برویم... بخاطرش بخریم... بخاطرش عزا نگهداریم... بخاطرش بخوانیم... بخاطرش بگوییم... بخاطرش برخیزیم... بخاطرش نَفس بکشیم... @shohada_vamahdawiat
33.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢حالا به آرزویش رسید ... 🔹گوشه ای از مصاحبه مادر شهید مهران اقرع برگرفته از مستند حریم عشق 🔹شهید مدافع وطن مهران اقرع جمعي گردان مرزي نگور استان سيستان و بلوچستان به اتفاق هفت نفر از همرزمانش در عصر روز هفدهم فروردين ماه 94 جهت اجراي گشت و پايش نوار مرزي در قالب دو اكيپ خودرويي و موتوري به ماموريت اعزام مي‌شوند. اشرار مزدور و معاندين نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران (گروهک جیش الظلم) كه توان رويارويي عملياتي و نبرد با مرزداران غيور كشورمان را نداشتند ناجوانمردانه در مسير عبور اين عزيزان اقدام به كمين مي‌نمايند. در اين درگيري سرباز رشيد اسلام، مهران اقرع به اتفاق شش نفر از همرزمانش به مقام بي‌بديل و والاي شهادت نائل مي‌گردد و عاشقانه به شوق ديدار معبود، از زمين خاكي به عرش الهي پر مي‌كشد. ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨وصیت نامه شهید حسن نوفلاح و تو مرا صدامیزدی ولی من از تو دور میشدم و آنقدر رحمت و احسان تو زیاداست. بارالها تو چقدر رحیمی که مرا به خود نزدیک کردی که توبه من گناهکار که محبوب و پسندیده تو است قبول کردی. بارالها بارها لبیک گفتم و در این مکان مقدس در این جایی که از هرنقطه ای به تو نزدیک تر است قدم نهادم و لی گویا خالصانه نبود که نپذیرفتی. ومن ای خدا بنده ضعیف و درمانده توام که مرا امر فرمودی برای انجام حوائج و رفع مشکلات بدرگاهت دعا کنم من هم امرت را اطاعت کردم و بحضورت بخاک ذلت و عبودیت افتادم. منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی و از اینکه به تو فیق نیکو کاری برگماردی و به کار ثواب و عمل صالح ..... و پایداری نمودی شکر الله ، تویی که از عطا و بخشش خود به خلق ، پاداش و ... نمی خواهی و میدانم که اگر می خواستی عذابم کنی و به کیفر گناهان زشتم ... مقتضی عدل تو استحقاق داشتم و از اینکه از تمامی تقصیرات و لغزش هایم درگذشتی از رحمت بی منتهایت بود . ادامه دارد... @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
شمر نزد عمرسعد مى رود و با او سخن مى گويد: "اى عمرسعد! اين گونه كه حسين مى جنگد تا ساعتى ديگر، همه ما را خواهد كشت". تاريخ هيچ گاه اين سخن شمر را فراموش نخواهد كرد. حسينى كه جگرش از تشنگى مى سوزد و داغ عزيزانش را به دل دارد، طورى مى جنگد كه ترس وجودِ همه فرماندهان را فرا گرفته است. عمرسعد رو به شمر مى كند: ــ اى شمر! به نظر تو چه بايد بكنيم؟ ــ بايد به لشكر دستور بدهى تا همه يكباره به سوى او هجوم آورند. تيراندازان را بگو تيربارانش كنند، نيزه داران نيزه بزنند و بقيّه سپاه هم سنگ بارانش كنند. عمرسعد نظر او را مى پسندد و دستور صادر مى شود. امام سوار بر اسب خويش در ميدان مى رزمد كه ناگهان، باران تير و سنگ و نيزه باريدن مى گيرد. نگاه كن! امام، تك و تنها در ميدان ايستاده است. به خدا، هيچ كس نمى تواند غربت اين لحظه را روايت كند. بيا، بيا تا ما به ياريش برويم. آن طرف خيمه ها، اشك ها، سوزها، زنان بى پناه، تشنگى! اين طرف باران سنگ و تير و نيزه! و مولاى تو در وسط ميدان، تنها ايستاده است. بر روى اسب، شمشير به دست، گاه نگاهى به خيمه ها مى كند، گاه نگاهى به مردم كوفه. اين مردم، ميزبانان او هستند، امّا اكنون مهمان