﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
دلم گواهی می دهد که
در یکی از همین روزها پرده های غیبت
کنار می رود و تو با ارمغانی از
امید و صلح و آرامش از راه می رسی
و چشمانِ خیسِ به راه مانده مان را
روشن می کنی و دل های پراضطرابِ
بیقرارمان را آرام می نمایی ...
به همین زودی ...
به همین زیبایی ...
به همین روشنی ....
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت24
ریحانه تا من را دید دستهایش را بالا آورد، یعنی بغلم کن.محکم بغلش کردم. از این که حالش خوب شده بود خیلی خوشحال شدم، واقعا بچه که مریض می شود خیلی آزار دهنده وبهانه گیر می شود.اسباب بازیهاش را آوردم و کلی با هم بازی کردیم.بعد احساس کردم کلافس. لگن حمامش را پر از آب کردم تا حمامش کنم.چندتا از اسباب بازی هایش را داخل آب ریختم و با بازی شروع به شستنش کردم. کمکم خوشش امدو آرام گرفت.همیشه همین طور بود اولش استرس دارد ولی کمکم که بازی سرگرمش می کنم خوشش می آید.بعد از حمام، لباس هایش را پوشاندم و کمی سوپ به خوردش دادم.
یادم افتاد ساعت داروهایش است. به سختی آنها را هم خورد وبعد شروع کرد به ریخت و پاش کردن.بعد از این که ریخت و پاش هایش را جمع کردم، دیدم به طرف اتاق پدرش رفت.
من هم سراغ کتاب هاو جزوه های دانشگاهیم رفتم تا کمی درس بخوانم. بعداز نیم ساعت پدرش صدایم کرد.۰–ریحانه توی اتاق تنهاست من میرم بیرون خیلی زود برمی گردم.آقای معصومی کمکم باعصا می توانست راه برود.
ولی معمولا از خانه بیرون نمی رفت.با تعجب گفتم:–اگه خریدی یا کاری دارید به من بگید تا براتون انجام بدم.لبخندی زدوگفت:–یه کار کوچیکه، زود میام.بالاخره باید کمکم عادت کنم. نگران نباشیدخوبم. فقط پای چپم کمی اذیت می کنه. بعد از رفتنش، داخل اتاق آقای معصومی که شدم دیدم ریحانه چندتا کتاب رااز قفسه درآورده اگر دیر می رسیدم، فاتحه ی کتاب ها رو خوانده بود.بعد از جمع و جور کردن اتاق،شیشه شیر ریحانه را دستش دادم و روی تختش خواباندمش.طولی نکشید که خوابش برد، من هم که خیلی خسته بودم در را بستم چادرم راکنارم گذاشتم و دراز کشیدم.نمی دانم چقدر خوابیده بودم که با صدای اذان از خواب بیدار شدم.
باید نماز می خواندم وبه خانه می رفتم. چند تقه به در خوردو صدای آقای معصومی آمد.–راحیل خانم تشریف بیارید افطار کنید.چادرم را سرم انداختم و در رو باز کردم، ولی نبود.سرم را که چرخاندم چشمم بر روی میز ناهار خوری که کنار آشپز خانه قرار داشت ثابت ماند.روی میز، افطار شاهانه ایی چیده شده بود. نان تازه، سبزی،خرما، زولبیا، شله زرد،عسل، مربا، کره...شله زرد راچه کسی درست کرده بود؟با امدن آقای معصومی از سرویس بهداشتی با آستین بالا، فهمیدم وضو گرفته.وقتی تعجب من را دید گفت:–می دونم امروز ریحانه خیلی خستتون کرده، رنگتون یه کم پریده، می خواهید اول افطار کنید بعد نماز
بخونید.بی توجه به حرفش وبا اشاره به میز گفتم:–کار شماست؟ــ با اشاره سر تایید کرد.
–خواستم تو ثواب روزتون شریک باشم.
ــ ممنون، خیلی خودتون رو زحمت انداختید.شعله زرد رو از کجا...حرفم را قطع کرد.
–وقتی گفتید روزه ایید، به خواهرم پیام دادم که اگه می تونه یه کوچولو درست کنه.ــ وای خیلی شرمنده ام کردید، دستتون درد نکنه.ــ این چه حرفیه در برابر محبت های شما که چیزی نیست.
با گفتن من وظیفم بوده رفتم وضو گرفتم و نمازم را خواندم. کمی ضعف داشتم ولی دوست داشتم بعد از نماز افطار کنم.وقتی سر میز نشستم به این فکر کردم کاش خودش هم بود.
