eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️نام: سید روح الله، بسیجیِ سید روح الله! ▪️ ✍️ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
﷽❣ ❣﷽ منتظر لحظه ظاهر شدنت هستيم و به شوق آن لحظه ی شیرین، خانه دل را هر روز آب و جارو ميكنيم ... وقتی که بیایید به انتظار هایی که کشیده ایم افتخار خواهیم کرد 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ خیلی بی تاب بود. ناراحتی در چهره اش موج می زد. پرسیدم: چیزی شده!؟ ابراهیــم با ناراحتی گفت: دیشــب با بچه هــا رفته بودیم شناســائی، تو راه ۱ رفت روی مین و برگشــت، درست در کنار مواضع دشمن، ماشاءالله عزیزی .شهید شد. عراقی ها تیراندازی کردند. ما هم مجبور شدیم برگردیم ،تازه علت ناراحتی اش را فهمیدم. هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد !نیمه های شب هم برگشت، خوشحال و سرحال !مرتب فریاد می زد؛ امدادگر… امدادگر… سریع بیا، ماشاءالله زنده است بچه ها خوشــحال بودند، ماشــاءالله را ســوار آمبولانس کردیم. اما ابراهیم !گوشه ای نشسته بود به فکر کنارش نشستم. با تعجب پرسیدم: تو چه فکری!؟ .مکثی کرد و گفت: ماشاءالله وسط میدان مین افتاد، نزدیک سنگر عراقی ها .اما وقتی به سراغش رفتم آنجا نبود !کمی عقب تر پیدایش کردم، دور از دید دشمن. در مکانی امن .نشسته بود منتظر من ٭٭٭ خون زیادی از پای من رفته بود. بی حس شــده بــودم. عراقی ها اما مطمئن حالت عجیبی داشت هوا تاریک شده بود. جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم .را به سختی باز کردم مرا به آرامی بلند کرد. از میدان مین خارج شــد. در گوشه ای امن مرا روی .زمین گذاشت. آهسته و آرام .من دردی حس نمی کردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد !بعد فرمودند: کسی می آید و شما را نجات می دهد. او دوست ماست .لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کرد. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خود معرفی کرد. خوشا به حالش .این ها را ماشاءالله نوشته بود. در دفتر خاطراتش از جبهه گیان غرب ٭٭٭ ماشــاءالله سال ها در منطقه حضور داشت. او از معلمین با اخاص وباتقوای گیــان غرب بود کــه از روز آغاز جنگ تا روز پایانی جنگ شــجاعانه در .جبهه ها و همه عملیات هاحضور داشت .او پس از اتمام جنگ، در سانحه رانندگی به یاران شهیدش پیوست 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
💢پشت مردم به او گرم بود ... 🔹خانه که بود، موبایلش مدام زنگ می‌خورد. مردم تماس می‌گرفتند و مشکلاتشان را می‌گفتند. توی روستایی که خدمت می‌کرد، همه او را می‌شناختند. گاهی اوقات می‌گفتم: تو که بیشتر اوقات پاسگاهی، حالا که میـای خونه باید استراحت کنی. چرا ایـنقدر جوابـشون رو میدی؟ سر تکان می‌داد و می‌گفت: اول کـار مردم، بعد استراحت... 🔹آدم که فقط نباید توی پاسگاه به مردم خدمت کنه! مردم روستا هم خیلی دوستش داشتند. می‌گفتند: همین که او اینجاست، پشت ما گرمه! 🔹شهید مصطفی یوسفی از پرسنل پلیس آگاهی تهران چهاردهم آبان ۹۴ در حین تعقیب و گریز سارقین به شهادت رسید. ➥ @shohada_vamahdawiat
به تو نمی آید به تویی که مثل ستاره در آسمان می‌درخشی..💫 و بر دل‌ها حکومت داری واقعی ماییم، که در این وانفسای دنیا خودمان را گم کردیم😔 شادی روحش صلوات 🌷🌱 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مولوی درخواست با نظارت بين المللى داده!! ❗️جناب ❗️ 🔹اولا که رفراندوم #۱۳_آبان با حضور ده‌ها میلیون برگزار شد ⚠️چشم باز کنید ببینید 🔹 ثانیا شما چرا به برادرانت در و نمی‌گویی يک برگزار كنند؟ 🔹 ثالثا انگار نمی‌دانید در دين سلف شما شرك است و حرام! ⁉️کدامیک از خلفای شما با رفراندوم به رسید؟ ⁉️شما در اين چند سال در اداره مسجد و مدرسه‌ات چندتا انتخابات یا حتی نظر سنجی داشتی؟ 🔹 رابعا‏ جمهوری اسلامی؛ تنها حکومت و ؛ تنها انقلابی در جهان است که پس از پیروزی، سیستم حکومتی‌اش را به رفراندوم گذاشته است ✅چنین اتفاقی تا کنون نه در ، نه در و نه در هیچ کجای دنیا رخ نداده است. 🗳 هم اولش رفراندوم بوده، هم تا حالا ۴۰ داشته، هم‌ مردمش سالی سه بار می‌ریزن بیرون برای حمایت از حکومتشون راهپیمایی می‌کنن، به این حکومت پیشنهاد رفراندوم داده؟!! 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽❣ ❣﷽ گــ🌼ـل نرگس! تنها بہ امید دیدنت هرشب و روز نفس می ڪشم... اے ڪہ نگاهم فرش راهٺ! و جانم فداے نگاهٺ! 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ قبل از اذان صبح برگشــت. پیکر شــهید هم روی دوشش بود. خستگی در .چهره اش موج می زد صبح، برگه مرخصی را گرفت. بعد با پیکر شــهید حرکت کردیم. ابراهیم .خسته بود و خوشحال می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شــهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او .را بیاوریم خبر خیلی سریع رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از .میدان خراسان تشییع با شکوهی برگزار شد می خواستیم چند روزی تهران بمانیم، اما خبر رسید عملیات دیگری در راه .است .قرار شد فردا شب از مسجد حرکت کنیم ٭٭٭ .با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مســجد ایســتادیم. بعد از اتمام نماز بود .مشغول صحبت و خنده بودیم پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم، پسرش .را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد همه ســاکت بودند. برای جمع جوان ما غریبه می نمود. انگار می خواســت !چیزی بگوید، اما لحظاتی بعد ســکوتش را شکســت و گفت: آقا ابراهیــم ممنونم. زحمت !کشیدی، اما پسرم !!پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است لبخند از چهره همیشــه خندان ابراهیم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از !!تعجب، آخر چرا بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشــمانش خیس از اشک شد. صدایش :هم لرزان و خسته دیشــب پســرم را در خواب دیدم. به من گفت: در مدتی کــه ما گمنام و بی نشــان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا !به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری نیست »!پسرم گفت: »شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند .پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشــت اشــک از گوشــه چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد. می توانســتم فکرش را بخوانم. گمشــده اش را پیدا »!کرده بود. »گمنامی ٭٭٭ :بعد از این ماجرا نگاه ابراهیم به جنگ و شــهدا بسیار تغییر کرد. می گفت دیگر شــک ندارم، شــهدای جنگ ما چیزی از اصحاب رسول خدا و .امیرالمؤمنین کم ندارند .مقام آن ها پیش خدا خیلی بالاست بارها شنیدم که می گفت: اگر کسی آرزو داشته که همراه امام حسین .درکربلا باشد، وقت امتحان فرا رسیده ابراهیم مطمئن بود که دفاع مقدس محلی برای رسیدن به مقصود و سعادت .و کمال انسانی است برای همین هر جا می رفت از شهدا می گفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ تعریــف می کرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغییر می کرد و معنوی تر .می شد در همان مقر اندرزگو معمولاً دو ســه ساعت اول شب را می خوابید و بعد !بیرون می رفت :موقع اذان برمی گشت و برای نماز صبح بچه ها را صدا می زد. با خودم گفتم ابراهیم مدتی است که شب ها اینجا نمی ماند!؟ یک شــب به دنبال ابراهیم رفتم. دیدم برای خواب به آشــپزخانه مقر سپاه .رفت فردا از پیرمردی که داخل آشپزخانه کار می کرد پُرس وجوکردم. فهمیدم .که بچه های آشپزخانه همگی اهل نمازشب هستند ابراهیم برای همین به آنجا می رفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب می خواند .همه می فهمند این اواخر حرکات و رفتار ابراهیم من را یاد حدیث امام علی به نوف :بکالی می انداخت که فرمودند ».شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند« 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
رهبرشون😏رهبرمون😌 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🍃🌷 ﷽ الهـﮯ! گاهۍفراموش‌مـﮯڪنٚم‌ڪه، ﯠقتۍڪسـﮯڪنارمن نیست، معنایش‌اینٚ‌نیست‌ڪه‌تنهایم، معنایش‌اینٚ‌است! ڪه‌همه‌راڪنارزدﮮتا خۄدم‌باشمﯠخودت...!🌱 🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
💥 ... ▫️زمانی که عکس شهدا رو به دیوار اتاقم چسبوندم، ولی به دیوار دلم نه! ... ▫️زمانی که اتیکت خادم‌الشهداء و ... رو به سینه‌ام می‌چسبونم، اما "خادم پدر و مادر " خودم نیستم ! ... ▫️زمانی که اسمم توی لیست تمام اردو‌های جهادی هست!، ولی توی خونه خودمون هیچ کاری انجام نمی‌دهم ! ... ▫️زمانی که برای مادرای شهدا اشک می‌ریزم. اما " حرمت مادر " خودم رو حفظ نمی‌کنم ! ...↓ ▫️زمانی که فقط رفتن شهداء رو می‌بینم ، ولی " شهیدانه زیستنشون " رو نه ! 😓 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
‌‌‌✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﻓﺮﻕ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺭﻭﺍﺣﻨﺎ ﻟﻪ ﺍﻟﻔﺪﺍء ﺧﺮﺝ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﺒﻠﻐﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﺋﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﯿﺮ ﺧﺮﺝ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ✅ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ علیه السلام ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:ﻳﻚ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺻﺮﻑ ﻛﻨﻲ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﺩﺭﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﻴﺮ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻲ... 📚ﺍﺻﻮﻝ ﮐﺎﻓﯽ ﺝ ۲ ﺹ ۱۵۶ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat