🔺مسئول بود، استعفا داد و رفت برای دفاع از حرم اهل بیت، داعشیان سرش را مثل اربابش از تن جدا کردن،
▪️امروز پیکر سردار شهید عبدالله اسکندری بعد سال ها شناسایی شد؛شادی روحش صلوات...
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
ممنونم از همه ی دوستان عزیز که در مسابقه شرکت کردند💐💐
هدف از برگزاری این مسابقات فقط اینه که اطلاعات دینی شما عزیزان بالا تر بره ببخشید که بضاعت مالیه ما کمه...... ارزش شما عزیزان خیلی بالاتر از این حرفهاست🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@kamali220
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
تنها بہ امید دیدن روزگارٺ،
هر روز نفس میڪشم...
اے ڪہ نگاهم فرش راهٺ
و جانم فداے نگاهٺ...
روزے ڪہ ظهور ڪنی؛
هیچ دلے نباشد،
مگر روشن از فروغ سیمایٺ...
و هیچ ویرانہ اے نماند،
مگر گلشن از بهار دیدارٺ....
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
#سیره_شهدا
#سیر_تربیتی
🌸 خیلی به بحث #حجاب اهمیت میداد ...
وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم میکرد ...
میپرسیدم : چی شده باز ؟!
با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد.
#الگوی_خودسازی
#شهید_مصطفے_صدرزاده🕊️
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آداب محرم . . .
🎙استاد عالی
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
کپی با ذکر صلوات
@#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#به_بلندای_آن_ردا
✨قسمت هفتاد و شش
_این یک ماه که ترک مرو گفته ایم؛ هر قدر که به بغداد نزدیک تر می شویم، من از تو دورتر می شوم... بس که نمی شناسمت، این عبداللهِ اکنون برابرم کجا و آن عالم سیاست مدار و...
غادیه با انگشتان بلندش که می لرزد حالا، دست به صورتم می کشد، انگار نابینایی که پی خاطره ای گنگ، تلاش می کند برای باز شناختن آشنایی دور... خیلی دور...
_آن عبدالله که عمویم هارون برایش می گفت...
اشکی بر گونهٔ غادیه می افتد:
_در مأمون، دور اندیشی منصور و عبادت مهدی و جلالت هادی و فقاهت و سیاست همهٔ خلفای بنی عباس می بینم... کجاست آن مأمون؟!
بغض می نشیند در گلویم و غادیه دست از من کشیده:
_آن عبدالله که علمش او را فضیلت بود و نه قساوتش؛ با اندیشه روزگار می گذراند و نه با مکر... دست هایت بوی خون...
_نگو غادیه! من همانم که...
غادیه چهره در دست ها می پوشد:
_... نیستی عبدالله! تو کی چنین سرشار کینه و ترس بودی که حالا... که این چند ماه؟ تو کجا تدبیر به خیانت می کردی و بر تخت ترس فرمان می دادی؟ نیستی عبدالله... کاخ جلال و شکوه و حاکمان به زلزله ترس ویران است! بزرگی ات زیر آوار کینه ها مدفون...
خنجر به بازی میان دستانم بر کمر و دستش را از چهره می گیرم و بر لب می گذارم و بوسه... بوسه... بوسه... و پر حسرت:
_کدام حاکم است که بی بیم، ایام بگذراند و بی کینه هم؟ چون که بر تخت نشستی، مدام ترس نداشتن اش داری و مستمر کینهٔ خیانت یاران... کیست که به قرار و آرام حکم رانده باشد؟
غادیه گریه می کند و صدایش به مویه می ماند:
_آن حاکمان، شوی من نبودند... عاشق من هم...من عبدالله داشتم...
_هنوز هم...
غادیه رو بر می گرداند:
_نه عبدالله! آن که مدام کینه بر کینه بنشاند، دلش را جایی برای عشق نمی ماند...
و زیر لب به زمزمه:
_برابر دیدگانم خشمت... خون به چهره دویده... دیداری بود به قصد وعده نماز...
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
💢شهید که شدم کنار پدربزرگ دفن شوم
🔹نهم فرودین پدربزرگش فوت کرد، علی پدربزرگش رو غسل داد و بعد خاکسپاری به پدرش گفت: من شهید میشوم و بعد شهادتم من رو کنار پدربزرگم دفن کنید. علی 4 ماه و 1 روز بعد این واقعه شهید شد و پیش بینی علی به حقیقت پیوست. روز آخر مرخصی به مادرش گفت این آخرین باره که منو میبینید دیگه برنمیگردم.شهید که شدم کنار پدربزرگ دفن شوم
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌱بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی...
🌱تو باقیماندهی حقی،به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها باتو، معاصر میشود روزی...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#به_بلندای_آن_ردا
✨قسمت هفتاد و هفت
_اسباب زحمت به تشریف... گفتم که وعده بگیرم برای نماز عید؛ که پیش از این و هرسال، به جماعت من بود و اکنون با حضور شما، شایسته نیست امامت من.
فضل به تأیید و همراهی:
_بسیار ها گفته اند و مشتاق اند که این عید قربان، به امامت پسر پیامبر نماز کنند...
و من:
_برکت است نفس و قدم شما و حکماً مرو خواهد بالید به شور و شعف این نماز...
ابوالحسن عبای سبکش را بر شانه مرتب می کند:
_پیش از این وعده، ما را پیمان دیگری بود.
چشم تنگ می کنم به سوال و ابوالحسن به توضیح:
_که مرا در امور حکومت دخالتی نباشد و سنت ها و رسوم، چنان که پیش اش...
پیش از اصرار بیشتر، لحظه ای میزان می چینم که برپایی نماز عید به امامت ابوالحسن را بیش محتاجم یا... برای اکنونم، این جماعت دلداده را، نماز ابوالحسن هم همراهی است با حکومت و هم اطمینان به تأیید ابوالحسن و هم تأکید مکرر بر حسن سلوک میان مان...
_من همچنان بر عهدمانم یابن رسول الله؛ اما اقامه این نماز به جماعت شما، شک و تردید به فضل و برتری تان را از دل همگان بیرون می کند و اقرار به این سروری مستحکم...
_اما...
می دانم که استدلالی که گفتم را برای ابوالحسن حجتی نیست و اعتباری هم ندارد و دل نمی بازد به تایید مردمان؛ و اما من هم ناگزیرم:
_منت می گذارید که لیت و لعلّ(شاید) نمی فرمایید و فردا برای نماز حاضر می شوید.
محکم می گویم که جای انکار نماند و موثر هم می افتد که ابوالحسن:
_دوست تر داشتم که من به امامت این جماعت نایستم و اما حال که مجبورم، چنان به نماز خواهم شد که جدم رسول امین و امیرالمومنین...
هرچه می دانم و شنیده ام را به درنگی مرور می کنم و رسمی و آدابی متفاوت را برای نماز عید از پیامبر نمی یابم و همین است که رضایت می دهم:
_به هر آیین که صلاح می دانید نماز بگذارید...
و رو به فضل:
_هم امروز در شهر ندا دهند که فردا نماز عید به امامت ابوالحسن در مسجد مرو اقامه خواهد شد و هر که طالب و مایل است، به وقت طلوع، مقابل منزل علی بن موسی الرضا گرد آید.
و با لبخندی به ابوالحسن:
_خدای تان جزای خیر دهد که امور مسلمین...
_امیر مومنین اگر اجازه شرفیابی فرمایند...
عبدالرحمن مشاور است که پر شتاب تا میان سرسرا و میان کلام من آمده و بعد اجازه می خواهد.
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat