🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_60😍
گریه ام کمتر شد
-بهتری خانومم ؟!
با صدای دورگه ای گفتم:
_خوبم
آروم من و از خودش جدا کرد
– ببین با چشمهات چیکار کردی؟
دست کشید روی گونه هام و اشکهام و پاک کرد
_آخه با این حال و روزت چطوری ببرمت خونمون
...جواب مامانم و چی بدم ؟
بازم تکرار کردم
-خوبم !
پوفی کرد
- معلومه ...یه دقیقه بشین الان میام
با پیاده شدن امیرعلی چشمهام رو بستم ...
دیگه توانی تو بدنم نمونده بود!
- بچرخ صورتت رو آب بزنم!!
نگاه گیجم رو دوختم به امیر علی که در سمت من رو باز کرده بود و با یک شیشه آب معدنی منتظر
نگاهم می کرد
پاهای سستم رو بیرون از ماشین گذاشتم و خم شدم ...
مشت پر آب امیرعلی نشست روی صورتم
...سردی آب شکه ام کرد و نفسم رفت
-یخ زدم امیر علی!
دستش مثل یک نوازش کشیده میشد روی صورتم
-از عمد آب سرد گرفتم ...حالت و بهتر میکنه!
دوباره مشتش رو پر آب کردو به صورتم پاشید و بعد هم آب ریخت روی دست هام ... باد سردی که به صورت خیسم می خورد حالم و بهتر میکردمثل یک شک بود برام که احتیاج داشتم بهش!
-بهترشدی ؟
با تشکرو یک لبخند مصنوعی در جواب نگاه منتظر امیرعلی گفتم :
آره خوبم
-میخوای بری عقب دراز بکشی؟
به نشونه منفی سر تکون دادم و پاهام رو آوردم تو ماشین
-نه می خوام کنارت باشم
لبخندی به صورتم پاشیدو بابستن در؛ ماشین و دور زدو پشت فرمون نشست
سرم حسابی بی هوا بود و امیر علی زیر چشمی نگاهش به من...چشمهام رو با انگشت اشاره و
شصتم فشار دادم
– میشه سرم و بزارم روی پات؟؟!
با تعجب نگاهم کرد
- اینجا؟
به جای جواب چرخیدم و سرم و روی پاش گذاشتم ...
-اینجا اذیت میشی محیا بهت گفتم برو عقب
صدام بازم لرزید توجه نکردم به حرفش
-پات اذیت میشه؟
- نه چشمهات و ببند ...سرت درد می کنه؟
فقط سر تکون دادم و امیر علی مشغول رانندگی شد...
عطیه مشکوک چشمهاش و ریز کرد
– گریه کردی؟ باز با امیر علی بحثت شده؟ چیزی گفته؟
بی حوصله گفتم:
_بی خیال عطیه مهلت جواب دادن هم بده
یک تای ابروش و داد باالا
– خب بفرمایین ببینم چیه؟
کف اتاق امیر علی باهمون چادر دراز کشیدم
–هیچی ...
عطیه- آره قیافه ات داد میزنه چیزی نیست ...
امیرعلی کجاست میرم از اون بپرسم
-جون محیا بی خیال شو..
بالاخره رضایت دادو اومد توی اتاق
- از زیر دست مامان بابا فرار کردی از جواب پس دادن به من
نمی تونی
سرگیجه داشتم ...
چشمهام رو فشار دادم روی هم...
هول هولکی باعمه و عمو سلام احوال پرسی
کرده بودم تا به حال و روزم شک نکنن ولی عطیه تیز بود!
-چی شده محیا؟؟!
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معامله با خدا
السلام علیک یا امیرالمومنین 💚
استاد سیدحسین مومنی
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
چگونه خواب امام زمان(عج) را ببینیم؟
شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم!
خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم
کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم!
در ساحل رودخانه ای مشغول...
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛
تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی..
💖💖💖💖💖💖💖
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#رازخوشنودیخدا
#صفحهبیستهشتم
3 . چقدر خوب است سعى كنى در اين دو سه روز زندگى دنيا براى خود رسالتى قرار دهى و آن رسالت اين باشد كه همواره تلاش كنى تا شادى و سرور را تقديم دوستان خدا بنمايى.
هر كجا كه دوستان خدا را يافتى با سخن خويش، با فكر خويش، با ثروت خويش باعث شادمانى آنها بشوى!
در عوض روز قيامت كه مى شود خداوند متعال دستور مى دهد تا تو را اين گونه ندا دهند: "هر آرزويى كه دارى بگو تا خداوند برآورده كند، چرا كه تو در دنيا دل دوستان خدا را شاد مى نمودى".
4 . بهشت هشت در دارد، يك در مخصوص پيامبران الهى مى باشد، يك در هم مخصوص شهدا و بندگان صالح خدا مى باشد.
امّا يك در ديگر هست كه مخصوص افرادى است كه در دنيا كار خير انجام داده اند.
اين در را به "در نيكوكارى" نام نهاده اند!
فقط كسانى مى توانند از اين در وارد بهشت شوند كه در دنيا جهت رفع گرفتارى مردم تلاش كرده باشند و همواره به فكر مردم بوده، با كمك كردن به آنها اسباب خوشحالى آنها را فراهم كرده باشند.
براى همين امام صادق(ع) به شيعيان خود دستور مى دهد تا با يكديگر مهربان باشند و در كارهاى خير به يارى يكديگر بشتابند تا بتوانند از اين در وارد بهشت شوند.
