قابل توجه کسانی که رزق و روزی شون کمه...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
بيا توافقنامه امضا كنيم،
من رآكتور قلبم را به نامت ميكنم،
تو هم تحريم چشمانت را از من بردار ...!مهدی جان میدانی آقاجان
خواب مانده ایم
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید
به خار در چشمان پدر نمیرسید
به جگرِ سوخته مجتبی
به ظهر عاشورا
به زندان
به زهر
به غربت یتیمی نمیرسید
اگرخواب نبودیم کار به انتظار شما نمیرسید...
اللهم عجل لولیک الفرج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۲۴۴🌷
🌹... و عترة خيرة رب العالمین...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔵ﺑﻌﻀﯽ از آهوها ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﯿﺎﻫﯽ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ. ﻣﯽﮔﺮﺩﻧﺪ ﺁﻥ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﺧﻮﺵ ﺑﻮ و ﻣﻌﻄﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻌﻄﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺸﮏ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
🔵ﻣﺸﮏ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺧﻮﻥ ﺍﺳﺖ که ﻣﯽﺁﯾﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﻧﺎﻓﻪ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﺟﺎ ﺍﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ و ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﺩ.
🔵ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻫﻮ ﺭﺍ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ،ﺍﻭﻝ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ ﻧﺎﻓﻪ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﻭ ﺁﻭﯾزان ﻣﯽﮐﻨﺪ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻓﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﻪ این کار ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻧﺎﻓﻪ ﮔﺸﺎﯾﯽ. ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ،ﯾﮏ ﻋﻄﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻌﻄﺮﯼ ﺩﺭ ﻓﻀﺎ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
🔵 ﻣﺸﮏ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻗﻄﻌﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﺍﺳﺖ. ﻗﻄﻌﻪﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﺩﺍﺭﺩ و ﻗﻄﻌﻪﻫﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ. ﻋﺮﺏﻫﺎ ﺑﻪ ﻗﻄﻌﻪﻫﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ﻣﺸﮏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، "ﻋﺘﺮﺓ" .
🔵ﺣﺎﻻ ﺷﻤﺎ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ!
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﮏ ﻭﺍﮊﻩ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﮑﻨﺪ، ﭼﻪ ﻟﻔﻈﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می کند؟ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭﺍﮊﻩﯼ ﻋﺘﺮﺓ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﻦ. ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻋﺘﺮﺓ ﻣﻦ.
🔵می فرماید ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻋﺘﺮﺗﯽ. ﭼﺮﺍ؟ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ امام ﻣﺜﻞ ﻣﺸﮏ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﭘﺎﯼ ﺍمام ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ما ﺑﺎﺯ ﺑﺸﻮﺩ، ﺍﮔﺮ ﺍیشان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ما ﭘﺎ ﮔﺸﺎ ﺷﻮﻧﺪ، ﺯﻧﺪگیمان ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
🔵باید ﯾﮏ کارﯼ ﺑﮑﻨﯿم که ﭘﺎﯼ ﺍمام زمان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ما ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#مهدی_شناسی
#قسمت_244
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دیروز که در میان عاشقان حسین قدم میزدم
و در لابه لای ان قدم های پر از عشق و صفا راه میرفتم
با خود مرور میکردم که مولایم در کجا قدم برمیدارد
در کجا به سمت جدش حسین میرود
با خود تکرار میکردم اقاجان التماس دعا
اقاجان برای فرجت خودت دعا کن
دعای ما به خود ماهم اثر ندارد
دیروز با یاد اقاجانم قدم میزدم
و با خود میگفتم ان شالله سال بعد با سید و سالارمان راهی کربلا میشویم
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🍃🌴🏕📸تصاویری از حافظیه شیراز؛ استان فارس.
🍃🌴🌸بمناسبت20مهرماه، روز بزرگداشت
خواجهشمسالدينمحمدشيرازی؛ متخلص به حافظ و معروف به لسان الغيب
🍃🌴🌸شاعر و حافظ قرآن و از بزرگترين شاعران غزل سرای ایران گرامی باد.
🍃🌴🏕کلمه حافظیه که به خاطر قرار گرفتن آرامگاه حافظ در آن به این نام معروف شده است،
🍃🌴🏕این مکان در واقع یک مجموعه قبرستان در بخش جنوبی دروازهی معرف شیراز، دروازه قرآن است که فقط به آرامگاه حافظ محدود نمیشود و بخشهای مختلفی دارد که از معماری و فضای سبزی بسیار زیبایی بهره میبرند.