نوازى به اوج خود رسيده است! سنگ باران، تير باران! تيرها بر بدن امام اصابت مى كند. تمام بدن امام از تير پر شده است. واى، خدايا! چه مى بينم! سنگى به پيشانى امام اصابت مى كند و خون از پيشانى او جارى مى شود.454 امام لحظه اى صبر مى كند، امّا دشمن امان نمى دهد و اين بار تيرى زهر آلود بر آن حضرت مى نشيند. نمى دانم چه كسى اين تير را مى زند، امّا اين تير براى امام حسين(ع) از همه تيرها سخت تر است. صداى امام در دشت كربلا پيچيده است: "بسم الله و بالله و على ملّة رسول الله، من به رضاى خدا راضى هستم". تو در اين كارزار چه مى بينى كه در ميان اين همه سختى ها، اين گونه با خداى خويش سخن مى گويى؟ تير به سختى در سينه امام فرو رفته است. چاره اى نيست بايد تير را بيرون بياورد. امام به زحمت، تير را بيرون مى آورد و خون مى جوشد. امام خون ها را جمع مى كند و به سوى آسمان مى پاشد و مى گويد: "بار خدايا! همه اين بلاها در راه تو چيزى نيست". فرشتگان همه در تعجّب اند. اين حسين(ع) كيست كه با خدا اين گونه سخن مى گويد. قطره اى از آن خون به زمين بر نمى گردد. آسمان سرخ مى شود. تاكنون هيچ كس آسمان را اين گونه نديده است. اين سرخى خون امام حسين()است كه در آسمانِ غروب، مانده است. امام بار ديگر خون در دست خود مى گيرد و اين بار صورت خود را با آن رنگين مى كند. آرى! امام مى خواهد به ديار خدا برود، پس چهره خود را خون آلود مى كند و مى فرمايد: "مى خواهم جدّم رسول خدا مرا در اين حالت ببيند". خونى كه از بدن امام رفته است، باعث ضعف او مى شود. دشمن فرصت را غنيمت مى شمارد و از هر طرف با شمشيرها مى آيند و هفتاد و دو ضربه شمشير بر بدن آن حضرت مى نشيند. خداى من! امام از روى اسب با صورت به زير مى آيد، گويا عرش خدا بر روى زمين مى افتد. اكنون امام با صورت به روى خاك گرم كربلا مى افتد. آرى! اين سجده آخر امام حسين(ع) است كه ركوعى ندارد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شبتوت بخیر التماس دعای فرج.... 🦋🌹💖🌟✨🌙 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ گاهی اندازه یک پرده فقط فاصله بود پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را سعی کردیم شبی خواب ببینیم تو را سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را 💔 @shohada_vamahdawiat
🌺دعای روز پنجم (۵) ماه مبارک رمضان اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَک الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِک المُقَرّبینَ بِرَأفَتِک یا ارْحَمَ الرّاحِمین . خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت و قرار بده مرا در این روز از دوستان نزدیکت به مهربانى خودت اى مهربان ترین مهربانان . @shohada_vamahdawiat
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین. خدایا، قرار ده مرا در این ماه از آمرزش جویان و از بندگان شایسته فرمان بردار و از اولیای مقرّبت ( دوستان نزدیکت )،به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان. التماس دعا @hedye110