5 . گاه پيش مى آيد كه ما براى كمك به فردى اقدام مى كنيم و نهايت سعى و تلاش خود را انجام مى دهيم ولى همه اين تلاش ها بى نتيجه مى ماند و مشكل آن بنده خدايى كه به ما مراجعه كرده بود حل نمى شود، حال سؤال اين است كه آيا خداوند آن ثواب هايى كه براى كمك كردن به ديگران در نظر گرفته است (مثل ثواب ده حج) را به ما مى دهد؟
امام صادق(ع) در سخن خود، وعده داده است كه خداوند تمام آن ثواب ها را به ما مى دهد، حتّى در صورتى كه مشكلِ فرد مراجعه كننده حل نشود، زيرا خداوند به سعى و تلاش پاداش مى دهد و به نتيجه تلاش ما كار ندارد، مهم اين است كه ما براى كمك به ديگران اقدامى كرده باشيم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#تاخداراهینیست
#عاشقخداباش
#بهماهخدانزدیکمیشویم
#نویسندهمهدیخدامیان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
.
در پاسخ به خاکپاشی خفاشی بر چهرۀ خورشید
#مرد_میدان
بگذاشت پا جا پای مولا مرد میدان
زد مثل مولا دل به دریا مرد میدان
اهل ولایت بود و استادی مسلّم
در بزم شاگردیّ مولا مرد میدان
اهل بصیرت اهل ایمان اهل تقوا
مرد خدا مرد تولّا مرد میدان
اینجا به چشمش کوچک و بیمنزلت بود
چون بود در سودای آنجا مرد میدان
گشتند گرد عافیت دنیاپرستان
رفتند سوی مال، اما مرد میدان
از دام مال و عافیت خود را رهانید
بگذاشت در راه خدا پا مرد میدان
دار شهادت را به دوشش برد عمری
دل کنده بود از دار دنیا مرد میدان
چون از کسی غیر از خدا پروا نمیکرد
در عرش اعلی کرد پر وا مرد میدان
محو خدا بود و فدا در راه او شد
مانند اکبر ارباً اربا مرد میدان
از کربلای شصتویک جا ماند اما
آورد اینجا کربلا را مرد میدان
هم عارفی بیادعا و بیریا بود
هم عاشقی مجنون و شیدا مرد میدان
هم بود مالک هم علمدار ولایت
هم شد فدایی همچو زهرا مرد میدان
سردار دلها بود و سرباز خدا، زد
با رفتنش آتش به دلها مرد میدان
در مکتبی که حاجقاسم کرد تأسیس
پیمان خون بستیم ما با مرد میدان
خورشید را کی میتواند کرد خاموش
خفاش پست چون تویی، نامرد میدان!
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۲/۰۷
ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💢مرد و قولش
🔹هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که تصمیم گرفت روزه ماه رمضان را بگیرد. پسردایی اش هم که هم سن و سالش بود با بشیر همراهی کرد. وسط روز تشنگی و گرسنگی بر نوجوانان غلبه کرد. دیگر داشتند از حال می رفتند. پسردایی روزه اش را افطار کرد اما بشیر حاضر نشد روزه را بخورد.
🔹 لب هایش از تشنگی خشک شده بود ولی همچنان تحمل می کرد . به هر زحمتی بود تا اذان مغرب طاقت آورد و روزه اش را کامل گرفت.
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️امام زمان مهم تر است یا نماز؟!
#معرفت_امام
#امام_زمان
#ماه_مبارک_رمضان
#سخنرانی_کوتاه
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
doa_mojir_tarjomeh.pdf
590.4K
#متن_دعای_مجیر
💖متن و ترجمه (پی دی اف )
#دعای_مجیر
💖💖💖💖💖💖💖💖💖
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
📌خاطرات شهید
#حبیب_الله_جوانمردے
سن شهادت: 16 سال
اهل شهرستان بهبهان
#قسمت5⃣
نگاه به نامحرم
🍃به همراه خانواده حبیب الله رفته بودیم روستا تا در امامزاده آنجا سفره نذری پهن کنیم و دعایی بخوانیم. رفته بودیم کنار رودخانه قدم می زدیم. کمی که رفتیم چشممان به صحنه ای بسیار ناهنجار افتاد. دو تا خانم که انگار بی حیایی را و بی عفتی را با پوست قورت داده بودند، داشتند مثل مردها شنا می کردند. صحنه اش آنقدر زننده بود که آدم شرمش می آید بگوید. حبیب الله تا چشمش افتاد به آنها خشکش زد. در طول یکی دو ثانیه سریع نگاهش را برگرداند.
🍃از خشم می خواست منفجر شود. یکدفعه از ته دل فریاد زد: خدا... خدا... از شدت ناراحتی خودش را محکم به زمین کوبید. بعد هم از رودخانه فاصله گرفت. دیگه اصلا تو حال خودش نبود. انگار گناه کارترین آدم روی زمین است. دستانش را بلند می کرد و می زد توی صورتش و می گفت: «کور بشه این چشم ها که نامحرم ببینه.»
🍃مستقیم رفت توی امامزاده. همین طور دور ضریح می گردید و اشک می ریخت و توبه می کرد. اشک هایش تند تند می ریخت پایین. آنقدر منقلب شده بود که اگر کسی نمی دانست فکر می کرد داغ عزیزی دیده است. اگر هم به کسی می گفتم اینها همه اش بخاطر نگاه سهوی و نگاه اول بوده، باور نمی کرد. الان هم شاید کسی باور نکند. خصوصا بعضی ها که امروز تو خیابان می چرخند و به دنبال طعمه ای برای دختران و زنان بزک کرده، برای چشم چرانی شان می گردند.
📙کتاب حبیب خدا ، صفحه 33 الی 34
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
@southosein......5.mp3
2.42M
💚 #ولادت_امام_حسن
🎶 طوفان حسن جانه
🎤 #رضا_نریمانی
⏯ #سرود
👌🏻 #فوق_العاده
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>