┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
💖🦋🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_نوزدهم....
_بهت میگم واسم اَدا نیا کثافت....
به خدا که دلم میخواست بدانم علت این کارش چه بود ؟
ولی هرچه در افکارم دست و پا میزدم چیزی پیدا نمیکردم
و او میزد و من بعد از آن یک ماهی که تمام گریه هایم را
خفه کردم و فریاد هایم را قفل سکوت زدم ، این یکبار
نتوانستم و در بین سیلی هایش صدایم بلند شد:
_بگو چکار کردم که میزنی ؟ ... فقط بگو چکار کردم.
همراه صدای من ، صدای فریاد های رادوین و حتی جیغ
های ایران خانم و خاله توران هم بلند شد. این اولین باری
بود که در صدای ایران خانم التماس را میشنیدم :
_جان من درو باز کن... رادوین جان... پسرم.... بخاط من
درو باز کن.
اما جیغ های ایران خانم هم گاهی گم میشد در بین صدای
فریادهای پر از خشم رادوین. و من هنوز همچنان
میپرسیدم بلکه جوابی قانع کننده بشنوم :
_آخه چکار کردم ؟!
و آنقدر زد و ناسزا گفت که خسته شد. نفس کم آورد. عقب
عقب رفت و در بین نفس زدن هایش با نگاهی که دل از
سر و صورت خونیم نمیکند گفت :
_میگم رو اعصابمی... میگم دیوونه ام نکن عوضی...
و چقدر بد میلرزید! من فشارم افتاده بود یا او و محکم تکیه
زد به در و من سرم را روی زانوان بغل کرده ام گذاشتم و با
صدایی که به زحمت خفه اش کرده بودم ، میگریستم.
حاال تنها فریاد ایران خانم و توران خانم بلند بود.
_خاله جان ، رادوین....
_رادوین مادر درو باز کن.
و رادوین در را باز کرد و اولین نفر از در خارج شد. فقط خاله
توران دنبالش رفت و ایران خانم همان جلوی در به من خیره ماند. این اولین باری بود که میدیدم نگاهش برایم
دلسوزی میکند و چقدر آنروز اولین ها زیاد شده بود!
جلو آمد. حتما میخواست تذکر بدهد که چرا مدام بین
فریادهای رادوین ، پرسیدم ؛ چرا میزنی ؟
اما مقابلم نشست. دو زانو و به صورتم خیره شد. این طرز
نگاهش به من حدید بود!
هنوز خودم ندیده بودم که چه بالیی سرم آمده که در نگاه
ایران خانم دیدم. آنقدر قابل ترحم شده بودم که با آه
غلیظی بغضش را فرو بخورد و بگوید :
_میگم رادوین مریضه... میگم باید اون قرصا رو بخوره تو
هی بگو نه... دیدی اثر نخوردن قرصا چیه ؟... دیدی چطور
بیخودی توهم میزنه که تو مقصری ؟!
صدای گریه ام بلند شد و یکدفعه سرم رفت سمت آغوش
ایران خانم. اگر مادر شوهر بود ، اگر کنایه میزد ، اگر دل
خوشی از من نداشت ، ولی مادر که بود. حتما حالم را
میفهمید. سرم را در بغل گرفت و آهسته توی گوشم گفت :
_حاال آروم باش... من یه شربت بهش میدم آروم میشه...
آروم که شد خودش پشیمون میشه... تو فعال فقط دور و
برش نباش که باز بهت کلید نکنه... اصال امشب برو اتاق
ته راهرو ، اون اتاق رامشه... امشب برو اونجا بخواب ، هر
چی تو رو نبینه بهتره...فردا خودش سراغت میاد.
سرم که از آغوش ایران خانم بلند شد ، چشمم به آیدا افتاد
که کنار در به تماشای صورت خونیم ایستاده بود و عجب
کیفی کرده بود حتما.... چرا ؟!
پشت چشمی نازک کرد و عمدا بلند گفت :
_حقته حتما... ببین چی گفتی که پسرخالم اینجوری بهم
ریخته.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_بیست....
ایران خانم از جا برخاست و توی روی آیدا گفت:
_زن و شوهر دعوا کنند ، ابلهان باور کنند... تو کاری به
این دوتا نداشته باش ، فردا صبح که بشه ، رادوین پشیمون
میشه.
آیدا تکیه ی بازویش را از چارچوب در کند و گفت :
_حاال بعدا معلوم میشه.
و بعد از اتاق بیرون رفت و ایران خانم پشت سرش ، قبل از
بستن در ، باز نگاهم کرد و آهسته گفت:
_وانستا اینجا ...برو اتاق رامش.
در را بست و من ماندنم و سوزش صورتی که شکوفه های
صورتی اش یادگار دست رادوین بود و بهت و تعجبی از
رفتار باور نکردنی ایران خانم و تنفر شدیدی که از نگاه آیدا
، هنوز روی دلم نشسته بود.
به اتاق ته راهرو رفتم. اتاق رامش. درون روشویی حمامش
، وضو گرفتم و با جانماز و چادر رامش که هدیه ای از
طرف خودم به او بود ، دو رکعت نماز خواندم که انگار اگر با
خدا حرف نمیزدم دیوانه میشدم. تمام نماز را گریستم. از
حمد گرفته تا السالم علیکم و رحمة اهلل و بارکاته .
و بعد وقتی سرم را بعد سالم دوباره روی مهر گذاشتم ،
صدای گریه ام بلندتر شد و درد دلم باز :
_ خدایا... خودت میدونی تا امروز بی حیایی نکردم ، بی
عفتی نکردم ، گناهی رو عمدا انجام ندادم که اگر هم
گناهی کردم ، سهوی بوده ، ....
و یکدفعه صدایم بلندتر شد :
_خدایا به من بگو.... رادوین قصاص کدوم گناه منه ؟ ...
بهم بگو خداااااا.
چند ثانیه ای فقط گریستم و بعد ادامه دادم :
_نمازی خوندم که تنم از درد سیلی و مشتای رادوین تماما
میسوخت... تو گفتی نماز سپر آتش جهنمه... پس چرا من
دارم هنوز میسوزم ؟ ... یه چیزی ازت میخوام... گفتی هر
کسی منو صدا بزنه و خواسته ای داشته باشه بگه... من
میخوام بگم... تو مقلب القلوبی.... قلبا رو تو متحول میکنی
، حال و زمان رو تو متحول میکنی ، حاال به من این قدرت
رو بده... که همین یه نفر رو... شوهرمو... همسرمو... متحول
کنم... قلبشو بهم بده.... خدااااا....ازت اینو میخوام... با همین
تنی که هنوز هم از درد میسوزه و هم میلرزه...
و چقدر آرام شدم وقتی حرفهایم را زدم با کسی که حس
کردم نه تنها تحول قلب رادوین بلکه تحول کل جهان به
دست اوست.
آنشب حتی شیرین خانم ، شامم را هم به اتاق رامش آورد.
عجب مهمانی شد! و چقدر آیدا خوشحال شد. واقعا چرا ؟
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
خداوند عيد قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند؛ پس از گوشت قربانى به ايشان بخورانيد
📚ثواب الأعمال ص۵۹
عید قربان آمده ای دوستان شادی کنید
یادی از پیغمبر توحید و آزادی کنید
او که درراه خدا از مال و فرزندش گذشت
با تبر بتهای جهلو خودپرستی راشکست
بنده ی پاک خدا و پیرو الله شد
نامش ابراهیم بود اما خلیل الله شد
💐 عید قربان بر شما مبارک💐
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابهها خالی هستن. باید تا هور میرفتم، زورم اومد.
یه بسیجی اون اطراف بود. گفتم دستت درد نکنه؛ این آفتابه رو آب میکنی؟
رفت و اومد. آبش کثیف بود.
گفتم برادر جان! اگه از صد متر بالاتر آب میکردی، تمیزتر بود!
دوباره آفتابه رو برداشت و رفت. بعدها شناختمش. زینالدین بود؛ فرمانده لشکر!!!
#درس_اخلاق
#لافتاالاعلی
#لاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
.
عید قربان است یا عید عنایات خداست؟
عید عشق و عید ایثار و مناجات و دعاست
.
ذات حق با میهمانانش گرفته جشن عید
مرکز این جشن نورانی بیابان مناست
.
هر کجا رو آوریم و هر طرف چشم افکنیم
خیمۀ حجاج بیتالله پیش چشم ماست
.
نور از هر خیمه میتابد به بام آسمان
خیمهها بیتالله و اشک و مناجات و دعاست
.
حاجیان دارند بر سر شوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست
.
ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف
خوشتر آن حاجی که جای او در آغوش خداست
.
جان من قربان آن حاجی که زیر خیمهها
چشم او گریان به یاد خیمههای کربلاست
.
پیشتر از دید چشمم خیمه میآید به چشم
ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟
.
حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال
پس کدامین خیمهگاه مهدی موعود ماست
.
این صدای گریۀ مهدی است میآید به گوش؛
یا صدای نالۀ «العفو» ختمالانبیاست؟
.
نالۀ جانسوز «یااللهِ» ختمالمرسلین
یا صدای گریۀ شوق علی مرتضاست؟
.
یا امام مجتبا صورت نهاده بر زمین؛
یا نوای آسمانسوز قتیل نینواست؟
.
یکطرف آماده ابراهیم، بر ذبح پسر
یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهر فداست
.
جان من قربان آن حاجی که قربانگاه او
گاه نهر علقمه، گه در کنار قتلگاست
.
جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او
طفل شیر و نوجوان و پیرمرد پارساست
.
حاجیان سر میتراشند و عزیز فاطمه
در منای دوست میبینم سرش از تن جداست
.
جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هم قتیلالاشقیا و هم ذبیحٌ بالقفاست
.
جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نی، تنش پامال سمّ اسب هاست
.
جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
مروۀ او قتلگاه او، صفا طشت طلاست
.
گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست
#عید_قربان
#لافتاالاعلی
#لاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💠نگاه کلی به روایات مهدویت
۱ حديث: امامان ۱۲ نفرند، اَولّشان علي و آخرشان مهديست.
۴۷ حديث: مهدي همنام و هم کُنيه رسول خداست.
۳۸۹ حديث: مهدي از عترت پيغمبرست
۲۱۴حديث: مهدي از اولاد عليست
۱۹۲حديث: مهدي از اولاد فاطمست
۱۴۸حديث: مهدي از اولاد حُسين است
۱۸۵حديث: مهدي از اولاد امام سجادست
۱۰۳حديث: مهدي از اولاد امام باقرست
۱۰۳حديث: مهدي از اولاد امام صادق است
۹۹حديث: ششمين اولاد امام صادق است
۱۰۱حديث: مهدي از اولاد امام کاظم است
۹۵حديث: او، چهارمين اولاد امام رضاست
۹۰ حديث: او سومين فرزند امام جوادست
۹۰ حديث: مهدي از اولاد امام هاديست
۱۴۵حديث: مهدي فرزند امام عسکريست
۱۴۸حديث: نام پدرِ مهدي، حسن است
📚 منتخب الاثر، تاليف آيت الله صافي
#هزارويک_نکته_پيرامون_امام_زمان ۴
#امام_زمان
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#سلامبرخورشید
#صفحهسیپنجم
به راستى چه كسى يزيد را به عنوان رهبر مسلمانان انتخاب نمود؟ چه كسى او را به عنوان خليفه معرّفى كرد؟
اين كار، كارِ معاويه بود، معاويه قبل از مرگ خويش براى يزيد از مردم بيعت گرفت و او را خليفه بعد از خود معرّفى كرد.
معاويه تلاش زيادى نمود و به بزرگان جهان اسلام پول و وعده هاى زيادى داد و كارى كرد كه آنان با يزيد بيعت كردند. معاويه پايه گذار همه ظلم هايى كه يزيد انجام داد.
معاويه از پذيرفتن حكم على(ع) سرباز زد و با على(ع) جنگ نمود و خون هاى زيادى از مسلمان را ريخت، او با نقشه خود امام حسن(ع) را مسموم نمود و حجر بن عدى را (كه يكى از ياران باوفاى على(ع) بود) مظلومانه شهيد كرد و باعث كشته شدن عمّار در جنگ "صفّين" شد، او دستور داد تا بر همه منبرها على(ع) را ناسزا بگويند...
من يزيد و پدرش معاويه را شناختم.
من از آنان بيزار هستم، اكنون مى خواهم ابوسفيان را بشناسم.
ابوسفيان، پدرِ معاويه است، او پدربزرگِ يزيد است. ابوسفيان كسى است كه پيامبر بارها و بارها او را لعنت كرده است، زيرا او براى نابودى اسلام تلاش زيادى نمود.
او در سال دوم هجرى با سپاهى به جنگ پيامبر آمد و جنگ بدر واقع شد و خدا سپاه اسلام را يارى نمود.
در سال سوم هجرى نيز فرمانده سپاه كفر در جنگ احد بود. صداى او در احد پيچيده بود كه از بت ها به بزرگى ياد مى كرد، او تصميم داشت تا آن روز، هر طور كه هست پيامبر را به قتل برساند، امّا خدا پيامبرش را حفظ نمود.
در سال پنجم هجرى هم ابوسفيان، جنگ احزاب را فرماندهى مى كرد، او با قبيله ها و يهوديان حجاز سخن گفت و آنان را براى جنگ با پيامبر تشويق نمود و سپاه بزرگى با فرماندهى او به سوى مدينه هجوم بردند كه اين بار هم موفّق نشدند كارى از پيش ببرند.
در سال هشتم، پيامبر شهر مكّه را فتح نمود و ابوسفيان مسلمان شد، امّا او هرگز دست از كينه و دشمنى با پيامبر برنداشت. او حتّى يك بار با دوستان خود تصميم گرفت تا پيامبر را به قتل برساند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#انتخابات
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوستان عزیزم سلام شبتون بخیر پارت بعدی رمان ارغوان آماده نیست ان شاءالله فردا صبح 🌹🌹🌹