هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم چیزی به طرح سوالات نمونده اونائی که هنوز #خطبه_غدیر رو مطالعه نکردن زود مطالعه رو شروع کنند
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
اگر دوران او را درک میکردم
تمام روزهای زندگیم را در خدمت او بودم....
#امام_صادق علیه السلام
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحه_چهل_یکم
پيامبر مى خواهد همه مردم ، على(ع) را ببينند ، براى همين ، بازوىِ على(ع) را با مهربانى مى گيرد و او را بلند مى كند .
اكنون على(ع) يك سر و گردن از پيامبر بالاتر قرار گرفته است .
پيامبر على(ع) را اين گونه بلند كرده است تا همه مردم ، امام خود را به خوبى ببينند .
صداى پيامبر به گوش مى رسد : "اى مردم ! اين على است كه برادر و جانشين من است ، او اميرمؤمنان است و به همه علوم من آگاه است ".
و بعد از آن پيامبر مى گويد : "اى مردم آيا شنيديد ؟" .
همه صدا مى زنند : "آرى ، اى رسول خدا !" .
پيامبر بار ديگر مى گويد : "آيا شنيديد ؟" .
بار ديگر مردم جواب مى دهند : "آرى، اى رسول خدا !" .
اكنون پيامبر رو به آسمان مى كند و مى گويد : "خدايا ! تو شاهد باش كه من وظيفه خود را انجام دادم ، من سخن تو را براى اين مردم گفتم" .
و بعد از آن مى گويد : "اى جبرئيل ! تو هم شاهد باش" .
در اين ميان ، مردى از ميان جمعيّت سؤال مى كند : "اى رسول خدا ! منظور شما از اين كه على ، مولاى ماست ، چيست ؟" .
پيامبر با روى باز جواب او را مى دهد و مى گويد : "هر كس من پيامبر او هستم اين على امير اوست" .97
على(ع) امير و آقاى همه مسلمانان است .
با اين سخنِ پيامبر ، ديگر براى هيچ كس شكّى نمانده است .
پيامبر بار ديگر مردم را مورد خطاب قرار مى دهد :
اى مردم ! هر دانشى كه خدا به من داده بود به على آموختم ، بدانيد فقط او مى تواند شما را به سوى رستگارى رهنمون كند ، از شما مى خواهم با او مخالفت نكنيد و از قبول ولايت او ، سرپيچى نكنيد .
آيا مى دانيد على ، اوّلين كسى بود كه به من ايمان آورد ؟ آيا آن روز را به ياد مى آوريد كه فقط من و على ، به خداى يگانه ايمان داشتيم و هيچ كس همراه ما نبود ؟
على كسى است كه بارها و بارها در مقابل دشمنان ، جان خويش را به خطر انداخته است، على ، پيش من از همه، عزيزتر است، او يارى كننده دين خدا و هدايت كننده شماست .
بدانيد كه عترت و خاندان هر پيامبرى از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ على مى باشد .
راه مستقيم را به شما نشان مى دهم ، بدانيد كه على و فرزندان او ، راه مستقيم هستند .
مردم ! خداوند مى فرمايد : (فَـَامِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا ) "به خدا و پيامبر و نورى كه نازل شده است ، ايمان بياوريد ".
اكنون بدانيد آن نورى كه شما بايد به آن ايمان بياوريد ، على و فرزندان او مى باشد .
اى مردم ! فضائل على بيش از آن است كه بتوانم براى شما بگويم ، آن قدر بگويم كه هر كس از او اطاعت كند به رستگارى بزرگى رسيده است .
من پيامبر خدا هستم و على جانشين من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرينِ آن ها، مهدى است.
مهدى همان كسى است كه يارى كننده دين خدا مى باشد و پيامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها مى باشد، او ولىّ خدا در روى زمين مى باشد.
اى مردم ، سخنان مرا به كسانى كه در شهر و ديار خود هستند ، برسانيد.
پيامبر مى خواهد اين سخنان او به گوش همه مردم برسد.
آرى، اين همان خطبه غدير است كه تاريخ را مبهوتِ عظمت خود كرده است.
خطبه غدير، فريادِ بلندِ ولايت است .
🌺🌺🌺🌺🌻🌺🌺🌺🌺
#شناخت_علی_علیه_السلام
#وفاطمه_سلام_الله
#من_حیدریم
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
『🇮🇷͜͡🌹』
#مناجات شهید دهہ هفتادے 🌙
روحمان از بین رفته ،
سرگرم بازیچه دنیاییم ،
«الَّذِینَ هُمْ فِے خَوْضٍ یَلْعَبُونَ»
ما هستیم .
مردهام ،تو مرا دوباره حیات ببخش ،
خوابم ،تو بیدارم ڪن
خدایا ...!
بہ حرمت پاے خسته ے رقیه (س)،
بہ حرمت نگاه خسته ے زینب (س)،
بہ حرمت چشمان نگران حضرت ولے عصر (عج)؛
بہ ما حـرڪت بده .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عباس_دانشگر
@shohada_vamahdawiat
•┈┈••✾•🥀❤️🥀•✾••┈┈•
💢در هفده سالگی به جبهه رفت و 16 ماه در جبهه ها حضور داشت
🔹دوره نوجوانیاش مصادف شده بود با انقلاب و او حضور چشمگیر و فعالی در تظاهرات داشته و در پخش اعلامیههای امام در زادگاهش سهیم بود.
https://bit.ly/3hZa2Oj
➥ @shohada_vamahdawiat
🌹🍃🌺🌿🌷🍃
🌿🌷🌿🌹
🍃🌺
🌷
🌿
#عاشقانه_های_شهدایی
شروع زندگیمان ساده بود و در عین حال با صفا .
نمیشد گفت خانه!
دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام .
کنارِ در یکی از اتاق ها،
یک تورفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود حمام .
زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فتیلۀ خوراک پزیمان را گذاشته بودیم رویش، شد آشپزخانه
به نظر من خیلی قشنگ بود
خیلی هم ساده .
🌹شهید حسن آبشناسان🌹
یاد شهدا با صلوات🌷🍂
@shohada_vamahdawiat
•┈┈••✾•🥀❤️🥀•✾••┈┈•
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى
الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً
زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً
كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
عکس ارسالی از اعضا کانال
#ساعت_عاشقی
➥ @shohada_vamahdawiat
#قرار_شبانه 3⃣🌹
هر شب ده #صلوات هدیه به روح مطهریکی #ازشهدا داریم.💐
هدیه امشب راتقدیم میکنیم به روح مطهر
#شهید_والامقام
سرگرد خلبان مرتضی چگنی
🌹🌹🌹🌹
محل تولد:روستای کلنگانه ازتوابع شهرستان دورود
🌹🌹🌹🌹🌹
تاریخ تولد : 1358/9/25
تاریخ شهادت : 1391/6/4
محل شهادت :مناطق عملیاتی غرب کشور(سردشت کردستان )
مزارشریفشان :گلزارشهدای شهرستان دورود استان لرستان
اجرتون با شهدا🌷
🌷ده گل #صلوات هدیه به روح پاک #شهدا رو فراموش نکنید🌷
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت53
تقریبا دانشگاه تق و لق شده بود. خیلی کم بچه ها سر کلاس هاحاضر می شدند، مگرسر کلاسِ استاد هایی که خیلی سخت گیر بودند و همان اول ترم خط و نشان هایشان راکشیده بودند. برای بعضی استادهای سخت گیری که روی
یادگیری دانشجوها تعصب داشتند، اهمیت ویژه ایی قائل بودم. وقتی سرکلاس این جوراستادها می نشستم که تعصب وسختگیری بی مورد
نداشتند، ولی چیزی راسرسری نمی گرفتند و کارشان باحساب وکتاب بودتاحقی ازدانشجویی ضایع نشودحس خوبی پیدامی کردم وباخودم می گفتم کاش این استاد یک نمایندهی مجلس بود، تابرای مشکلات مردم هم اینقدر وجدان و تعصب خرج میکرد.من هم میتوانستم بعضی روزها دانشگاه نروم، ولی انگار یک نیرویی اجازه نمی داد خانه بمانم.نیرویی که به امید دیدن کسی مرا به دانشگاه میکشاند.روز تولدم مادر، خانوادهی خاله و دایی را هم دعوت کرده بود و کلی به همه خوش گذشت.آن روز نمی دانم این فکر چرا رهایم نمی کرد ، که ممکن است آرش پیام بدهد و تولدم را تبریک بگوید.به خاطر همین فکر بچهگانه، چند بار گوشیام را چک کردم. دفعه،ی آخر، پیامی از آقای معصومی امد. بازش کردم.نوشته بود:«باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار می گذارم ، امشب اما همه ی جملات فرار کردهاند همین طور بی وزن وبی هوا بگویم ... تولدت مبارک.»با خواندنش زل زدم به نوشته ها و بغض گلویم را گرفت. انگار این پیام را از کس دیگری توقع داشتم و حالا یک جورایی جا خورده بودم.سعیده که بی هواوارداتاق شد، وقتی حال مرا دید، نگاهی به گوشیام انداخت که هنوز روشن بود. متن را خواند و تعجب زده گفت:– الان از خوشحالی اینطوری شدی یا ناراحتی؟وقتی سکوتم را دید ادامه داد: –اونوقت این از کجا تاریخ تولد تو رو می دونه؟در پاهایم احساس ضعف می کردم، گوشی را خاموش کردم وزیرتخت انداختمش تادیگرنبینمش. خودم هم نشستم روی تخت و سرم راتوی دستهایم گرفتم.سعیده که از کارهای من هاج و واج مانده بود گفت: –توچته راحیل؟
منتظر پیام کسی بودی؟ سرم را بلند کردم و بغضم راقورت دادم و گفتم: –یادته از رنج برات می گفتم؟ ــ خب.ــ الان برای من از رنج گذشته، شده شکنجه. کاش یه قرصی چیزی بود که آدم می خورد و همه چیز رو فراموش می کرد.
کنارم نشست و سرم را روی سینهاش فشار داد و گفت: –راحیل باورم نمیشه تو این حرف هارو میزنی، فکر می کردم بی خیالترو قویتر از این حرف ها باشی.اینجوری که داغون میشی. آخه آرش از کجا باید روزتولد تو رو بدونه.
خودم را کنار کشیدم و گفتم:– من قویم، یعنی باید باشم.فقط امروز این شیطونه بد جور واسه خودش ویراژ داد نتیجشم این شد.باید همون اول صبحی شاخش رو می شکوندم.لبهای سعیده کش امد و گفت: – آهان، این شد.حالا بگو ببینم قضیه ی ای پیام چی بود؟ اون از کجا می دونست...
حرفش را بریدم و گفتم: –اون قبلا کادوش رو هم داده.بعد رفتم و از کمد جعبه ی گل رز رو آوردم که دیگر تقریباخشک شده بود. و پلاک زنجیر را هم نشانش دادم. وبرگرداندمش تا پشتش راهم ببیند.همانطور که با دهان باز نگاهشان می کردگفت: –چه با احساس! همین کارهارو کرده توقع تو رو برده بالا دیگه.
بعد چشمکی زد و گفت: –ببینم تا حالا چیزی در مورد علاقش نگفته؟ــ نه ــ چه محتاط؟ــ یعنی تو فکر می کنی بهم علاقه داره؟ــ اووووو چه جورم. ولی به خاطر شرایطی که داره شاید خودش رو در حد تو نمی دونه که بگه. ــ کاش شرایط بهتری داشت، چون معیارهای من رو داره.سعیده خنده ایی کردو گفت: –عزیزم مگه خودت همیشه نمیگی همه چی یه جا جمع نمیشه طبق خواستهی ما، همیشه یه جاش می لنگه؟ خب اینم همونه دیگه.با صدای مادر که صدایمان می کرد، فوری وسایل را داخل کمد گذاشتم و ازاتاق بیرون رفتیم.وقتی وارد کلاس شدم با دیدن آرش گل از گلم شکفت، ولی زود خودم را جمع و جور کردم و رفتم همان ردیف جلو نشستم.خدارو شکر کردم که حالش خوب شده.با سارا و بهار و سعیدگرم حرف بود و متوجهی من نشد.سوگند از ردیف عقب امد کنارم نشست وغر زد: –چقدر جا عوض می کنی بعد اشاره کرد به آرش وپرسید:
– شنیدی چی می گفت؟ــ نه ، من که الان رسیدم.ــ می گفت دلیل تصادفش این بوده که یکی از بچه های کلاس اعصابش رو خرد کرده، اونم دیگه سر کلاس نرفته و زده بیرون. با سرعت رانندگی کرده و باعث تصادف شده.
بعد با حالت مسخره ایی گفت: –عزیزم جواب سلام بچه مردم رو بده نره بزنه خودش رو شل و پل کنه.هر دو از این حرف خندیدیم. با امدن استاد خندهایمان جمع شد و به پچ پچ تبدیل شد.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
AUD-20201102-WA0007.mp3
4.04M
🎤 اقای حامد زمانی
❤️محمد مقتدای کل عالم❤️
اللهم عجل الولیک الفرج
بحق محمدوآل محمد
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🟣 نالهی فراق سر میدهیم اما تب هجران نمیکشیم.
➖ داستان مظلومیت پیامبر را برای فرزندانمان میخوانیم اما در برابر اهانت به ایشان سکوت را اختیار میکنیم.
➖ کاهلی و سستی کوفیان را شماتت میکنیم اما به بیخیالی و دست روی دست گذاشتن خودمان توجّهی نمیکنیم.
➖ بر تنهایی مسلم ابن عقیل آه میکشیم اما ولیّ فقیه را تنها میگذاریم.
➖ العجل میگوییم اما با گناهانمان ظهور را به تأخیر می اندازیم.
➖ بر یزید لعنت میفرستیم اما شبکهها و صفحههای یزیدیانِ زمان را بالا و پایین میکنیم.
🔺 عزیزان! امام زمان میخواهد که بیاید. ما هستیم که جلوی آمدنشان را گرفتهایم! اگر راه را برایشان باز نمیکنیم، لااقل جلوی راهشان را نگیریم. و چه بد حسرتی خواهد بود حسرتِ زمینه ساز ظهور نبودن...
#تلنگر
🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59