eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و دو ✨ساعتی به ظهر مانده از خواب بیدار شد. سردرد بود. نیم خیز شد و از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. آفتاب چشمانش را زد. عصبانی شد و مشت بر پیشانی کوبید. دنبال چیزی گشت تا به شیشه بکوبد، چیزی جز بالش نیافت. سه وعده بود که نماز نخوانده بود. بلند شد و پا برهنه از اتاق بیرون آمد و تا لب حوض رفت. سنگفرش حیاط، کف پایش را سوزاند. دست و صورتش را شست و آب کشید. روی دیواره حوض نشست. انگشتان را میان موهایش فرو برد و چنگ زد. از همان لحظه که بیدار شده بود، یاد زلفا به سراغش آمده بود. دست بردار نبود. به هر کجا نگاه می کرد، آن چشمان درخشان و زلال مقابلش بود. با ناله ای سرود: ای ماه که در بلندترین اتاق قصر ساکنی، کاش می آمدی و می دیدی که در شب ظلمانی ام حتی ستاره ای به چشم نمی آید! ثقیف با سینی غذا از مطبخ بیرون آمد. او را که دید ایستاد. _سلام! قلیه کدو و بادمجان دارید با کشک. دعبل با خشم نگاهش کرد و ایستاد. _چرا برای نماز بیدارم نکردی؟ ثقیف برای فرار آماده شد؛ اما نمی دانست با آن سینی بزرگ چه کند. _صدایت می زدم زیاد، بیست بار، بیست و پنج بار. تو را چرخیدم، بیدار نمی شوی، آب می پاشی، بیدار نمی شوی. می گفتیم شاید مُرده. تکان نمی خوری همین. ثمن گفت سوزن بزنیم به پایت یا انگشت بزرگه را دندان بگیریم. نگرفتیم. می ترسیدیم از شلاق. _این صبحانه است یا ناهار؟ _بپرسید از خودت. این صبحانه است یا ناهار، خوشمزه که هست. _تا حالا برای ثمن شعر گفته ای؟ ثقیف چند قدمی جلو آمد. _یک بوسه از یکی دفتر که شعر نوشتی بهتر نیست؟ دعبل خندید. ثقیف سینی را گذاشت توی اتاق و آمد کنار دعبل نشست. خواست دستش را روی شانه او بگذارد، نگذاشت. _تو یکی بودی که برای ما آمدی. یکی هم می آید بعد برای تو. آن موقع گریه گرفتم که ثمن از دست من دیگر رفته. همین موقع شما به من گفتی که تو هم بیا. من گفتم خدا کمک کن، خدا زود کمک کرد. تو ناراحتی نکن. آن خانم خوب و خیلی زیبا، آخرش می آید برای شما. دعبل پاچه هایش را بالا زد و پاها را توی آب گذاشت. _برو دفتر و نی و مُرکّب را بیاور. آن غذا را ببر با ثمن بخور. ناهار میهمان کسی هستم. اسب را آماده کن. ثقیف برخاست برود. آمد حرفی بزند که دعبل انگشت روی بینی گذاشت. _کارهایی را که گفتم بکن. تا پاهایم توی آب است، صدایت را نشنوم! ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
🔴 چون خواستی از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهی، این چنین بگو... 👇😍 eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🎉احکام زناشویی متاهلین(احکام اتاق خواب) "اتــاق_خــواب"_«بدون سانسور» eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 🎉توسلی که《 آیت الله بهجت ره》 در گرفتاریها و مشکلات تاکید میکردند۰۰۰ eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 🎉میشه با بی نماز ازدواج کنیم؟ عواقبش چیه ؟ مهم!! eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 🎉ادعیه و اذکار الهی(بسیار تاثــــیرگذار) و نمازهای مستحبی حاجت داری بیا eitaa.com/joinchat/3061055870C0c0fe96038 🎉تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c 🎉گیاهان آپارتمانی کم نور و پر نور eitaa.com/joinchat/1435238543Cef0113d163 🎉رفاقت با شهدا eitaa.com/joinchat/3469017138C966326f2fc 🎉رمان های بسیار جذاب و واقعی eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d 🎉روانشناسی و تربیت کودک ونوجوان eitaa.com/joinchat/1433141407C779b5a6099 🎉دهکده کیک وشیرینی های ساده eitaa.com/joinchat/2559836309C06c85bb166 🎉پروفایل و بیو مناسبتی eitaa.com/joinchat/2395799651C5ed5bfd5f1 🎉باخدا رفیق باش 1 eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a 🎉پنج نفر کـــه شیطان را بیچاره کرده اند!!! eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🎉ماجرای شفای دست استاد فرشچیان / پزشک‌ها از این اتفاق تعجب کرده بودند eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 🎉تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 🎉استوری مناسبتی و مذهبی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🍉🍓اونایی که عاشق جا نمونن 🍣🍡🍭🥙🍖🍉🍓👇 https://eitaa.com/joinchat/2653553335C414f33e45f ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 10 بهمن ماه؛ @Listi_Baneri_110