🍂🥀☀️پس از مرگ این شاعر بزرگوار تا 65 سال، هیچ بنایی بر فراز مقبره وی بنا نشد تا اینکه در سال ۸۵۶ هجری قمری مصادف با ۱۴۵۲ میلادی، شخصی به نام محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی (حاکم فارس) برای اولین بار تصمیم گرفت یادبودی را برای وی بنا کند.
🍃🌸☀️او عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ ساخت و در جلوی آن حوض بزرگی تعبیه کرد تا آب از رکن آباد که منبع آب شیراز به شمار میرفت، به آن بریزد.
🍃🌴🏕بنای کنونیِ حافظیه شیراز نیز بالاخره در سال 1315، توسط استاد علی اصغر حکمت، وبا همکاری استاد علی سامی آغاز شد و ساخت بنای حافظیه در سال 1316 به پایان رسید.
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#رمان🎗
#میوهبهشتی🤹♀️
#پارتبیستدوم
وقتی رسیدم خانه توی پارکینگ ماشین بردیا را ندیدم.ولی به درگاه خانه که رسیدم صدای صحبت تیام را با کسی شنیدم. و بعد از ان هم صدای گاسخ دهنده به او. احساس کردم قلبم هر لحظه از کار می ایستد. هرچی موجود در مغزم بود به یک باره پاک شد و تنها چیزی که توی مغزم زنگ می زد صدای خنده های تیام با ان دختر بود .
قطره اشکی که میرفت تا غریبانگی خود را نشان دهد و ضربه های خود را به گونه ام وارد می کرد بهم فهماند که چقدر تیام را دوست دارم. به خودم امدم. نمی دانستم باید چه عکس العملی نشان بدم. باید از خودم و از او که نمی دانم کی در کلبه قلبم خانه کرده بود می گریختم یا می ایستادم و شاهد خورد شدن خودم می شدم؟
نگاهی به ساعتم کردم.5:30 را نشان می داد. تصمیم گرفتم در الاچیق توی حیاط بشینم تا بردیا بیاد. سرم و تکیه دادم و سعی کردم بفهمم از کی علاقه ام به تیام شکل گرفته. ولی هرچه فکر می کردم به نتیجه ای نمی رسیدم. و فقط می فهمیدم که حس حسادتی در تمام رگ های خونم به جریان افتاده . حس اینکه او با دختری در خانه ای که به من هم تعلق داشت تنها به سر میبرد من را تا به مرز جنون می برد. نمی دانم چقدر به فکر فرو رفته بودم که با باز شدن در داخلی ساختمان به خودم امدم. اول تیام و سپس دختری با زیبایی چشم گیر پشت ان ظاهر شد. دختری با موهای خرمایی روشن...قدی حدودا هم قد های خود تیام که شاید فقط چند سانت از تیام کوتاه تر بود. به خاطر فاصله ی الاچیق تا درگاه نمی توانستم صورتش را بهتر ببینم. نگاهم از او به محبوبم سر خورد و همانجا خانه کرد. پسری ب قد بلند. بااندام ورزیده که همیشه مرا به تحسین وا می داشت. اولین باری بود که او را اینطور می دیدم. از دید کسی که عزیزش را نگاه می کند چقدر همه چیز زیبا تر جلوه می کند.
💖
💖💖
💖💖💖
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
لذت شعر به آن است که والا باشد
هدف شعر ظهور گل زهرا باشد
جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان
علت هستـی ما حضرت مولا باشد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#رمان🎗
#میوهبهشتی🤹♀️
#پارتبیستسوم
_ چی شد اومدی بیرون تیام جان؟
_ باران خانم نیامده. نگرانش شدم. اون هیچ وقت دیر تر از 6 خانه نمی اید.
_ لابد کاری براش پیش امده. دلیلی برای نگرانی نمیبینم. بریم تو. لباس مناسبی تنت نیست.
و در پی حرفش دست زیر بازوی تیام انداخت و او رابه داخل خانه کشاند. نیشتری به قلبم وارد شد. و بغضی به گلویم چنگ انداخت. ولی با یاداوری حرف تیام نگاهی به ساعتم انداختم. باورم نمی شد. ساعت از هفت هم گذشته بود. ولی چرا بردیا هنوز به خانه باز نگشته بود؟ بلند شدم و از الاچیق خارج شدم. تازه متوجه باران شدم. باران تندی بود. دلم نمی امد که به داخل بروم. زیر باران ایستادم و اشک هایم بارید. بارید و دل تنگ مرا تنگ تر کرد.
دلم خیلی گرفته بود . دست هایم را از هم باز کردم و با خودم زمزمه کردم:
بی قرارم واسه چشمات
اون نگاهی که به یه دنیا می ارزه
می خوام از تو بنویسم
اما اسمت که میاد دستم می لرزه
چیکه چیکه .......اب شدم من..........
وقتی گفتی نمی خوام با تو بمونم
حالا تنها یه پریشون
خیلی وقته که دیگه بی هم زبونم
دیگه هق هق هام با صدام عجین شده بود و صدایم را کمی بلند کرده بود.
من هنوز از تو میخونم عاشقونه
جای دستای تو خالی توی خونه
_ باران عزیزم...
به سمت بردیا که با نگرانی به من خیره شده بود نگاه کردم و سکوت کردم و اغوش برادرم چقدر ارام بود. ارام و گرم کننده. بردیا هم حالا مثل من کاملا خیس بود و هر دو زیر باران ایستاده بودیم و فقط اسمان گریان بود که شاهد بردیا ومن و اشک های من بود.
_ بردیا چی شده؟
صدای تیام بود. حاضر نبودم حتی نگاهش کنم. ضربان قلبم و اشک هایم هر دو افزایش پیدا کرده بود.
_ چیزی نشده. دلش برای بابا تنگ شده. کمی هم حالش خوب نیست. شما دوتا برید تو تا خیس نشدید.
پس بردیا هم او را می شناخت. شاید نامزدش بود. به روی خودم نیاوردم و حتی سلام هم نکردم. با تکیه به بردیا به سمت ساختمان به راه افتادم.به کمک بردیا مانتو و شالم را در اوردم و روی تخت دراز کشیدم. بردیا هم از اتاق خارج شد. دیگه دلم نمی خواست به تیام و به عشقی که تازه می خواست جوانه بزند که خشک شد فکر کنم.
_ باران بلند شو و این شیرو بخور بعد اگر خواستی بخواب.
_ نمی خورم. میلم نمیره.
_ بلند شو ببینم. شیر داغ است. باید بخوری که سرما نخوری. خودمم میخورم. باشه اجی جونم؟
بلند شدم و به حرفش گوش کردم.
💖
💖💖
💖💖💖
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
💢غیرت و مردانگی شهید بیست ساله
🔹خواستگار دخترم بود . روزی که برای خواستگاری آمد تمام وقت سرش پایین بود : دایی ، من دیگه مرد شدم ...
🔹راست می گفت ، عباس دیگر بزرگ شده بود و می توانستیم روی او حساب کنیم . خیلی با حیا حرفش را زد و رضایت مان را گرفت . از بچگی این خواهر زاده ام را دوست داشتم . جوان با غیرتی بود.
🔹همیشه نسبت به حجاب خواهر هایش حساسیت نشان می داد . همین غیرت و مردانگی اش هم باعث شد که تا آخرین نفس پای پرچم کشورش مقاومت کند . اهل نماز و روزه و زیارت عاشورا بود اما فکر نمی کردم توفیق شهادت نصیب اش شود.
🔹شهید عباس مهراندوز از مرزبانان ناجا در مرز نگور سیستان و بلوچستان هفدهم فروردین ۹۴ در درگیری با تروریست های جیش الظلم به شهادت رسید
#شهدای_ناجا
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۲۴۶🌷
🌹... و عترة خيرة رب العالمين...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
💐فرض کنید اﯾﻦ ﺟﺎ ﭼﻨﺪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ما ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨیم و می ﮔﺮﺩیم،هر ﮐﺪﺍﻡ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺗﺮ و ﺯﻧﺪﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﯿم.
💐ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ما ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ "ﺧﯿﺮﺓ".
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﭼﯿﻦ و ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﺮﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﺮﺗﺮ.
💐 این فراز زیارت ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ایشان ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﯿرة ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ است. ﯾﻌﻨﯽ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ ﺷﺪﻩ. پس ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ صلی الله علیه و آله ﮔﻞ ﭼﯿﻦ ﺷﺪﻩ ی خداوند است.
💐ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ اهل بیت ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮔلند ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. ﺷاخه ی ﮔﻞ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺮوید ﮔﻞ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻞ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺑﺎﺷﺪ و یا ﺩﺭ ﻣﺰبله،در هر صورت ﮔﻞ ﺍﺳﺖ،ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ. ﻭﻟﯽ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﻭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮏ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ.
💐پس گل های محمدی دارای امتیاز ویژه ای هستند،چون خاستگاهشان شخصیتی است که دستچین و برگزیده ی خداوندست.
🌸ﻫﺮ ﺑﺬﺭﯼ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻬﺎﻝ ﺷﻮﺩ،ﻫﺮ ﻧﻬﺎﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﺷﻮﺩ، ﻫﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯿﻮﻩ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﺩ ،ﻫﺮ ﻣﯿﻮﻩﺍﯼ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﭘﺨﺘﻪ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﻮﺩ،ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
🌸ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺬﺭ ﺭﺍ ﻧﻬﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻧﻬﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ،ﻣﯿﻮﻩ ﺭﺍ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻘﺺﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﺪ.ﻧﺎﻗﺺﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
🌸ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ "ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻧُﻮﺭُ"ﻧﻮﺭ/35
ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﻫﻢ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺬﺭ ﺻﻔﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺷﺪ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻬﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
🌸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﯽﻓﺮﻣﻮﺩ "ﺃَﻧَﺎ ﺍﻟﺸَّﺠَﺮَﺓ"ُ
ﻣﻦ ﺑﺬﺭ ﻭ ﻧﻬﺎﻝ ﻧﯿﺴﺘﻢ. ﻣﻦ درخت پرثمر هستم. "ﺷﺠﺮﺓ ﺍﻟﻨﺒﻮة".
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ایشان ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ ﮐﺮﺩﻩ؟ ﺍﻟﻠﻪ، ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻫﺴﺘﯽ. پس ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﺎﻡﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﺏ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ و ﺭﺷﺪ ﻭ تعالی می دهد.
ﺭﺏ العالمین است. یعنی رب ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ. ﻓﻘﻂ ﺭﺏ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻧﯿﺴﺖ...
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#مهدی_شناسی
#قسمت_246
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#امام_زمان_عج❤️
با روی سیه به گفت و گویم امشب
شاید نظری کنی به سویم امشب
ای کاش که این جمعہ بیایی آقا
این است تمام آرزویم امشب
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر سلطان قـلـبــ❤️ــم✨
💖🌟✨🌙💖
#رمان🎗
#میوهبهشتی🤹♀️
#پارتبیستچهارم
_ باران می تونم ازت یه چیزی بپرسم.؟
می دونستم چی می خواهد بگوید. در نتیجه گفتم:
لطفا در مورد امشب چیزی ازم نپرس. شاید یه روزی برات گفتم.
نگاهی کردو سرش را به زیر انداخت. دلم میخواست در مورد حدسی که در مورد اون دختر زدم مطمئن بشم. به همین خاطر گفتم:
بردیا راستی اون دختری که پایین دیدم نامزد تیام است؟
بردیا نگاهی به من کرد و شروع به خندیدن کرد. ترس تمام وجودم را پر کرد. احساس کردم بردیا فهمیده که چرا حالم به این روز افتاده است و برای همین هم هست که می خندد. ولی تصمیم گرفتم اصلا خودم را لو ندهم.
_ چرا می خندی؟ مگه من جک گفتم؟
_ جک؟ بالا تر از جک گفتی
(منظور بردیا را درک نمی کردم) _یعنی چی؟
_ یعنی اینکه تو از شباهت زیاد تیام و ترانه نفهمیدی که اون خواهر تیام است؟
سرم به دوران افتاده بود. خون یخ زده ی توی رگ هایم گرم شد و جریان گرفت.باور نمی کردم. مگر میشه؟ پس چرا من متوجه این شباهت نشده بودم. ولی من که اصلا صورت دخترک را که حالا می دانستم همان ترانه است را ندیده بودم.لب هایم به لبخندی باز شد. با اشتهای بیشتری شیر باقی مانده را خوردم.
بردیا بلند شد تا از در خارج بشه. وقتی دید من هنوز هم روی تخت نشسته ام گفت: اگه نمی خواهی بخوابی بیا پایین. زشته شب اوله که امده اینجا تنها باشه.
می دانستم منظورش ترانه است. خودمم خیلی دوست داشتم برم پایین. با انرژی افزونی به سمت کمدم رفتم تا لباسم را با لباس مناسبی عوض کنم. شلوار جین سرمه ای پر رنگم را به همراه یک تنیک سفید با چارخونه های سرمه ای که سلیقه ی مامان بود را پوشیدم. به سمت میز ارایشم رفتم . نگاهی به دختری که در اینه با چشم های سرخ شده بهم دهن کجی میکرد انداختم. به سرویس داخل اتاقم رفتم با زدن چند مشت اب سعی کردم از سرخی چشمهایم بکاهم.
ولی فایده ای نکرد. به یاد ساناز افتادم که همیشه وقتی از دست ارش نامزدش به گریه می افتاد و به خاطر اینکه از جانب زن دایی بازجویی نشود اول چند مشت اب به صورتش می زد و بعد از ان هم سشوار را روی سر روشن می کرد و رو به صورتش می گرفت. همیشه به این کاهاش که فقط و فقط به خاطر این کارش می خندیدم. ولی حالا....
💖
💖💖
💖💖💖
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_امام_زمانم
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام / گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو / دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام . . .
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰خاطرهی مادر شهید "رسول خلیلی" از بوی پیراهن خونین شهید که از معراج شهدا تحویل گرفتند...💔
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلامبرابراهیم
#حلالمشکلها
از جبهه بر میگشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر، الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟!
به چه کسی رو بیاندازم. خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلا نمی دانم چه کنم!
در همین فکر بودم یکدفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم.
تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در آغوش کشید. چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟! گفتم: نه ، هنوز نگرفتم ولی مهم نیست.
دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمیگیرم، خودت احتیاج داری.
گفت: این قرض الحسنه است. هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد ورفت.
آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خیلی دعایش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال مشکلات شده بود.
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۲۴۷🌷
🌹... و عترة خيرة رب العالمين...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔶همه ی ما ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪﯼ ﺣﺮﻡ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ علیه السلام رفته ایم.ﺁﯾﻨﻪﻫای ﺭﯾﺰ و ﺩﺭﺷﺖ ﺩﺍرد. ﮐﺎﺭ ﻫﻤﻪﯼ ﺁﻥﻫﺎ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ: ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ.
🔶 ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺎﻻﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ. ﯾﮏ ﺁﯾﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
🔶ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻗﻄﺮﻩﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ،ﺁﯾﻨﻪﯼ ﺷﻔﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﺪﺍ.خداوند در قرآن می فرماید:"می بینی ﮐﻪ ﻗﻄﺮﻩﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽﺭﯾﺰﻧﺪ."ﯾﻌﻨﯽ ﻗﻄﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﺎﺳﺖ،ﭼﺮﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ؟!
🔶 ﺣﺎﻻ ﻧﺒﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ.ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ. ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﮑﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺫﺭﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﺍﮐﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭼﻮﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺩﺍﺭﺩ.ﻭﻟﯽ ﻗﺎﻧﻮﻥ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ.
🔶ﻫﺮ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺁﯾﻨﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﻩ.ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ.ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﺪ.
🔶ﻟﺬﺍ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ.ﺑﻪ ﻣﯿﺰ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻋﺎﻟﻢ.ﺑﻪ ﮔﻞ ﻭ ﮔﻞ ﺩﺍﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾد ﻋﺎﻟم.به هر چیزی که باعث علم و آگاهی ما نسبت به خداوند می شود، ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
🔶ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﯼ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﻋﺎﻟﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺏ ﻫﻤﻪﯼ ﻋﺎﻟﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ.ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻣﯽﺩﻫﺪ.ﻋﺎﻟﻤﯿﻦ ﺭﺑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ که ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ.
🔶 ﺍﯾﻦ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ ﻭ ﺧﯿرة ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ.ﺍﯾﻦ ﺧﯿرة ﯾﮏ ﻋﺘﺮﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺘﺮﺕ ﺑﻮ و ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺵ ﺭﺍ می دهد...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_شناسی
#قسمت_247
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دخترم بی حجاب است چیکار کنم؟
🚨یک مادر: خودم محجبهام، دختران مدرسه را هم محجبه کردم، اما دختر خودم ...
🤔 اشکال کار کجاست؟!
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat