eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 وقتی کارفرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم.➡️ وقتیکه کارتان میگیرد تازه اول مبارزه است.. زیرا شیطان به سراغتان می آید🥲 پ‌ن:حواسمون‌باشه‌به‌خودمون‌مغرور‌نشیم...💢 واجباتمون‌به‌تاخیر‌نیوفته‌واسه‌کار‌فرهنگی... شهید مصطفی صدر زاده🕊️ 🦋🌹💖 @shohada_vamahdawiat                 
﷽❣ ❣﷽ دیر می‌آیَد وجآن‌ مُنتَظِرِ مَقدَمِ‌ اوست مُردَم‌ اَز شوق، خُدایا‌ بِرِسان‌ زودتَرَش 💔 @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌺دل شده بی قرارِ چشم ترم اشک باشد عیارِ چشم ترم 🌺شد خزان روزگارِ چشم ترم تا بیاید نگارِ چشم ترم 🌺برترین مستحب دعای فرج خوانده ام روز و شب دعای فرج 🌺گرچه شد ذکر لب دعای فرج گریه ام شد شعار چشم ترم 🌺هست دنیا برای من محبَس طعنه خوردم ز هر کس و ناکس 🌺خسته گردید جمعه ها از بس... ...که گرفت استخاره چشم ترم 🌺تا نمردم بیا عنایت کن این گدا را خودت هدایت کن 🌺اصلا امروز مرا فدایت کن بنشین در کنارِ چشم ترم 🌺برسان بر گدا وصالت را نبر از خاطرم خیالت را 🌺گل نرگس بگو جمالت را... ...کی کند پس نظاره چشم ترم؟ 🌺من اسیر و فقیر یک نظرت نام من را ببر تو در سحرت 🌺یا ابانا فدای چشم ترت... ..‌.چشم من، چشمه سار چشم ترم 🌺ای نگارم! چرا نمی آیی؟ شهریارم! چرا نمی آیی؟ 🌺بی قرارم، چرا نمی آیی؟ کی میایی بهارِ چشم ترم؟ 🌺آخرش من تو را نمی بینم "فتصدّق" ببین که مسکینم 🌺بعد مرگم بیا به بالینم فاتحه خوان نثارِ چشم ترم 🌺مادرت پشت در تو را می خواند عرش حق را صدای او گریاند 🌺سوز صوتش دل مرا لرزاند روضه خوان شد دوباره چشم ترم @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
    ﷽ توی آینه نگاهی به خودم و امیرحسین میندازم ، چه محجوبانه سرش رو انداخته پایین و آیه های عشق رو زمزمه میکنه . چشم از آینه میگیرم و به آیه های قرآن نگاه میکنم ؛ وقتی قرآن رو باز کردیم سوره یس اومد. شروع میکنم به قرائت آیه های عشق. به خودم میام که میبینم برای بار سوم دارن میپرسن _ آیا بنده وکیلم ؟ _ با اجازه آقا امام زمان ، شهدا و بزرگترای مجلس بله. بلاخره تموم شد یا بهتره بگم شروع شد، شیرینی های زندگیم تازه شروع شد، زندگیم با یکی از بهترین بنده های خدا ، زندگیم با دوست داشتنی تر مرد . نگاهی به فاطمه و امیرعلی که کنار هم نشستن میکنم ، بلاخره ایناهم به هم رسیدن ، سمت راست یاسمین و نجمه و شقایق با اخم به من خیره شدن ، خندم میگیره ، خب البته حق دارن توقع داشتن عقد و عروسی من تو بهترین تالار با موزیک زنده و یا شایدهم مختلط برگزار بشه ، ولی چی شد. کنارشون هم زهراسادات و ملیکاسادات با لبخند ایستادن. مامان ، بابا ، خانوم حسینی یا بهتره دیگه بگم عاطفه خانوم ، پرنیان و……. بابای امیرحسین . همه خوشحال بودن به جز بابای امیرحسین ؛ شاید از من خوشش نمیاد البته نه ، روز اول خاستگاری که خوشحال بود ، شایدم از این که عقدمون اینجاست ناراحته….. خودم رو کمی به امیرحسین نزدیک میکنم و زیر گوشش میگمم _ امیرحسین امیرحسین _ جان دلم؟ قلبم لبریز میشه از عشق ، از این لحن دلگرم کننده. _ میگم بابات چرا ناراحته ؟ ازدست من ناراحته ؟ اخماش تو هم میره ، مرد من حتی با اخم هم جذاب بود. امیرحسین _ بعدا حرف میزنیم درموردش. بهش فکر نکن. سرم رو به معنای تایید تکون میدم. . . . . امیرحسین _ خانومی حاضری؟ _ اره اره . اومدم. چادرم رو روی سرم مرتب میکنم ، کیفم رو از روی تخت برمیدارم و از اتاق خارج میشم. امیرحسین _ بریم بانو ؟ _ بریم حاج آقا. امیرحسین _ هعی خواهر. هنوز حاجی نشدم که _ ان شاءالله میشی برادر حرکت کن. امیرحسین _ اطاعت سرورم. مشتی به بازوش میزنم و میخندم. باهم ، شونه به شونه هم ، دست در دست حرکت میکنیم. . . . . امیرحسین _ حانیه چرا انقدر نگرانی ؟ _ نمیدونم استرس دارم امیرحسین _ استرس برای چی؟ _ نمیدونم. وارد خیابون عشق میشیم.حالم توصیف ناپذیره. چه عظمتی داشت آقام. عظمتی که درکش نمیکردم . درک نمیکردم چون مدت کمی بود که با این آقا آشنا شده بودم. حتی نمیدونستم در برابر این زیبایی ، این عظمت یا شاید بهتر باشه بگم این عشق الهی چه عکس العملی نشون بدم. به سمت امیرحسین برمیگردم. اصلا رو زمین نبود ، مرد من آسمونی شده بود. اشکاش روی صورتش جاری و صورتش کامل خیس از اشک بود. نگاهی به اطرافم میندازم ، کار همه شده بود اشک ریختن ، خانومی روی زمین زانو زده بود و اشک میریخت. آقایی مداحی میکرد و بچه های کوچیک و نوجوون دورش جمع شده بودن با دستای کوچیکشون سینه میزدن. حالا دیگه منم تو حال خودم نبود ، بیشتر به حال خودم تاسف میخوردم ، چرا انقدر دیر با این آقا آشنا شدم. چقدر اشک امام زمان رو دراوردم. ناخداگاه پاهام سست میشن و روی زمین میشینم. صورتم رو با دستام میگیرم و اشک میریزم ، امیرحسین هم کنارم میشینه و شروع به گریه میکنه. شنیده بودم شب جمعه همه ائمه کربلا هستن ، شب جمعه بود و من جایی نفس میکشیدم که الان مولام اونجا نفس میکشید. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 ✍️در روایات معصومان برای فرج امام زمان عج به عنوان یکی از عوامل نجات انسان ها در دوران هلاکت بخش غیبت کبری مطرح شده است. 🌸امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند: 🔹به خدا سوگند که او غیبتی[سخت] می کند. در آن غیبت از هلاکت نجات نمی یابد، مگر کسی که خدای عزوجل او را بر قول به امامت آن حضرت ثابت بدارد و او را در عصر غیبت بر به تعجیل فرج او موفق بدارد. @shohada_vamahdawiat
🌷چگونه شهید شویم دل گیر نباش... دلت که گیر باشد رها نمیشوی!یادت باشد خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بسته‌اند می‌آزماید شهید محمد ابراهیم همت🕊️ دلبستگی های دنیاییت چیه!؟ همونایی که نمیذاره رها باشی نمیذاره بری سمت خدا! فرقی نداره چی باشه... یکی وابستگیش خانواده شه یکی پولشه! تا از وابستگی هات نگذری نمیتونی حتی به شهادت فکر کنی...🙃 میدونی!؟ خدا آدما رو با وابستگی ها و دل‌گیری‌هاش امتحان میکنه! حتی شاید در راه این امتحان ایمانت ضعیفشه.♨️ راستش اون دنیا هیچ کدوم به دردت نمیخوره فقط اعمالته که کمکت میکنه... پس دل گیر نباش! گیر هیچی نباش... شهدا از همه‌ی وابستگی ها و دل گیری‌هاشون گذشتن! تو هم میتونی💪🏻 @shohada_vamahdawiat                 
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اين جا قصر يزيد است و او اكنون بر تخت خود نشسته و بزرگان شام را دعوت كرده است تا شاهد جشن پيروزى او باشند. سربازان، سر امام حسين(ع) را داخل قصر مى برند. يزيد دستور مى دهد سر را داخل طشتى از طلا بگذراند، و در مقابل او قرار دهند. همه در حال نوشيدن شراب هستند و يزيد نيز، مشغول بازى شطرنج است. نوازندگان مى نوازند و رقّاصان مى رقصند. مجلس جشن است و يزيد با چوب بر لب و دندان امام حسين(ع) مى زند و خنده مستانه مى كند و شعر مى خواند: لَعِبَت هاشم بالملك فلا***خبرٌ جاءَ و لا وحيٌ نَزَل... بنى هاشم با حكومت بازى كردند، نه خبرى از آسمان آمده است و نه قرآنى، نازل شده است. كاش پدرانم كه در جنگ بَدْر كشته شدند، زنده بودند و امروز را مى ديدند. كاش آنها بودند و به من مى گفتند: "اى يزيد، دست مريزاد!". آرى! من سرانجام، انتقام خون پدران خود را گرفتم! همگان از سخن يزيد حيران مى شوند كه او چگونه كفر خود را آشكار نموده است. در جنگ بدر بزرگان بنى اُميّه با شمشير حضرت على(ع)، به هلاكت رسيده بودند و از آن روز بنى اُميّه كينه بنى هاشم را به دل گرفتند. آنها همواره در پى فرصتى براى انتقام بودند و بدين گونه اين كينه و كينه توزى به فرزندان آنها نيز، به ارث رسيد، امّا مگر شمشير حضرت على(ع) چيزى غير از شمشير اسلام بود؟ مگر بنى اُميّه نيامده بودند تا پيامبر را بكشند؟ مگر ابوسُفيان در جنگ اُحُد قسم نخورده بود كه خون پيامبر را بريزد؟ حضرت على(ع) براى دفاع از اسلام، آن كافران را نابود كرد. مگر يزيد ادّعاى مسلمانى نمى كند، پس چگونه است كه هنوز پدران كافر خود را مى ستايد؟ چگونه است كه مى خواهد انتقام خون كافران را بگيرد؟ اكنون معلوم مى شود كه چرا امام حسين(ع) هرگز حاضر نشد با يزيد بيعت كند. آن روز كسى از كفر يزيد خبر نداشت، امّا امروز همه متوجه شده اند كه اكنون كسى خليفه مسلمانان است كه حتّى قرآن را هم قبول ندارد. به هر حال، يزيد سرمست پيروزى خود است. او مى خندد و فرياد شادى برمى آورد. ناگهان فريادى بلند مى شود: "اى يزيد! واى بر تو! چوب بر لب و دندان حسين مى زنى؟ من با چشم خود ديدم كه پيامبر اين لب و دندان را مى بوسيد". او ابو بَرْزَه است. همه او را مى شناسند او يكى از ياران پيامبر است. يزيد به غضب مى آيد و دستور مى دهد تا او را از قصر بيرون اندازند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
❣در علائم ظهور امام قائم (عج)، سخن از طلوع خورشيد از مغرب رفته است. در برخي احاديث اين امر، اينگونه بيان شده است: خورشيد به هنگام ظهر، در آسمان راکد شود (آسمان به سختي تيره گردد، و خورشيد ناپديد شود، چنانکه گويي غروب کرده است) و ساعتي چند تا به هنگام عصر، پيدا نباشد، آنگاه (که به جانب مغرب رسيده باشد)، از مغرب ظاهر گردد. («الارشاد»، ص 357) در برخي از روايات اين مطلب نيز آمده است که: «آيت و نشانه اي و سيمايي در خورشيد پديدار گردد». و در برخي آثار رسيده است که «مهدي، خود، همان خورشيدي است که از مغرب (محل غروب کردن) خويش طلوع خواهد کرد (وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها) @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ 🍃جمعہ يعنے زانوے غم دربغل بر سر سجاده هاے العجل 🍃جمعہ يعنے اشڪ هاے انتظار جمعہ يعنے شڪوه از هجران يار 🍃جمعہ يعنے آه ، الغوث ، الامان در فراق مهدے صاحب زمان عج @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✨مولای من یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) 🌺عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار 🌺عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن @shohada_vamahdawiat