                     ﷽ _ عه امیر نرو دیگه امیرعلی _ خب تو هم بیا _ امتحان دارما امیرعلی_ خب نیا _ مرسی از راهنماییتون امیرعلی_ خواهش _ عه. مسخره . نرو دیگه امیرعلی _ خواهری میزاری وسایلامو جمع کنم؟ _ اه. برو برو . امیرعلی_ رفتن و نرفتن من چه فرقی میکنه برای تو؟ _ نمیدونم. خو حسودیم میشه امیرعلی_ موفق باشی با حرص از اتاق اومدم بیرون. دلم میخواست هرجور شده برم. رفتم سراغ مامان. _ مامانی. میشه من امتحان ندم ؟ مامان_ خود دانی. میخوای دوباره بشینی ترم تکراری بخونی؟ _ نه . نمیدونم. ای بابا. مامان _ راستی عمو و زن عموی جدیدتون یکی دوماه دیگه تشریف میارن ایران. _ چییییییی؟ مامان_ عه کر شدم. دارن میان ایران. _ برای زندگی ؟ مامان_ نخیر. برای….. یه دفعه مامان زد زیر گریه. رفتم جلو و بقلش کردم. _ عه مامان چی شد؟ مامان_ تو که نمیخوای باهاشون بری؟ _ واه. مامان کجا برم؟ مامان_ والا چمدونم تو که همیشه از ایران متنفر بودی گفتم شاید بخوای بری _ نه قوربونت برم کجا برم. تازه دارم واقعیت هارو میفهمم . امیرعلی_ مادر و دختر خوب با هم خلوت کردن. _ تو حرف نزن امیرعلی_ چشم. با اجازه من دیگه برم. _ به فاطمه سلام برسون. امیرعلی_ چیییی؟ _ چته؟ عه گفتم به فاطی سلام برسون. امیرعلی _ مگه فاطمه خانوم هم هست؟ _ مگه لولوئه ؟ اره هست امیرعلی زود خودشو جمع و جور کرد و گفت نه تعجب کردم. با اجازه مامان. خدانگهدار. مامان_ مواظب خودت باش مادرجان. خدانگهدارت. _ وایسا منم بیام تا مسجد با فاطمه خداحافظی کنم. البته به خاطر تو نمیاما . خوشحال نشی امیرعلی_ وای افسردگی گرفتم اصلا. _ لوس. . خاله مرضیه_ فاطمه مواظب خودت باشیا. فاطمه_ چشم مادر من چشم. خاله مرضیه _ به تو اعتباری نیست. یه دفعه دست فاطمه رو گرفت کشید برد پیش امیرعلی. منم دنبالشون میرفتم و به دلسوزیای مادرانه خاله مرضیه میخندیدم . خاله مرضیه_ امیرعلی جان. یه لحظه. امیرعلی داشت با یه پسر هم سن و سال خودش صحبت میکرد خطاب به اون پسره گفت _ امیر جان یه لحظه ، ببخشید. امیرعلی_ جانم ؟ خاله مرضیه_ پسرم بی زحمت حواست به این دختره من باش. یه بلایی سر خودش نیاره. فاطمه از اون ور داشت سرخ و سفید میشد ، امیرعلی هم سرشو انداخته بود پایین. یعنی به یقین رسیدم که یه چیزی بین اینا هست . امیرعلی_ چشم خاله. یکم هوس شیطنت کردم _ فاطمه چرا این رنگی شدی؟ یه دفعه فاطمه سرشو اورد بالا و گفت _ چی ؟ ها؟ امیرعلی هم یه لحظه سرشو اورد بالا و بعد سریع انداخت پایین. _ هیچی. امیر داداش نری تو زمین. یه دفعه امیرعلی سرشو اورد بالا و با حرص به من نگاه کرد. منم بیخیال شونمو انداختم بالا. خاله مرضیه هم که فقط نظاره گر بود و هیچ عکس العملی نشون نمیداد. _ خب دیگه حسابی از حضورم مستفیض شدید من برم دیگه. امیرعلی_ مواظب خودت باش. _ همچنین. بعدهم فاطمه رو بغل کردم و خداحافظی کردیم. خاله مرضیه هم وایساد تا برن بعد بره خونه. تا سر خیابون مسجد پیاده رفتم و بعد سوار یه تاکسی شدم . تو راه همه فکرم به این بود که چرا عمو میخواد بیاد اینجا. از یه طرف دلتنگش بودم و از یه طرف نگران. شاید به خاطر سرزنشی که منتظر بودم به خاطر تغییراتم بشم و یا شاید….. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat                 
Joze 05-Aghaie Tahdir.mp3
31.98M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. @hedye110
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍁حافظ تو خبر داری از عالم شیدایی یلدای فراق آمد، رفته است شکیبایی... 🍁برخیز و بخوان با ما " ای پادشه خوبان "... دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی... @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون #۱۳۵ صلوات هدیه به بی بی دو عالم سلام الله علیه به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند 💖🌹🦋
‌🌷مهدی شناسی ۳۳۱🌷 🌹ادمتم ذکره🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 ◀️کسانی ﮐﻪ ﻗﺎﻟﯽ ﻣﯽ‌ﺑﺎﻓﻨﺪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻧﻘﺸﻪ ﻣﯽ‌ﺑﺎﻓﻨﺪ. ﻣﻤﮑﻦ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻧﻘﺸﻪ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﻧﻘﺸﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺫﻫﻦ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺧﯿﺎﻟﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺴﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺤﻈﻪ‌ﺍﯼ غافل ﺍﺯ ﻧﻘﺸﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. ◀️ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﯾﮏ چنین ﺗﻤﺜﯿﻠﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺍﯾشان ﺩﺍﺋﻢ ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ اند. ﻓﮑﺮ ﻭ ﺫﻫﻦ ﻭ ﺧﯿﺎﻟشان ﺁﻥ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ. ◀️ ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ "ﻭَ ﺃﺩَﻣْﺘُﻢْ ﺫِﻛْﺮَﻩ"ُ ﺷﻤﺎ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﯿﺪ. ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ "ﻣَﻦ ﻋَﻤَﺮَ ﻗَﻠﺒَﻪُ ﺑﺪَﻭﺍﻡِ ﺍﻟﺬِﮐﺮِ ﺣَﺴُﻨَﺖ ﺃﻓﻌﺎﻟُﻪُ ﻓﻲ ﺍﻟﺴِّﺮِّ ﻭﺍﻟﺠَﻬﺮ"ِ (ﻏﺮﺭ ﺍﻟﺤﮑﻢ، ﺹ 189) ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺁﺑﺎﺩ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺫﮐﺮ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ‌ﯼ ﺣﻖ؛ ﺍﻭﻻ‌ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺫﮐﺮ ﻣﺪﺍﻡ ﺣﻖ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺁﺑﺎﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ؛ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺁﺑﺎﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺫﮐﺮ ﻣﺪﺍﻡ ﺣﻖ، "ﺣَﺴُﻨَﺖ ﺃﻓﻌﺎﻟُﻪُ ﻓﻲ ﺍﻟﺴِّﺮِّ ﻭﺍﻟﺠَﻬﺮِ"ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺴﺖ و ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺮﺯﻥ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ. 🔶دائم الذکر بودن یعنی ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺸﻮﯼ ﻣﻈﻬﺮ ﺭﺣﻤﺖ ﺣﻖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺫﮐﺮ. ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯾﺪ ﺫﺍﮐﺮﺧﺪﺍ.نه این که فقط تسبیح دستمان باشد و ذکر بگوییم! و ﺫﺍﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ می اندازد. 🔶 ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ.چنین شخصی ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺫﮐﺮ. ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺫﺍﮐﺮ. ﺑﻌﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺫﺍﮐﺮ ﺣﻖ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﺕ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻧﻤﯽ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﺷﻮﺩ. ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﺧﻄﺎ‌ﻫﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ﻏﻔﻠﺖ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪ تهمت ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ. 🔶ﺍﺯ ﻭﯾﮋﮔﯽ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﻤﯿﻦ است. ﺍﯾشان ﺩﺍﺋﻢ ﺍﻟﺬﮐرند ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺎﻑ. ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻧﻘﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽ‌ﺑﺎﻓﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ. ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺎﻑ‌ﻫﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺑﺎﻓﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﺵ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺴﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﺫﻫﻨﺶ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺴﺖ. ❤️💐☘❤️💐☘❤️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💠ما گاهی وقت ها یک جوری به درِ خانه ی آقا امام زمان عج می رویم و ناله می زنیم انگار حضرت نسبت به ما بی تفاوت است و نیاز هست ما با داد و فریاد توجه حضرت را به خودمان جلب کنیم اگر بدانیم چه خبر است (آقا چقدر به ما محبت دارند) مریض باشیم می گوییم آقا طوری نیست شما خودت را ناراحت نکن... این یعنی معرفت... 🔹حجت الاسلام پناهیان @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨وصیت نامه شهید حسن نوفلاح ای امت مسلمان ایران به درگاه احدیت دست بلند کرده و از خدای بخواهید که از عمر ما کم کرده و به لحظه لحظه های عمر این خورشید تابان و این پیرجماران و رهبر عزیزمان امام خمینی بیفزاید و از خدا بخواهید که زیان را از دین ما رفع کند و بر دنیای ما مقررگرداند که زیان دنیا از بین رفتنی است و چندان مهم نیست زیرا زیان آخرت طولانی و باقی است و خدا بخواهید که ضرر اخروی بر شما وارد نیاورد هرچند به دنیایتان ضرر و زیان فاحشی رسد و مالتان و خانواده تان همه از بین برود بازهم به شکر گزاری خدا مشغول شوید و خلاصه آخر کار را اهمیت دهید و زیان دنیا را به چیزی نشمارید و کاری که رضا و خشنودی خداست به هر کاری که هوای نفس و قهرو خشم خداست مقدم شمارید و برای رضای خدا و خلاف هوای نفس کوشید و همیشه در تعارض حق و باطل طرفدار حق و مخالف باطل باشید و بدانید که خدا از ضعیف ترین مرتبه ما را به عزت و قدرت میرساند و از خدا بخواهیم و بکوشیم که با یاری او قوه و قوت خود را به راه اطلاعت و بندگی و معرفتش صرف کنیم نه راه عصیان و ظلم به خلق خدا تا درنتیجه به پاداش نیک و سعادت و بهشت ابدی نائل شویم انشاء الله و از خدا طلب کنیم که با رحمت خود رفتار کند نه با عدل خود بدانید که هیچ دری جزء درگاه رحمت خدا بر روی خلق باز نیست و ای شما منافقین کور دل که دل امیر مومنان علی ( ع ) را شکستید.. ادامه دارد... @shohada_vamahdawiat
1087080_221.mp3
7.82M
📖دعای افتتاح 🎤حاج مهدی سماواتی 🤲التماس دعا @shohada_vamahdawiat
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🌟✨🌙🌻💐❤️
﷽❣ ❣﷽ ... 💔 باز هم آدينه‌ای آمد ولی مهدی کجاست!؟ يک‌نفرميگفت مهدی جمعه‌هادرکربلاست رو به سوی کربلا کردم که فريادش زنم باز هم با ندبه‌ ای از هجر مولا دم زنم آمد از سویی ندایی: آی اهل انتظار اندکی دیگر صبوری، می‌رسد دیدار یار... @shohada_vamahdawiat
