eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
«قلب حرم خداست، پس در حرم خدا جز او را ساکن مکن» اگر یقین داشته باشیم قلب‌مان محضر خداست، مسلما در محضر خدا گناه نمی‌کنیم. 🌷شهید 🌷 @shohada_vamahdawiat                      
وقتی که میام مشهد تو صحنْ دم گوهرشاد زانو میزنم میگم سلطان به سلامت باد میدم یه سلام اول،وقتی میرسم مشهد از توی مسیری که پیدا میشه اون گنبد سلطانه واسه من ولی اسمش آقاجانه امیّدِ آخَرِ همه مردم ایرانه محسوسه که دلم با امام رضا مانوسه میدونه چه‌قَدَر دلم تنگه یه پابوسه اینجا چه‌قَدَر خوبه،این رسمی که مرسومه مشهد که بخوام میگم،یا حضرت معصومه ❤️ 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
♦️فروش انواع عسل وروغن های ارگانیک♦️ تن سالم و زندگی سالم بامحصولات ارگانیگ☘️ 💢 کیفیت محصولات تضمینی💯 💢 درطعم های بی‌نظیر😋 💢 خواص فوق العاده بالا👌 💢 ارسال به سراسرکشور🛍 📌 بزن رولینک وسلامتی خودتو خانوادتو تضمین کن رفیق😉👇 @Ehyaa20 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🍟مسائل شـرعی و زناشویی(احکام اتـاق خـواب) گروه «پرسش و پاسخ» بانوان eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 🍟گیف یلدایی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d 🍟تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 🍟آیه‌ای که باخواندن آن تمام طلسمات زندگیتون از بین میره! eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a 🍟حکایات عجیب از کرامات حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 🍟چگونہ غیبـت نکنیــم!؟ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🍟ادعیه عارفانه و اذکار (بسیار تاثــــیرگذار) و نمازهای مستحبی حاجت داری بیا eitaa.com/joinchat/3061055870C0c0fe96038 🍟چیکار کنیم گلهامون درخانه شاداب باشن ؟ eitaa.com/joinchat/1435238543Cef0113d163 🍟تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c 🍟پروفایل و بیو مناسبتی eitaa.com/joinchat/2395799651C5ed5bfd5f1 🍟ذکرهای ‌گره گشا تعبیر خواب eitaa.com/joinchat/1562050661Ca783c7a21d 🍟بدون سانسور و خجالت (ازدواج وزناشویی) انگیزشی eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 🍟کانال حضرت علی «"صوت دلنشین نهج البلاغه "» شرح روزی یک حکمت" عاااالیه eitaa.com/joinchat/2855665682Cc04673bf9f 🍟چهارذکرمهم که آیت الله بهجت قدس‌سره فرمودند{اگراثر نکردجوابگویش من هستم} eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 🍟گنجـــــهاے معنـــــوے eitaa.com/joinchat/3198681104C2fc8fb24a4 🍟جهان پس از مرگ" تجربه مرگ" بسیار زیبا و موثر گذارعااااالی eitaa.com/joinchat/787349625Cc690d32308 🍟روزهای قمر در عقرب دی و بهمن eitaa.com/joinchat/3681681410C3e9cfb4859 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌷 شهیدی که قول داده است زائرانش را کند! حاجتمندان دقت کنید....👇 eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 کانال مـــدافعان حرم☝️😍 ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 26 آذرماه؛ @Listi_Baneri_110
﷽❣ ❣﷽ دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت نهم ✨آن شب را که نزدیکی های عَماره به کاروان سرای مخروبه ای رسیده و اتراق کرده بودند با تمام جزئیات خاطره انگیزش به یاد آورد. نماز خوانده و از پیرزنی که تنور را آتش کرده بود، نانی و چند سیب زمینی تنوری خریده و با سرکه و پیازچه خورده بود. شب گرمی بود و هوا دَم داشت. بالش و زیراندازش را برداشته و به پشت بام یکی از ایوان ها رفته بود تا بخوابد. آتشی میان حیاط، و چند مشعل، اینجا و آنجا روشن بود. زن ها و دختران اسیر و کنیزان همراه شان را توی دو اتاقکِ کنار هم،جا داده بودند. ایوانی را انتخاب کرده بود که روبه روی آن دو اتاق باشد. خوابش نمی برد. دستی را زیر سر تکیه داده و به پیه سوزی که آن پایین، روی طاقچه بین دو اتاق، سوسو می زد، خیره شده بود. نگهبانی پایین طاقچه، روی پلاسی چرت می زد. به این اندیشیده بود که او در کدام اتاق است. از یکی از اتاق ها صدای گریه ای بلند شده بود. نگهبان سر جایش این دنده و آن دنده شده و منتظر مانده بود تا بلکه ناله تمام شود. تمام نشده بود. صدای گریه دو سه زن و دختر دیگر به آن اضافه شده بود. یکی شان سوزناک، شعری خوانده و چند تایی جیغ کشیده و زنجموره(گریستن دردمندانه) کرده بودند. نگهبان نیم خیز شده و با پهنه غلاف شمشیرش به در اتاق سمت چپی کوبیده بود. _کپه مرگتان را بگذارید مارگزیده ها! جن یا غول به جانتان افتاده که بی موقع عجز و لابه می کنید؟! شایدم هوای خانه به سرتان زده. به خدا بخت تان بلند است که به بغداد می روید! حمام هایی با آب گرم، لباس های مخمل و حریر، بسترهای خنک و نرم، غذاهای چرب و چیلی و کهنه شراب های قرمز و گَس، انتظارتان را می کشد و مردانی که از تمیزی، دماغ و پیشانی شان برق می زند و بوی عطر و مُشک شان نفس را چاق می کند. کاش منِ فلک زده به جای یکی از شما بودم! بس کنید وگرنه پیه هر جریمه و مؤاخذه ای را به تن می مالم و با تازیانه به بلورِ تن یکی دوتایتان خط می اندازم. یکی از درون اتاق سمت راستی، چند ضربه آرام به در زده بود. نگهبان بد و بیراه گویان ایستاده و چفت در را باز کرده بود. او بیرون آمده بود. _باز هم تو! دیگر چه می خواهی؟ او بدون آنکه به نگهبان حرفی زده باشد، بیرون آمده و پیه سوز را برداشته و چفت اتاق سمت چپی را باز کرده بود. پیش از آنکه داخل شود، به سوی نگهبان چرخیده و گفته بود: اگر زن و دختر خودت را اسیر کرده بودند، می پسندیدی همین خُزعبلات را تحویل شان دهند؟ ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید رئیسی: هر جا گرفتار میشدم توسل به صدیقه طاهره میکردم. السلام علیک یا فاطمه الزهرا🖤 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بۍنـام‌ونشـان! بـاخدا‌معاملہ‌ڪرده‌بود نامۍازسیدمرتضۍآوینـی‌نبود درانتهـایِ‌روایت‌فتح... گمنـام‌یعنی‌دنباݪ‌نگـاه‌خدا‌باشی‌نه‌خلق‌خدا @shohada_vamahdawiat                      
عجب خانه های زیبایی بود خانه های خاکی شما از همین خانه خاکی ها، افلاکی شدید و تا آسمان پرواز کردید. شهدا را یاد کنید با ذکر ... @shohada_vamahdawiat                      
کبوتر گر رسد اینجا هواگیر حرم گردد اگر آهو بیاید در برش، حصن حصین دارد بنازم نام این سلطان که رأفت آنچنان دارد بنازم بخت آن کشورکه سلطان اینچنین دارد ❤️ 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
. نقل خـــوابــی عجــیــب از مــیرزای نائینی (ره) توسط علامه جعفری (ره) eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🦢روزهای قمر در عقرب دی و بهمن eitaa.com/joinchat/3681681410C3e9cfb4859 🦢گیف یلدایی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d 🦢ذكری كه توفيقات سلب شده را باز ميگرداند eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 🦢کانال صوتی دلنشین نهج البلاغه " شرح روزی یک حکمت عاااالیه eitaa.com/joinchat/2855665682Cc04673bf9f 🦢بدون سانسور و خجالت (ازدواج وزناشویی) انگیزشی eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 🦢ذکرهای ‌گره گشا تعبیر خواب eitaa.com/joinchat/1562050661Ca783c7a21d 🦢پروفایل و بیو مناسبتی eitaa.com/joinchat/2395799651C5ed5bfd5f1 🦢تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c 🦢انواع شیرینی ودسرهای یلدایی eitaa.com/joinchat/2559836309C06c85bb166 🦢چیکار کنیم گلهامون درخانه شاداب باشن ؟ eitaa.com/joinchat/1435238543Cef0113d163 🦢ادعیه و اذکار الهی(بسیار تاثــــیرگذار) و نمازهای مستحبی حاجت داری بیا eitaa.com/joinchat/3061055870C0c0fe96038 🦢عـاقـبت شـوخی بـا نـامـحرم!! eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🦢وارد کانالی بشید که شهدا ازتون دست گیری کنند (شهدایی شوید) eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 🦢آیه‌ای که باخواندن آن تمام طلسمات زندگیتون از بین میره! eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a 🦢تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 🦢جهان پس از مرگ" تجربه مرگ" بسیار زیبا و موثر گذارعااااالی eitaa.com/joinchat/787349625Cc690d32308 🦢احکام زناشویی متاهلین(احکام اتاق خواب) "اتــاق_خــواب"_«بدون سانسور» eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♦️فروش انواع عسل وروغن های ارگانیک♦️ تن سالم و زندگی سالم بامحصولات ارگانیگ☘️ 💢 کیفیت محصولات تضمینی💯 💢 درطعم های بی‌نظیر😋 💢 خواص فوق العاده بالا👌 💢 ارسال به سراسرکشور🛍 📌 بزن رولینک وسلامتی خودتو خانوادتو تضمین کن رفیق😉👇 @Ehyaa20 ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 27 آذرماه؛ @Listi_Baneri_110
﷽❣ ❣﷽ 🔹‌سلام بر تو که غریبترینی ، تنهاترینی ... 🔹‌از من که بیقرارم ، چشم انتظارم ... از من که دستانم خالی است، چشمانم بارانی است ... از من که حیرت زده ام ، بی پناهم ... 💚 ‌سلامی از من به تو مولاجان ... السلام علیک یا بقیه الله 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت دهم ✨نگهبان تازیانه اش را تکان داده، اما پاسخی نیافته بود. او برای آنکه پیشانی اش به درگاه نگیرد، کمی سر خم کرده و داخل شده بود. دعبل ناخودآگاه زیر لب نالیده بود: دلم گواهی می داد که باز می بینمت! پس از دقیقه ای صدای گریه و شیون خوابیده بود. دعبل صاف نشسته بود و پلک نمی زد. از همان نخستین دیدار، او را سلما نامیده بود. سلما بیرون آمده و پیه سوز را روی طاقچه گذاشته و به نگهبان گفته بود: من در همین اتاق می خوابم. می خواهی در را ببندی ببند. سلما به تاریکی اتاق پیوسته و نگهبان در را پشت سرش بسته بود. دعبل، سرمست از صحنه ای که دیده بود برخاسته و سر چرخانده و به ستارگان آسمان که نزدیکتر از همیشه، احاطه اش کرده بودند نگاه کرده بود. پس از ساعتی بی خوابی، آرام برخاسته و با احتیاط و کورمال کورمال از پشت بام های کوتاه و بلند اتاق ها و ایوان های دو ضلع کاروانسرا گذشته بود تا به سقف گنبدیِ اتاق سلما و روزنه بالای آن رسیده بود. صدای خُرّوپف آرامی شنیده بود. تصمیم گرفته بود شب را بدون بالش و زیرانداز، روی کاهگل زبر و شیب دار سقف بگذراند که ناگهان در نزدیکی اش ناله ای خفیف شنیده بود. هراسیده به بغل چرخیده و گوش سفید سگ را و بعد، چشمانش و دندان های سفیدش و زبان آویخته اش را دیده بود. سگ هم به پشت بام آمده بود تا از هوای خنک، بی نصیب نماند. از خودش خجالت کشیده بود که در دل آن شب، همانند سگی در حال پرسه زدن است. استغفار کرده و با جامه هایی خاک آلود به سر جایش بازگشته بود. توی توبره، از نانی که شب پیش با پیه برشته، چرب شده بود، لقمه ای کند و جلوی سگ انداخت. سگ با بی حالی برخاست و نان را به دندان گرفت و رفت. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
هی نگاهت بڪنم، گم بشوم در چشمت گم شدن در شبِ چشمان تو پیدا شدن است... : دوست دارم اگر شهید شدم ؛ پیڪری نداشتہ باشم از ادب دور است ڪہ در پیشگاه سیدالشهدا با تنے سالم و ڪفن پوش محشور شوم... [ شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی ] @shohada_vamahdawiat
: «بین سعادت و شقاوت، یک قدم بیشتر فاصله نیست و آن قدمی‌ ست که بر هوای نفس گذاشته شود!» @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اگه بخوام برای رفع موانع ظهور و کمک به امام زمانم، وقت بذارم ؛ پس درسم و کارم و... چی میشه؟! @shohada_vamahdawiat                      
من یه باغدار هستم که زیتون و روغن زیتون اصل طارم رو بدن واسطه میفروشم. خوشحال میشم به کانال تولید و پخش خانواده سید بپیوندید و کسب و کار خانواده مارو حمایت کنید🙏 @Ehyaa20 @ehyaa20 @ehyaa20 بهترین و خالص‌ترین کیفیت با پایین ترین قیمت براتون فراهم کردیم🫒🫒🫒 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✳️مسائل شـرعی و زناشویی(احکام اتـاق خـواب) گروه «پرسش و پاسخ» بانوان eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ✳️گیف یلدایی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d ✳️فروش ساعت و پوشاک eitaa.com/joinchat/3005415588Cba1ab64287 ✳️ذکرعجیب آیت الله کشمیری و قاضی برای وسعت روزی eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 ✳️کانال حضرت علی «"صوت دلنشین نهج البلاغه "» شرح روزی یک حکمت" عاااالیه eitaa.com/joinchat/2855665682Cc04673bf9f ✳️بدون سانسور و خجالت (ازدواج وزناشویی) انگیزشی eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 ✳️ذکرهای ‌گره گشا تعبیر خواب eitaa.com/joinchat/1562050661Ca783c7a21d ✳️پروفایل و بیو مناسبتی eitaa.com/joinchat/2395799651C5ed5bfd5f1 ✳️تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c ✳️چیکار کنیم گلهامون درخانه شاداب باشن ؟ eitaa.com/joinchat/1435238543Cef0113d163 ✳️ادعیه عارفانه و اذکار (بسیار تاثــــیرگذار) و نمازهای مستحبی حاجت داری بیا eitaa.com/joinchat/3061055870C0c0fe96038 ✳️چگونہ غیبـت نکنیــم!؟ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 ✳️شفای نوزاد به شفاعت شهید محسن حججی eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f ✳️آیه‌ای که باخواندن آن تمام طلسمات زندگیتون از بین میره! eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a ✳️تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 ✳️گنجـــــهاے معنـــــوے eitaa.com/joinchat/3198681104C2fc8fb24a4 ✳️جهان پس از مرگ" تجربه مرگ" بسیار زیبا و موثر گذارعااااالی eitaa.com/joinchat/787349625Cc690d32308 ✳️روزهای قمر در عقرب دی و بهمن eitaa.com/joinchat/3681681410C3e9cfb4859 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❤️ پدر شهید مجید قربانخانی: مدافعان حرم، مدافع حرم حضرت زینب(س) بودند نه حکومت سوریه!!! eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 🌱شهیدحسینی: بیت المال مال البیت نیست!!! ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 28 آذرماه؛ @Listi_Baneri_110
﷽❣ ❣﷽ تو را آزرده‌ام اما همیشہ دوستٺ دارم نیاید لحظہ‌اے ڪه از خیالٺ دسٺ بردارم بہ تاوان گناه من همیشہ اشڪ مےبارد بہ چشمٺ معذرٺ خواهے بسیارے بدهڪارم 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت یازدهم ✨از پشت سر صدایی شنید. صدای زنانه ای بود. سراپا لرزید. _باید سلما باشد. شاید آمده تشکر کند یا نام و نشانی بپرسد. روی چرخاند و به امید واهی اش نیشخندی زد. سلما نبود. افسوس خورد؛ اما خوشش آمد که او چنان عفیف بود که دیگری را فرستاده بود. کسی که جلویش ایستاده بود، کنیزی سیاه بود که آفتابه را در دست داشت. نگهبان تنومند، همراهش بود که با استهزا غرید: لابد می دانی آنها را به جایی می بریم که احتیاجی به این کهنه وسایل ندارند. دعبل از همان اول فهمیده بود که آنها را به دربار می برند تا همانند اسب و آهو و یوزپلنگ و زعفران و مروارید به اشراف و صاحب منصبان بفروشند. آفتابه را گرفت و بلافاصله سرود: سلما بر اسب نشست، چادر پیشکش را به سویم انداخت و گفت: کسی در دروازه بهشت، کفنش را با خود نمی برد. با خودش کلنجار می رفت که نام آن بلندقامتِ دلربا را از کنیز بپرسد. نگاهی به جمع فشرده زنان انداخت. همه زیبا بودند. معلوم بود دست چین شده اند. یکی پشت سر بقیه نشسته بود که بلندتر به نظر می آمد. رویش را پوشانده بود. برای صدمین بار به خود نهیب زد که نباید از شیطان فرمان ببرد. ته مانده آب توی آفتابه را ریخت. _گیرم که نامش را هم دانستی، به چه دردت می خورد؟ این لقمه شاهانه، اندازه دهان تو نیست بیچاره! آفتابه را زیر طنابی که روی صندوقچه ها کشیده شده بود، کنار بالش و زیراندازش فرو کرد. افسار اسبش را گرفت و راه افتاد. همان مصرع از شعر خودش را که از او شنیده بود، زیر لب برای اسبش زمزمه کرد: رزقی که برایم مقدر شده، هرگز از دستم نمی رود! به چشمان نجیب اسب نگاه کرد و سری به افسوس تکان داد. _حق با توست. خودم بیش از دیگران باید حرف خودم را باور داشته باشم! از کاروانسرا بیرون آمد. پایش پیش نمی رفت. هضم این واقعیت تلخ برایش سخت بود که مردانی از شیعیان را به بهانه های واهی کشته بودند و دختران و زنانشان را مانند غنیمت جنگی می بردند تا بین خود تقسیم کنند. نمی توانست به خود بقبولاند که آن درّ یتیم را مانند اسبی اصیل و کمیاب بفروشند و یکی که شاید پدربزرگ او به حساب می آمد، صاحبش شود. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
مادر شهید مسعود عسگری : خداوند مسعود من را انتخاب کرد که فدایی اهل بیت (علیه السلام) شود. 📌شهید مسعود عسگری هشتم شهریور سال ۱۳۶۹ متولد شد تا به رشد و بالندگی برسد . مسعود کودکی بسیار پر خطر و عجیبی داشت، اتفاقات بسیار زیادی برایش افتاد، اما از هر اتفاق سالم بیرون می آمد. 🔸 خیلی آرام و بی سر و صدا و با همان بی سر و صدایی دست به کارهای خطرناک می زد، کنجکاو و در عین حال زرنگ و بسیار باهوش بود و همه این خصوصیات باعث می شد که هر روز یک شیطنت تازه در گوشه و کنار خانه انجام بدهد. 🔹دو مرتبه همان کودکی دچار برق گرفتگی شد، که هر دو مرتبه هیچ اتفاقی برایش نیفتاد. چهار سالش بود که پدرش تنها توی ماشین روشن گذاشته بود و رفته کاری انجام بدهد و برگردد، ناگهان شنید دارند داد می زنند، بچه‌تان ماشین روشن را به حرکت در آورده و رفته، ماشین به داخل جوی آب افتاد بعداً می‌گفت : رانندگی را پیچاندم و رفتم. ▪️بچگی پر از اتفاقات ریز و درشت و گاهی هم پرخطر را داشت. اما هر بار سالم از آن اتفاق بیرون می‌آمد، خداوند مراقب مسعود من بود تا او را انتخاب کند که فدایی اهل بیت (علیه السلام) شود. @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اگه مسئول مملکت بودم هر روز صبح این کلیپ رو می‌دیدم و بعد میرفتم سرکار @shohada_vamahdawiat                      
شهید"حسین عبدالهی" شهیدی که در نوجوانی مسیر حق را شناخت 📌شهید حسین عبدالهی فرزند سیف اله در سال ۱۳۴۵ در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. 🔸وقتی جنگ شروع شد حسین نیز مانند بسیاری دیگر از جوانان این آب و خاک که دلشان برای عظمت و اعتلای اسلام و میهن اسلامی می تپید از طریق بسیج وارد جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید. 🔹سن او کم بود که به جبهه رفت و در سمت تخریبچی با دیگر رزمندگان اسلام به نبرد و جنگ با دشمن متجاوز بعثی پرداخت. در عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر ۱ و ۳ شرکت داشت . ▪️سرانجام در ۱۴ آبان۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۴ بر اثر اصابت ترکش نارنجک به سینه و قلب پاکش شربت شیرین شهادت را نوشید. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فتنه‌های قبل از ظهور و اهمیت دعا کردن ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ @shohada_vamahdawiat                      
🔷 امام حسين عليه السلام : 🔶 هر كس دوست دارد مرگش به تأخير افتد و روزى اش افزايش يابد ، صله رحم به جاى آورَد. 🔷 مَن سَرَّهُ أن يُنسَأ في أجَلِهِ ، و يُزادَ في رِزقِهِ ، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ . 📚 بحار الأنوار : 74/91/15 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ به نگاهی دل بیمار مرا درمان کن رحم آخر به من بی‌سر وبی‌سامان کن من اسیر شب ظلمانی هجران توام طاقتم رفت، رهایم ز غم هجران کن دم صبح است بیا موعد دیدار رسید جرعه ای شادی و لبخند مرا مهمان کن ز کنار من دلباخته یک دم بگذر روی بنما و بنای غم دل ویران کن 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
شهید احمد قیصر اولین شهید عملیات استشهادی حزب الله 📌شهید احمد قصیر سال ۱۳۴۳ شمسی -۱۹۶۴ میلادی- در روستای «دیرقانون النهر» از توابع شهر صور لبنان به دنیا آمد و با انجام موفق‌ترین عملیات شهادت‌طلبانه تاریخ مبارزه با رژیم صهیونیستی نام خود را جاودانه کرد. 🔸 «احمد جعفر قصیر» در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد، از همان ابتدای کودکی کشش زیادی به مسائل مذهبی داشت.حزب‌الله لبنان در آن سال‌ها در ابتدای تأسیس و شکل‌گیری قرار داشت و نظام عضوگیری مشخصی برای آن تعریف نشده بود. 🔹شهید احمد قصیر پس از عضویت در حزب‌الله لبنان و در عملیاتی استشهادی با خودرو پژو سفیدرنگ پر شده از مواد منفجره به یکی از ساختمان‌های ارتش اشغالگر قدس حمله کرد. ▪️ این عملیات در پی حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان طی جنگ ۱۹۸۲ لبنان و در ۲۰ آبان ۱۳۶۱ (یازدهم نوامبر ۱۹۸۲) صورت گرفت. در این عملیات استشهادی ۷۱ افسر و سرباز اسرائیلی و مأمور شاباک به همراه ۱۴ تا ۲۷ زندانی فلسطینی و لبنانی که در ساختمان نگهداری می‌شدند، به هلاکت رسیدند. همچنین ۲۷ اسرائیلی دیگر در این حمله مجروح شدند. ▫️روز این عملیات، از سوی سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان روز «شهید» نام‌گذاری شده‌است و به شهید احمد القصیر که تنها ۱۹ سال داشت نیز لقب «امیر الاستشهادیون» (امیر شهادت‌طلبان) داده شده‌است.  @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت دوازدهم ✨باید خود را به محله رُصافه می رساند. ظهر شده بود. از هزارجا، صدای اذان شنیده می شد. کنار نهر وضو گرفت. با فاصله کمی، زنان، رخت می شستند و روی بندهایی که به هر چیزی بسته شده بود پهن می کردند. گرسنه اش بود. مدت ها بود غذای درست و حسابی نخورده بود. از بس نان خشک و کشک و پیاز خورده بود، احساس می کرد دل و روده اش خشکیده و در هم پیچیده است. با تشتی مسی به اسبش آب داد. اسب را جلوی چشم به تیر سایه بانی بست و در نماز جماعتی که زیر چادری برپا شده بود شرکت کرد. از راسته میوه فروشان که می گذشت، خربزه ای دیگر و چند انبه و یک نارگیل بزرگ خرید. توی دستمالی بست و کنار آفتابه جا