❄️بی تو با سردترین فصل زمستان چه کنم؟ با دلِ یخ زده و پیکر بی جان چه کنم؟ ❄️گیرم از مهلکه‌ی سردیِ آن ، جان بِبَرَم با هوای قفس و نم نم باران چه کنم؟ ⠀ ⠀⠀⠀ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و سه ✨ثقیف آهسته و پاورچین، طبقی آورد که دفتر و نی و مرکب روی آن بود. دوباره بی سر و صدا رفت. دعبل نی در مرکب زد و روی کاغذ گذاشت. نگاهی به گنبدی که از فراز درختان خانه همسایه، سر بر آورده بود انداخت و شروع به نوشتن کرد. _ای ماه که در بلندترین اتاق قصر ساکنی... ابوالعتاهیه خانه و زندگی ساده ای داشت. در آن خانه بزرگ و پر درخت، از ریخت و پاش و تجملات خبری نبود. خدمتکاری دیگی آورد که در آن چند مرغ بریان بود. سفره پهن بود. جلوی هر کسی سینی مسی کوچکی بود. خدمتکار هر مرغ را با قرص نانی برداشت و توی سینی ها گذاشت. سبزی و ترشی سیر و انبه هم بود. غلام بچه ای با ابریق آب ریخت و شاعران دست های خود را توی تشتی که به دست غلامی نوجوان بود شستند. ابوالعتاهیه گفت: بسم الله! همه پیش آمدند و در سکوت به خوردن غذا مشغول شدند. دعبل غذایش را با اشتها خورد و چیزی از مرغ و نان باقی نگذاشت. خدا را شکر کرد و دست به صورت کشید. مسلم بن ولید هم عقب کشید و به پشتی تکیه داد. به میزبان گفت: مثل همیشه سفره ات ساده بود و غذایت خوشمزه. کاس آشپزت می گفت چه چاشنی هایی به مرغ می زند که چنین لذیذ و معطر می شود! ابونواس گفت: ترشی سیر و انبه اش هم عالی بود! می دانم به مزاجم نمی سازد؛ ولی همه را خوردم. دیگری که ریش نداشت گفت: مرغ و ماهی مهم نیست، آشپز مهم است. آشپزی که قابل باشد،از هیچ، غذایی خوشمزه فراهم می کند! دعبل گفت: پس کار چنین آشپزی شبیه کار شاعران است. ما نیز از کاه، کوه می سازیم! همه خندیدند. ابوالعتاهیه گفت: جلسه خوبی بود. حضور دعبل را به فال نیک می گیرم. ترانه اش یک شاهکار است! معلوم می شود که عاشقی دل خسته است. من می دانم که بدون عشق و سوز و گداز، چنین ترانه جان گدازی در نهاد شاعر، جان نمی گیرد. دستی به شانه دعبل زد. _نمی خواستم امشب باز به سراغ موصلی بروم. دیشب پیشش بودیم. این ترانه را که شنیدم، تصمیمم عوض شد. خیلی دلم می خواهد آن را با موسیقی و با صدای موصلی بشنوم. مطمئنم که آن روباه پیر، بال در می آورد! مصرع اول ترانه را خواند. _ای ماه که در بلندترین اتاق قصر ساکنی! بیخ گوش دعبل گفت: چنین ترانه هایی کلید ورود تو به بلندترین اتاق قصر است. مسلم که طرف دیگرش نشسته بود، به پهلویش زد. _به تو گفته بودم.راهش همین است. باید در جوانی از مزرعه هنرت، خرمنی طلای سرخ برای روزگار پیری و کوری ات بیندوزی. ابونواس گفت: به لطف برامکه، در دربار سفره ای افتاده که هر چه از آن بخوری به چشم نمی آید! ساعتی به غروب مانده بود. دعبل و ابوالعتاهیه مدتی در باغ جلوی قصر زبیده قدم زدند و خود را با دیدن جفتی یوزپلنگ و توله هایشان که در قفسی بزرگ بودند سرگرم کردند. کنیزی زیبا و نمکین که سراپا حریری صورتی پوشیده بود، روی ایوان آمد و با بیزاری به ابوالعتاهیه اشاره کرد که وارد شود. ابوالعتاهیه دعبل را که روی سکوی متصل به دیواره حوض نشسته بود صدا زد. دعبل پیش آمد و با او همراه شد. عتبه از دیدن دعبل که در آن لباس زیبا، برازنده تر از همیشه به نظر می آمد، تعجب کرد و این بار با احترام، دری را نشان داد. دعبل عتبه را ورانداز کرد و رو به ابوالعتاهیه سری تکان داد. این کار از نگاه عتبه دور نماند و لبخندی کم رنگ به لبش آورد. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