    ﷽ به روایت امیر حسین _ حاج آقا ببخشید. لیست آمادس؟ حاج آقا _ اره پسرم بیا. اینم لیست. یه لحظه فقط بیا. دنبال حاج اقا رفتم. رفت پیش یه پسر ۲۴٫۵ ساله و منم همراهش رفتم کنارش وایسادم. حاج آقا _ امیرعلی جان اون آقا پسر که الان فهمیدم اسمش امیرعلیه _ جانم حاج اقا. _ سلام امیرعلی_ سلام حاج آقا خطاب به من بل اشاره به امیرعلی گفت _ امیرحسین جان این اقا امیر مسئول مسجد و هیئت ثارالله هستن اگه مشکلی پیش اومد از ایشون بپرس. بعد خطاب به امیرعلی گفت_ امیرحسین جانم مسئول اتوبوسا هستن ، لیستارو با ایشون هماهنگ کنید . آقای منتظری _ حاج آقا ببخشید میشه یه لحظه تشریف بیارید؟ حاج آقا _ ببخشید بچه ها یه لحظه. امیرعلی چهره مهربونی داشت که تو همون دید اول هم به دل مینشست با رفتن حاج آقا یکم باهم احوال پرسی کردیم و بعد هم لیستارو بهم داد و رفت. منم رفتم دنبال برداشتن وسایل و بنرا. . . بلاخره بعد یه ساعت راه افتادیم. پیش به سوی منزلگه عشق بعد از اینکه همه اتوبوسا رو چک کردم و گفتم که کجا باید وایسن رفتم تو اتوبوس خودمون و پیش محمد جواد نشستم. این سری مسئولیتی نداشت و باخیال راحت کتاب رو گرفته بود جلوی صورتشو داشت میخوند. _ محمد جواد اون کتابه رو جمع کن کارت دارم محمد جواد _ _ با توام محمد جواد _ یه دفعه زدم به پهلوش که کتاب از دستش افتاد و فهمیدم آقا خوابه. منم که منتظر فرصت برای جبران آفات سریع هنسفری گذاشتم تو گوشیم و بعد آروم گذاشتم تو گوش محمد جواد ، بعد هم کلیپی که مربوط به شهدا بود و اولش با صدای بمب و شلیک گلوله بود رو پلی کردم. پلی کردن من همانا و پریدن محمد جواد و فریاد یا فاطمه الزهرا همانا. به محض اینکه ویدیو پلی شد محمد جواد گفت یا فاطمه الزهرا جنگ شده و بعد از جاش پرید ، به محض بلند شدنش سرش محکم خورد به پنجره اتوبوس که نیمه باز بود. منم که اون جا ترکیده بودم از خنده در حدی که اشکم در اومده بود. بقیه بچه ها هم اولش با گنگی نگاش کردن ولی بعدش یه دفعه کل اتوبوس از خنده منفجر شد و محمد جواد هم با یه دستش سرشو میمالید و گیج و گنگ به ماها نگاه میکرد ، بعد از چند دقیقه که بچه ها ساکت شدن دوباره گفت چرا میخندید پس داعش کو ؟ با جمله “داعش کو ” دوباره اتوبوس رفت رو هوا. _ داداش بشین بشین ادامه کتابتو بخون تا بچه ها از خنده نترکیدن . محمد جوادم که اصلا خبر نداشت چی به چیه نشست و کتابو گرفت دستش. _ حالا در مورد چی هست؟ محمد جواد_ چی؟ _ کتابتون. توهم ؟ محمد جواد _ مسخره. نخیر کتاب اسلام شناسیه . بعد هم دوباره برای اینکه من فکر کنم داره میخونه کتابو گرفت جلو صورتش و زیر چشمی داشت به من نگاه میکرد. منم اول بیخیالش شدم بعد یه دفعه یادم افتاد که حاج آقا گفت بهش بگم اتوبوس وایساد بره پیشش. که برگشتن من همزمان با ترکیدنم از خنده بود . یه دفعه محمد جواد کتابو اورد پایینو و گفت چته؟ _ داداش…… هههههه……..کتابو….. هههه….برعکس گرفتی که دیگه بچه کلا ترور شخصیتی شد ، کتابو بست گذاشت تو کولش و بدون اینکه جواب منو بده روشو کرد سمت پنجره و مثلا خودشو به خواب زد . به سوی منزلگه عشق 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
🌺دعای روز ششم (۶) ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِى فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَ لا تَضْرِبْنِى بِسِیَاطِ نَقِمَتِکَ وَ زَحْزِحْنِى فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَ أَیَادِیکَ یَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ. خدایا مرا در این روز به واسطه ارتکاب عصیانت خوار مساز وبه ضرب تازیانه قهرت کیفر مکن و از موجبات خشم و غضبت دور گردان ، به حق احسان ونعمتهای بیشمار تو به خلق ای منتهای آرزوی مشتاقان . @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹یا بن الحسن! سر ّعاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا؟ کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا؟ @shohada_vamahdawiat