خجالت می کشیدم بگویم خودش هم بیاید. اصلا اگر می آمد معذب می شدم.با صدایش از افکارم بیرون امدم.ــ افطارتونو باآب جوش باز می کنید یا چایی؟ــ شما زحمت نکشید خودم می ریزم.
بی توجه به حرفم فنجون را جلوی شیر سماور گرفت.فکر کنم چای خور نبودید درسته؟ــ بله.به خاطر ضررش نمی خورم.فنجان راکناردستم گذاشت.–دوست ندارید بخورید یا به خاطر سفارش های مادرتون؟ــ خب قبلا می خوردم.ولی از وقتی مادرم از ضرر هاش گفته دیگه سعی می کنم نخورم.البته گاهی که مهمونی میریم اگه داخلش هل و دارچین یا گلاب ریخته باشن می خورم. چون اینا طبع سرد چایی رو معتدل می کنند.ابروهایش را بالا داد و همانطور که می نشست روی صندلی گفت: –چه همتی! ــ وقتی ادم اگاهی داشته باشه دیگه زیاد سخت نیست.
همانطور که برای خودش و من شله زرد می کشید گفت:–ولی از نظر من موضوع آگاهی نیست، راحت طلبیه.بیشتر آدم ها اگاهی دارند ولی همت و اراده ندارند برای ترکش.مثلا یکی می دونه یه تکلیفی به گردنش هست بایدانجام بده، ولی به خاطره تنبلی انجام نمیده.ــ بله درست می گید.خب ریشه ی این راحت طلبی کجاست؟
ــ بیشتر بر می گرده به تربیت و خانواده، اکتسابیه دیگه...بعد از خوردن چند جرعه آب جوش، کمی شله زرد خوردم، چقدر خوشمزه بود.
ــ واقعا دست پخت زهرا خانم عالیه.لبخند زد.– خدارو شکر که خوشتون امد.بعد از خوردن افطار، شروع به جمع کردن میزبودم که دیدم ریحانه از خواب بیدار شد. تازگی ها یاد گرفته بود خودش از تختش پایین می آمد.بغلش کردم و بوسیدمش و چند لقمه ی کوچک با عسل در
دهانش گذاشتم.بعد از تموم شدن کارم گفتم:
–من دیگه باید برم.بابت افطاری واقعا ممنونم خیلی زحمت
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
@shohada_vamahdawiat
●برای وصف تـ❤️ـو
●کلمه ها کم می آورند..
●گویی هیچ حرفی نیست
●که تو را بیان کند..☘️
🌸 #رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی 🍃
@shohada_vamahdawiat
••🕊
#چفیه
- كتابهايش را جلد كرده بود،
با روزنامه. نمےخواست بقيه
بفهمند او فقط يك محصل
استــــــــــ
بچهها و محصلها را سخت
راه مےدادند خط مقدم...
#آےشھدا...💚
@shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خطبه_غدیر
#صفحه
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَصْلَونَ سَعيراً.أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِي تَفورُ وَ يَرَوْنَ لَهازَفيراً.
هان! دشمنان آنان آن كساني اند كه در آتش درآيند. و همانا ناله ي افروزش جهنم را مي شنوند در حالي كه شعله هي آتش زبانه مي كشد و زفير (صدي بازدم) جهنم را نيز درمي يابند.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
♦️♦️♦️♦️
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (كُلَّما أُلْقِي فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأتِكُمْ نَذيرٌ، قالوا بَلي قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ الله مِنْ شَيءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ)
هان! خداوند درباره ي ستيزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتي داخل جهنم شود همتي خود را نفرين كند.» هشدار! كه دشمنان امامان همانانند كه خداوند درباره ي آنان فرموده: «هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان مي پرسند: مگر برايتان ترساننده ي نيامد؟! مي گويند: چرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند وحي نفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگ!»
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
🔷🔷🔷🔷🌺🔷🔷🔷🔷
🌹 #همه_جا
🌹 #جارمیزنم
🌹 #فقط_حیدر
🌹 #امیرالمومنین
🌹 #مولام
🌹 #علیست
🎁 #مسابقه_ویژه_غدیر
🎁🎁🎁🎁
@hedye110
#الماس_هستی
#صفحه_بیست_وپنجم
ساعت تقريباً هشت صبح بود، من از اتاق خود بيرون آمدم تا به سوى حرم بروم، وقتى به طبقه همكف هتل رسيدم، ديدم مسئول هتل مرا صدا مى زند، به سويش رفتم، ديدم چشمهايش پر از اشك است. تعجّب كردم، پرسيدم: چه شده است؟ او به من گفت: وهابى ها حرم سامرا را خراب كردند!