زور دارد که ببینم همه رفتند حرم و من از دور برای تو غزل میسازم باز در تلخی ایامِ خودم رویای کرب و بلا را چو عسل میسازم.. . ❤️ 💖 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
❗️اطلاعات ورزشیت انقدر قدیمیه که هیچکس قبولت نداره؟!👴🏻 🏈ورزش۲۴، آپدیتت می‌کنه👇🏽 eitaa.com/joinchat/583402518Cf714bd6955 🎩حرفه‌ای‌ هستیم👈🏼ادعامون هم میشه! 🌱تازگیا اومدیم ایتا، پس لطفا کيفيتمون رو قضاوت کنید، نه تعداد اعضامون رو! ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🦋روزهای قمر در عقرب بهمن و اسفند eitaa.com/joinchat/3681681410C3e9cfb4859 🦋آیت‌الله بهجت قدس‌سره : چاره‌ی‌همه‌ی‌مشکلات eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 🦋حکایات عجیب از کرامات حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 🦋عـاقـبت شـوخی بـا نـامـحرم!! eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🦋تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c 🦋دهکده کیک وشیرینی های ساده eitaa.com/joinchat/2559836309C06c85bb166 🦋غذاهای فوری و سه سوته eitaa.com/joinchat/969867344C9d4c0c0809 🦋روانشناسی و تربیت کودک ونوجوان eitaa.com/joinchat/1433141407C779b5a6099 🦋پروفایل و بیو مناسبتی eitaa.com/joinchat/2395799651C5ed5bfd5f1 🦋ذکرهای ‌گره گشا تعبیر خواب eitaa.com/joinchat/1562050661Ca783c7a21d 🦋میشه با بی نماز ازدواج کنیم؟ عواقبش چیه ؟ مهم!! eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 🦋آیه‌ای که باخواندن آن تمام طلسمات زندگیتون از بین میره! eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a 🦋تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 🦋استوری مناسبتی و مذهبی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ . 🔴 معجزه‌ای بنام زیارت جامعه‌ی کبیره‌ ! eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 11 بهمن ماه؛ @Listi_Baneri_110
🍂 با چه رویی بنویسم که بیا مولاجان... شرم دارم خِجِلَم من ز شما مولاجان... 🍂 چه کریمانه به یادهمه‌‌ی ماهستی... آه از غفلت روز و شب ما مولاجان... تعجیل در فرج مولایمان صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
امام زمانت را یاری کن و خودت را به گونه ای آماده کن که یاری کننده امام زمانت باشی 🕊🌱 @shohada_vamahdawiat                      
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و پیروزی رزمندگان اسلام در تمامی جبهه های حق علیه باطل و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و چهار ✨زبیده خمیازه کشان آمد و روی کرسی مخصوصش نشست. لباسی بلند و پر از گلدوزی و نگین های رنگارنگ به تن داشت. انگار از خواب برخاسته بود. گوشه دستارش را جلوی صورت زیبای خود گرفت. به آنها اشاره کرد که بنشینند. روی نیمکتی از سنگ یشم نشستند. عتبه مانند سربازی کنار زبیده ایستاد و سر را بالا گرفت. دعبل نتوانست جلوی لبخندش را بگیرد. زبیده به ابوالعتاهیه گفت: خوش آمدی شاعر زشت! هر وقت سروده ای از تو را می خوانم، آرزو می کنم کاش می توانستم چنان ساده و روشن شعر بگویم! به دعبل نگاه کرد. _گاهی با ابونواس می آمدی. این دیگر کیست؟ فرزندت که نمی تواند باشد. شبیه تو نیست. عتبه خندید و با نمک تر به نظر آمد. دهان کوچکی داشت. زبیده به او نگاه تندی کرد. عتبه صاف ایستاد. _ایشان جناب دِعبِل خُزاعی هستند. _همان که رافضی است و سر نترسی دارد؟ _شعرش نیکوست! ترانه ای دارد گرمِ گرم. چند ساعتی بیشتر از سُرایش آن نمی گذرد. به زودی آن را با موسیقی و آوازی استادانه خواهید شنید. دوست داشتم نخستین کسی که آن را می شنود شما باشید بانوی من! به دعبل اشاره کرد. او لوله کاغذ را از جیبش بیرون آورد و باز کرد و ترانه را آرام و آهنگین خواند. زبیده برای رفتن برخاست. عتبه اشک خود را پاک کرد و به دعبل لبخند زد. ابوالعتاهیه منتظر ماند تا پرتوی از آن لبخند به او هم برسد که چنین نشد. تا نگاه عتبه به او برسد، چیزی از آن لبخند نمانده بود. زبیده پیش از رفتن، قدمی جلو آمد. _کسی که بخواهد خود را از دامان برامکه بالا بکشد، از چشم من می افتد. ترانه ات را پسندیدم. اگر موصلی بخواهد در حضور خلیفه، آن را اجرا کند حضور خواهم داشت... نماز عصرم را هنوز نخوانده ام. زبیده با همان سرعتی که آمده بود رفت. عتبه چند گام به دعبل نزدیک شد و از ابوالعتاهیه پرسید: از شاگردان توست؟ او را نشان نداده بودی. هیچ کس نمی تواند حدس بزند چه در آستین داری! با خنده به دعبل گفت: اگر شما دو نفر کنار هم قرار بگیرید، زیبایی و زشتی هر کدامتان بیشتر جلوه خواهد کرد! پوزخندی به ابوالعتاهیه زد و با سرعت رفت تا خود را به بانویش برساند. ابوالعتاهیه آهی سوزناک کشید. _دیدی اش؟ این همان عتبه است که درباره اش گفته ام: ای صاحب چشمان دلفریب! پیش از مرگ به دیدنم بیا و گرنه بگذار پیک مرگ مرا بخواند. _سال ها پیش، وقتی شعرهایت را درباره اش شنیدم، کنجکاو شدم ببینمش. حالا که دیدمش دریافتم حق داشته ای در عشقش بی تاب باشی! _حیف از آن همه شعر که دل سنگ را آب می کرد! نه تنها آن عاشقانه ها، دل او را ذره ای نرم نکرد، بلکه برای آنکه نامش را سر زبان ها انداخته بودم، به خلیفه پیشین شکایت کرد. او دستور داد تا تازیانه ام زدند. عتبه وقتی مرا در آن حال دید، گریه کرد. برایم دل سوزاند؛ اما زمانی که خلیفه به او پیشنهاد کرد تا با من ازدواج کند، سوگند خورد که هرگز با مردی که روزگاری کوزه فروش بوده است زندگی نخواهد کرد. شاید اگر مانند تو زیبا بودم، این ماجرا پایان دیگری یافته بود. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
. 🔴 چون خواستی از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهی، این چنین بگو... 👇😍 eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4 . ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💫جهان پس از مرگ" تجربه مرگ" بسیار زیبا و موثر گذارعااااالی eitaa.com/joinchat/787349625Cc690d32308 💫تلنــــــگر مــذهبـــی eitaa.com/joinchat/1740898305C1b457154a7 💫آیه‌ای که باخواندن آن تمام طلسمات زندگیتون از بین میره! eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a 💫شفای نوزاد به شفاعت شهید محسن حججی eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 💫چگونہ غیبـت نکنیــم!؟ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 💫ادعیه و اذکار الهی(بسیار تاثــــیرگذار) و نمازهای مستحبی حاجت داری بیا eitaa.com/joinchat/3061055870C0c0fe96038 💫پروفایل و بیو مناسبتی eitaa.com/joinchat/2395799651C5ed5bfd5f1 💫گیاهان آپارتمانی کم نور و پر نور eitaa.com/joinchat/1435238543Cef0113d163 💫تـِم ایتـا وَ تـِم مناسبتـی eitaa.com/joinchat/1495728544Cfc5c84405c 💫ذکرهای ‌گره گشا تعبیر خواب eitaa.com/joinchat/1562050661Ca783c7a21d 💫میشه با بی نماز ازدواج کنیم؟ عواقبش چیه ؟ مهم!! eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08 💫کانال صوتی دلنشین نهج البلاغه " شرح روزی یک حکمت عاااالیه eitaa.com/joinchat/2855665682Cc04673bf9f 💫ذکربسیارمهمی که آیت الله بهجت 《برای‌حل‌مشکلات‌بزرگ‌سفارش‌می‌کرد۰۰۰》 eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60 💫استوری مناسبتی و مذهبی eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d 💫روزهای قمر در عقرب بهمن و اسفند eitaa.com/joinchat/3681681410C3e9cfb4859 ‌➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ مخصوص تازه_عروسا👰وخانومای خلاق وهنردوست😍 همه جور ایده وترفندداره😉 https://eitaa.com/joinchat/2653553335C414f33e45f بیا و های خانه داری رو یادبگیر🏃 ➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖ 12 بهمن ماه؛ @Listi_Baneri_110