8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 یه کار قشنگ که هر صبح میتونی انجام بدی!
#حجتالاسلام_عالی
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
⚫️ ﷽ 🖤
ختم صلوات هدیه به امام جعفر صادق علیه السلام👇
https://EitaaBot.ir/counter/tzmw
.
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
خورشید من از دیار شب ڪرده عبور
ای ڪاش ڪند ز مشرق عشــق ظهور
هـــر لحــظه در انتـــظار آنـــم بـرسـد
با خــود ببــرد مـــرا بـه مهمانـی نــور
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت نود و یک
✨بیرون دارالحکومه از کنار چند نخلستان گذشتیم و به فرات رسیدیم. خط ساحل را گرفتیم و تا پل، اسب ها را به یورتمه واداشتیم تا گرم شوند.
🍁عبور از پل با اسب، لذت بخش بود. خوشحال شدم که کسی به ما توجهی نداشت.
آن طرف پل، باز مسافتی را یورتمه رفتیم. به فضای باز و بدون مانع که رسیدیم، اسب ها را به تاخت درآوردیم. قنواء سعی کرد از من پیشی بگیرد، اما من شانه به شانه اش می تاختم.
بیرون شهر، کنار کاروان سرایی، دست از مسابقه کشیدیم. اسب ها عرق کرده و کف بر لب آورده بودند. آفتاب، سوزندگی نداشت.
قنواء پرسید: سواری را کی یاد گرفته ای؟
سواری حالم را جا آورده بود.
_در نوجوانی، آن سال ها که تابستان ها به روستا می رفتیم.
_شش ساله بودم که پدرم کره اسبی به من داد. او پسر ندارد. من سعی کردم با یاد گرفتن سوارکاری و تیراندازی، جای خالی اش را در زندگیِ پدرم پر کنم.
کاروانی در دور دست، در حاشیه فرات دیده می شد. معلوم نبود در حال آمدن است یا رفتن.
چند کشاورز توی مزرعه ها کار می کردند. آسمان توی جوی هایی که از رود جدا کرده بودند، پیدا بود. بیرون شهر، هوای سبک تری داشت. قنواء انگار دوست داشت هر چه بیشتر از دارالحکومه دور شود. من ترجیح می دادم قبل از غروب به شهر برگشته باشم. یورتمه می رفتیم تا بدن اسب ها سرد نشود.
_پدرت ناصبی است و با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و شیعیان دشمنی دارد، اما تو به دو شیعه کمک کردی. خدا کند نفهمد!
_ولی مادرم نه تنها ناصبی نیست، بلکه به اهل بیت علاقه دارد.
_مگر می شود چنین زن و شوهری با هم زندگی کنند؟
_کار آسانی نیست. مادرم مخالف آزار دادن شیعیان است، ولی معمولا مجبور است ساکت بماند.
_وزیر هم ناصبی است؟
_نمی دانم. فکر نمی کنم.
_در بازار، مرد نیکوکاری است به نام ابوراجح. حمام زیبایی دارد. شیعه است. من تا به حال مردی چنین خوب و درستکار ندیده ام. چند روز پیش به حمام رفته بودم که وزیر به آنجا آمد تا دو قوی زیبای ابوراجح را بگیرد و به پدرت هدیه بدهد.
_شنیده ام پرنده های قشنگی اند. کاش می توانستم آنها را ببینم!
_قوها توی حوض رخت کن هستند. ابوراجح و مشتری ها به این دو پرنده علاقه زیادی دارند. ابوراجح به وزیر گفت که قوهایش را دوست دارد و آنها باعث رونق بیشتر کسب و کارش شده اند. وزیر به بهانه ای سیلی محکمی به ابوراجح زد که آن بیچاره، روی زمین افتاد و از بینی اش خون جاری شد. بعد هم تهدیدش کرد و رفت. این در حالی بود که ابوراجح به وزیر بی احترامی نکرده بود و حاضر شده بود قوها را به پدرت هدیه بدهد.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «از این نوع شیعهها نباش!»
👤 استاد #پناهیان
⁉️ امروز مشکل اول شیعیان چیه؟
🔅 ما باید به خدا و امام زمان تضمین بدیم که بعد از ظهور دچار غرور نمیشیم...
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#شهیدانه
✳ دو ساعت در برف پشت در نشسته بود!
✍ سیدابوالفضل کاظمی یکی از دوستان #شهید_علیاصغر_ارسنجانی میگوید: «برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نیمهشب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علیاصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده کردیم. پای او هنوز مجروح بود. فردا رفتیم به علیاصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم، مادر اصغر جلو آمد و بیمقدمه گفت: «آقا سید شما یه چیزی بگو!» بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت درِ خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه! صبح که پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو دیده!» بله بسیجیان خمینی اینگونه بودند. مدتی بعد این سرباز دین و میهن در منطقهی عملیاتی شلمچه به شهادت میرسد و همچون مادر بینشان سادات، زهرای مرضیه (س) بینشان میشود.
📌 پ.ن: از راست: حاج حسین سازور، شهید علیاصغر ارسنجانی و سیدابوالفضل کاظمی
📚 برگرفته از کتاب #صراط_الرحمة | سیرهی علما و شهدا در احترام به والدین
📖 صفحات 66 و 67
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌹حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد.
پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟
از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن.
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام.
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم.
تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
🌹#شهید_غلامحسین_خزاعی
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#وقت_سلام 🤚🕗
ارباب ما تو هستی و سلطان ما تویی
خورشید مشرقی خراسانِ ما تویی
رازی میان چشم تر و گنبد طلاست
آقا دلیل چشمِ گریان ما تویی
السَّلامُ عَلَیکَ یٰا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا
#السلام_علیک_یاامام_رئوف💚
#یاامام_رضاجانم❤️
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
ديـده اي نيــست نبينـــد رخ زيبــاي تـــو را
نيست گوشي كـــه هـــمي نشنود آواي تو را
هـيـچ دستــي نشـود جز بر خـــوان تــو دراز
كــس نجويد به جهــان جــز اثر پاي تـــو را
قـــامت ســرو قدان را بـه پشيـــزي نخـــرد
آنکه در خواب بيــند قــــد رعنــــاي تو را
همه جا منزل عشق است كه يارم همه جاست
كــور دل آنــكه نيابـد به جهــان جاي تــو را
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یک دقیقه از عمر شما...
چقدروقتمون رو برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )گذاشتیم؟
#اللهمعجـللولیڪالفـرج❤️
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
˼#روزگارتون_شهدایی🌷˹
/بســــم الله النور/
بعد از گذشت زمان در ارتباطم با سايرين
متوجه شدم كه ويژگي برجسته داريوش
تسلط بر نفس بود؛ همسرم در عين حال كه
مسئوليت پذير و متعهد بود، بر نفس خود
تسلط داشت؛ گر چه شايد هيچ ويژگي او به
اندازه تسلطي كه بر نفسش داشت، برجسته
نبود. (به روایت همسر شهید)
شهید داریوش رضایی نژاد🕊️
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت نود و دو
✨قنواء قبل از آنکه اسبش را به تاخت درآورد، گفت: مذهب وزیر، مقام پرستی است. او هر کاری می کند تا هم چنان وزیر بماند. پسرش رشید را واداشته تا مثل او فکر کند. وزیر دلش می خواهد مرا برای رشید بگیرد تا رابطه اش با پدرم محکم تر شود. و حالا از اینکه مرا با جوان زیبا و ثروتمندی به نام هاشم می بینند، خوش شان نمی آید.
🍁نزدیک پل از سرعت مان کم کردیم. قنواء گفت: حالا که خودم را به شکل پسرها درآورده ام، دوست دارم بروم و قوهای ابوراجح را ببینم.
به من فرصت نداد تصمیمش را تغییر دهم. پاها را به پهلوی اسب کوبید و مثل تیری که از چله کمان رها شود به حرکت درآمد.
خوشبختانه ابوراجح در حمام نبود. قنواء سکه ای به طرف مسرور انداخت و گفت: برو بیرون و مواظب اسب ها باش!
مسرور سری تکان داد و رفت. جز دو پیرمرد، کسی در رخت کن نبود. قنواء کنار حوض نشست و با دقت به قوها نگاه کرد.
_این دو پرنده زیباتر از آن هستند که فکرش را می کردم.
بودن قنواء در آنجا کار درستی نبود. اگر ابوراجح از راه می رسید، قنواء را می شناخت و از اینکه او را به حمام آورده بودم، آزرده خاطر می شد.
_بهتر است برویم. ما نباید به اینجا می آمدیم.
قنواء ایستاد و گفت: تو گفتی می خواهی سیاه چال را ببینی. خودم را به خطر انداختم و همراهی ات کردم. حالا من خواسته ام به اینجا بیایم و قوها را ببینم و تو مرا همراهی کرده ای. اینجا که بدتر از سیاه چال نیست.
_من هم با تو به سواری رفتم.
_خوب گوش کن! من در عوضِ نجات حماد و صفوان از سیاه چال، این دو پرنده را می خواهم. تو باید از ابوراجح بخری شان و برایم بیاوری. بهایشان را هرچه باشد، می پردازم.
_فراموش نکن که این قوها فروشی نیستند.
_هر چیزی قیمتی دارد. ابوراجح خوشحال می شود که مثلا صد دینار بگیرد و آنها را به من بدهد.
پرده راهرو را بالا گرفتم.
_نمی خواهم ابوراجح ما را با هم اینجا ببیند. می روم سری به پدربزرگم بزنم. اگر می خواهی، همینجا بمان و وقتی ابوراجح آمد با او صحبت کن. گرچه می دانم او قوهایش را با صندوقچه ای از طلا و جواهر هم عوض نمی کند.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59