داد. از دست فروشی که لباس هایی را روی بندی آویزان کرده بود و کنارش چرت می زد، پیراهنی سفید خرید و زیر قبای کهنه اش پوشید. کنار دیگی آش، پیرمردی روی چارپایه بلندی نشسته بود و افسانه رستم و اسفندیار را برای جمعی که هر کدام کاسه ای آش در دست داشتند، نقالی می کرد. دعبل لختی پا سست کرد و گوش داد. جلوی دروازه،بر دامنه خندقی عظیم،صدها کارگر مثل مور و ملخ ریخته بودند و خشت می زدند و در آفتاب می چیدند تا بخشکد. ردیفی از گاری ها در انتهای خط جاده، صف کشیده بودند و خشت های آماده را بارگیری می کردند و به داخل شهر می بردند. بر فراز دروازه و برج و باروها، سربازان دیده می شدند. شرطه ها همه جا بودند. جمعیت در هم وول می خوردند. بازار خرید و فروش گرم بود. هر گوشه، بسته های بزرگ طناب پیچ شده، روی هم چیده شده بود. بیرون حصار، شبیه یک بندرگاه بزرگ بود. فقط دریا و کشتی نداشت. از دروازه اول گذشت و چند متر جلوتر به دروازه دوم رسید که آن هم حصار جداگانه ای داشت. بین دو حصار، کوچه ای بود که سربازان در آن تردد می کردند. کنار دروازه دوم، بارش را تفتیش کردند. کتاب ها و دفترهایش را که دیدند، نام و کارش را پرسیدند. خود را شاگرد شاعر دربار، صریع الغوانی، مسلم بن ولید معرفی کرد. _جثه ات به رستم می ماند. با این یال و کوپال به دنبال شعر و شاعری رفته ای؟ _چاره چیست؟ امروزه نان در شعر است. شاعر، مکارمی را به ناف اشراف و درباریان فاسد می بندد که آنها در خواب هم نمی دیده اند. در عوض سکه های طلا می گیرد. هیچ دروغی را چنین به طلا نمی خرند. بگذریم که گاهی قطعه ای شعر شایسته، مانند عصای موسی از منجیق و گرز هم کوبنده تر است و بساط سحر و جادوی فرعونیان را فرو می بلعد. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
🌼پنج شنبه است و ياد درگذشتگان ✍اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ شاخه گلی بفرستيم برای تموم اونهايی كه در بين ما نيستند و جاشون بين ما خالیه شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه و صلوات.... 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
. 💠سه چشمی که در قیامت گریان نخواهد بود.... eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 🌱شهیدحسینی: بیت المال مال البیت نیست!!! ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📌روزهای قمر در عقرب دی و بهمن eitaa.com/joinchat/3681681410C3e9cfb4859 📌گیف یلدایی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d 📌راهکار آیت_الله_بهجت برای کسانی که علاقه به خواندن قرآن ندارند... eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 📌کانال حضرت علی «"صوت دلنشین نهج البلاغه "» شرح روزی یک حکمت" عاااالیه eitaa.com/joinchat/2855665682Cc04673bf9f 📌بدون سانسور و خجالت (ازدواج وزناشویی) انگیزشی eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 📌ذکرهای ‌گره گشا تعبیر خواب eitaa.com/joinchat/1562050661Ca783c7a21d 📌تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c 📌روانشناسی کودک و نوجوان eitaa.com/joinchat/1433141407C779b5a6099 📌غذاهای فوری و سه سوته eitaa.com/joinchat/969867344C9d4c0c0809 📌انواع شیرینی ودسرهای یلدایی eitaa.com/joinchat/2559836309C06c85bb166 📌ادعیه عارفانه و اذکار (بسیار تاثــــیرگذار) و نمازهای مستحبی حاجت داری بیا eitaa.com/joinchat/3061055870C0c0fe96038 📌عـاقـبت شـوخی بـا نـامـحرم!! eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 📌کبوتری که با دیدن پیکر شهید جان داد eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 📌آیه‌ای که باخواندن آن تمام طلسمات زندگیتون از بین میره! eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a 📌تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 📌جهان پس از مرگ" تجربه مرگ" بسیار زیبا و موثر گذارعااااالی eitaa.com/joinchat/787349625Cc690d32308 📌مسائل شـرعی و زناشویی(احکام اتـاق خـواب) گروه «پرسش و پاسخ» بانوان eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ من یه باغدار هستم که زیتون و روغن زیتون اصل طارم رو بدن واسطه میفروشم. خوشحال میشم به کانال تولید و پخش خانواده سید بپیوندید و کسب و کار خانواده مارو حمایت کنید🙏 @Ehyaa20 @ehyaa20 @ehyaa20 بهترین و خالص‌ترین کیفیت با پایین ترین قیمت براتون فراهم کردیم🫒🫒🫒 ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 30 آذرماه؛ @Listi_Baneri_110
﷽❣ ❣﷽ جمعه به جمعه چشم من منتظر نگاه ڪے دل خسته ام شود😞 معتڪف پناهِ زمزمه ے لبان من این طلبست از 🕊 ڪاش شوم من عاقبت یڪ نفر از سپاهِ ...🌱 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت سیزدهم ✨سربازان با بدگمانی به هم نگاه کردند. دعبل خندید. _نترسید! امروزه شاعران تنها از مِی گساری و شب زنده داری با غلامان و کنیزان می سرایند. صله های دربار، شمشیر کلامشان را کُند کرده. در این زمانه، شعر هم مثل کنیزان ماهرو و سیمین تن، کالایی است که باید دربار پسند باشد. از خیابانی وسیع و طولانی و از چند میدان و گذرگاه گذشت. در آن دو سالی که او نبود، ساخت و ساز زیادی شده بود. در محله اشراف نشین رصافه، کاخ ها و باغ های فراوانی سر برآورده بود. دیوارهای بلند و سنگی در بالاترین نقطه به کنگره هایی باشکوه و رنگارنگ می رسید که در آفتاب می درخشید. در پیچ کوچه ای ایستاد و به اسباب و اثاثیه ای نگاه کرد که سی حمال از گاری ها به کاخی نوساز حمل می کردند. تا ایستاده بود، پنج گاری خالی شد و رفت و هفت گاری انباشته از قالی و مُتکّا و پرده از راه رسید و توی صف جا گرفت. به دری بزرگ رسید که گل میخ های فلزی درشت و طلایی رنگ داشت. کوبه را زد. سرانجام پیرغلامی که نامش هلال بود در را باز کرد و با دیدن او در آغوشش گرفت. دعبل میوه هایی را که خریده بود به او داد و با اسبش وارد باغی شد که ساختمانی شبیه قلعه ای کوچک در انتهایش بود. دو کنیز طبق هایی آوردند و بر سفره گذاشتند. هلال ابریق(آفتابه مسی) و بادیه و حوله ای آورد. دعبل دست و دهان شست و با حوله خشک کرد. در ایوانی رو به باغ نشسته بودند. حوضی جلویشان بود که ماهی های قرمز و طلایی در آن شنا می کردند. مسلم که میانسال و تنومند بود و شکم بزرگی داشت، بی توجه به اطراف، دفتر شعری را می خواند و گاه سر تکان می داد. دعبل سرفه ای کرد. مسلم با دست اشاره کرد که او شروع کند. دعبل دست دراز کرد و دفتر را بست. _شعر را باید مثل عسل، مزه مزه کرد. بگذار برای بعد. قرار نیست که دفترها را بردارم و بروم. آمده ام بمانم. مسلم راضی از آنچه خوانده بود، دفتر را روی چند دفتر دیگر که کنارش بود کوبید و خود را روی قالی کشاند و به سفره نزدیک کرد. با لبخندی بر لب و گرهی بر پیشانی گفت: با این شعرهای نغز، پوزشان را می زنیم؛ شک نکن! خیلی به دلم نشست! زندگی روستایی در سمنگان و ایالت طخارستان، طبعت را به سان آیینه ای صیقل و صفا داده. شاعران راحت طلب و بغداد نشین با این فضا و با این زبان غریبه اند. به هلال چشم دوخت که بین شان نشسته و سردرگم بود. پیرغلام خود را عقب کشید و دعبل، رنجیده به هر دو نگاه کرد. مسلم، دعبل را به خود فشرد و بوسید و پارچه از روی طبق ها برداشت. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5