تلويزيون تصويرى از حرم سامرا را نشان مى داد، باور نمى كردم، گنبد حرم امام هادى و امام عسكرى(ع) خراب و ويران شده بود، اشك من هم جارى شد. آخر قرار بود ما فردا به سامرا برويم. من آن روز كربلا بودم، آن روز سوم اسفند سال 1386 بود.
آخر چرا وهابى ها اين كار را كردند؟ چرا حرم سامرا را ويران كردند. پيش خودم با آنان سخن مى گفتم: شما خيال مى كنيد با اين كارها مى توانيد ما را از امامان خود جدا كنيد؟ حرم امامان ما در قلب هاى ماست.
وقتى به وطن خود برگشتم، در فكر بودم كه درباره امام هادى(ع) بنويسم، تصميم گرفتم كه كتابى درباره "زيارت جامعه" بنويسم.
نمى دانم تو چقدر از "زيارت جامعه" باخبر هستى؟ آقاى موسى نَخَعى يكى از شيعيان بود كه همواره براى زيارت به حرم امامان مى رفت، او نمى دانست كه وقتى در حرمِ آن بزرگواران است، چه بخواند و چه بگويد. يك روز او مهمان امام هادى(ع)بود و از آن حضرت خواست تا به او ياد بدهد كه در حرم امامان چگونه سخن بگويد.
و اين گونه بود كه امام هادى(ع) لب به سخن گشود و "زيارت جامعه" شكل گرفت. امام به او ياد داد كه وقتى به زيارت امامان معصوم مى رود، چه بگويد. در يك سخن، "زيارت جامعه"، درس بزرگ امام شناسى است.
روز پانزدهم ماه ذى الحجّه روز ولادت امام هادى(ع) است و در واقع اين روز فرصت خوبى است براى ما تا با زيارت جامعه بيشتر آشنا شويم، من كتابى به نام "نردبان آبى" در شرح زيارت جامعه نوشتم و در آن كتاب با امام هادى(ع) چنين سخن گفته ام، شما هم اگر دوست داشتيد با من همكلام شويد و اين گونه با آن امام مهربان سخن بگوييد:
=======🌻=======
#شناخت_علی_علیه_السلام
#وفاطمه_سلام_الله
#من_حیدریم
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🍀هر کس باید سعی کند یک رابطه شخصی میان خود و #امام_زمان بوجود آورد.
🍀با توجه، با توسل، با سخن گفتن، با اظهار ارادت کردن خود را آماده نگه دارد.
#امام_خامنه_ای
#محبت_مهدوی
@shohada_vamahdawiat
♢﷽♢
۞[ #سین_مثل_سپاه 💪 ]
«🔖💛»
.
.
انقلابی بودن زمانی مدح بود
امروز انقلابی را مرادِف افراطی
و تندرو میدانند
به او برچسب نادانی و تندخویی میزنند
اما بدانید همینهایی که لقب میدهند
به تعبیر #سیدعلیآقا
کمسوادانی هستند که ترس ؛
خویش را #مصلحتسنجی مینمایانند||💪🏽
.
.
#سپاهافتخارماست
﴿ مَردان بے اد؏ـا😌👇ツ ﴾
@shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
💠شهید مظلوم....،
شرمنده ڪه #تروریست یا قاتل نبودی ،ڪه برایت هشتگ ترند ڪنند
و تقاضای #بخشش ڪنند
🌀علی بیرامی، عصر روز #جمعه
حین خدمت برای امنیت ڪشور در مرزهای #آذربایجان غربی به دست گروههای #تروریستی به شهادت رسید....
علی جان ، آسوده #بخواب
زیرا در این سرزمین مردمانش برای قاتلین #هشتگ ترند میڪنند .
💠برای #مرگ یڪ پیرمرد هشتاد
ساله ڪه به مرگ طبیعی از #دنیا رفته غمگین میشوند و نوحه سر میدهند .
اینجا ڪسی نیست ڪه #قدردان
رشادت و #جانفشانی شما باشد .
🌀ننگ بر جامعه #سلبریتی زده
امروز ما ،ڪه سلبریتی هایش فقط دلواپس مادران
#قاتلین هستند، ....،💔
#شهیدعلی_بیرامی_مغان
#کسی_برای_تو_گریه_نخواهدکرد
#اللهم_ارزقناشَهادة_فےسَبیلِڪــــ
🍃🌹🍃🌹
@shohada_vamahdawiat
💢چرا کمال کشاورزی را شهید کردند؟
🔹کمال سال92 براثر درگیری با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدردرخرامه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و از ناحیه صورت و دهان مجروح و جانباز می گردد و سال 96 باگلوله مستقیم به شهادت رسید.
https://bit.ly/31A6Jqb
➥ @shohada_vamahdawiat