💠مرگ خوب / مرگ بد💠
🔵 #محمّد_بن_مُنكدِر که صوفی مسلک بود، امام باقر ع را دید که در هوای گرم به سوی #نخلستان ميرود.
🔵پيش آمد و گفت: در اين هوای گرم، طلب دنيا #سزاوار نيست!
🔵اگر در اينحال #مرگت فرا رسد در پيشگاه پروردگار چه خواهی گفت؟
🔵#حضرت گفتند: اگر مرگم در اينحال برسد، در راه انجام وظيفه و #كسب_مال حلال برای خود و #عيال و حفظ آبرو و زندگيِ #كفاف بوده است و در پيشگاه خداوند #مأجور خواهم بود.
من از #مرگ بيم دارم در صورتيكه در حال #معصيتی از معاصی خدا بمیرم.
📕اعلام الوری ص 263
@shohada_vamahdawiat
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
دوستان عزیزم سلام وقت بخیر
خوشحال میشیم از نقطه نظر ها تون راجع به کانال هامون بدونیم.........
مثل همیشه نظراتتون برای ما راه گشاست🌹🌹🌹🌹
@hedye110
@delneveshte_hadis110
@shohada_vamahdawiat
ارتباط با ما👇👇👇
@Yare_mahdii313
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
هزاران جان عاشق،
هزاران قلب مشتاق،
هزاران چشم امید،
هزاران دست دعا،
هزاران بغض در گلو مانده،
هزاران روح حسرت زده ...
تمامی عالم ، در انتظار توست ...
در انتظار روز سپیدی که
طنین قدمهای مقدست،
در گوش آسمان بپیچد
و نوای دلنشینت، جهان را پر کند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
➥ @shohada_vamahdawiat
#الماس_هستی
#صفحه_دهم
اگر آن روز اسماعيل(ع) قربانى مى شد، از او هيچ نسلى باقى نمى ماند، پيامبر و حضرت على(ع) و همه امامان ما از نسل اسماعيل(ع) مى باشند، آرى، اگر او در آن روز قربانى مى شد، ديگر پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) به دنيا نمى آمدند.
عيد قربان عيد بزرگى است، روزى كه همه مسلمانان جشنى بزرگ مى گيرند و خدا را شكر مى كنند.
هنوز من در سرزمين "مِنا" هستم، بعد از قربانى كردن، سر خود را تراشيده ام و از لباس احرام بيرون آمده ام، شب يازدهم ذى الحجّه نيز در اين سرزمين ماندم، روز يازدهم به سه شيطان بزرگ سنگ زدم. اكنون ساعت 10 صبح روز دوازدهم است، مى خواهم به سوى شياطين بروم و آخرين سنگ هاى خود را بزنم. پس از آن مى توانم به شهر مكّه باز گردم، با انجام اين كار ديگر اعمال سرزمين "مِنا" تمام مى شود.
تو نگاهى به من مى كنى و مى خواهى براى تو از راز اين كار بگويم، دوست دارى بدانى كه چرا بايد به اين سه شيطان سنگ زد.
بايد بار ديگر از ابراهيم(ع) برايت سخن بگويم، خدا به ابراهيم(ع) دستور داد تا اسماعيل(ع) را به اين سرزمين بياورد و در راه او قربانى كند . وقتى ابراهيم(ع)همراه اسماعيل به اين سرزمين آمد ، شيطان سر راهشان آمد و او را اين گونه وسوسه كرد : "تو چقدر بى رحمى ! آيا مى خواهى با دست خود فرزندت را سر ببرى ؟" .
جبرئيل به كمك ابراهيم(ع) آمد و دستور داد كه شيطان را با سنگ بزند . ابراهيم(ع) سنگى برداشت و به سوى شيطان پرتاب كرد .
او با زبان دل اين گونه با شيطان سخن مى گفت : "تو مى خواهى مرا وسوسه كنى تا دستور خداى خويش را انجام ندهم ! من ، خود ، فرزند و هر چه دارم را فداى خدا مى كنم" .
از آن روز است كه حاجى به همان جايى سنگ مى زند كه ابراهيم(ع) به شيطان سنگ زده است .
شيطان در آن مكان به زمين فرو رفت و ابراهيم(ع) به راه خود ادامه داد، بار ديگر شيطان آمد و ابراهيم به او سنگ زد، بار سوم هم شيطان آمد و ابراهيم(ع) باز هم به او سنگ زد. اكنون همان مكانى كه شيطان به دل زمين فرو رفت، جايگاهى شده است براى سنگ زدن به شيطان! آرى، حاجى با اين كار خود ، به تمام وسوسه هاى شيطان ، سنگ مى زند .
💐💐💐💐💐💐💐
#شناخت_علی_علیه_السلام
#وفاطمه_سلام_الله
#من_حیدریم
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ای شهيد!
مگر چه می بينی كه اين
چنينشاد و مسروری؟ 🌻
لبخند بزن دلاور..
لبخند بزن بر آنچه به آن
دست يافته ای لبخند بزن☺️
كه آنچه وعده الهی بود، به
حقيقت پيوسته است..
لبخند بزن به فرشتگان مقربی
كه به استقبالت آمده اند..🍀
به همرزمان #شهيدت..
به امام شهدا ..
لبخند بزن به ما كه چشم
به #شفاعت تو دوخته ايم..🤲🌺
#ما_ملت_امام_حسینیم
╲\╭┓
╭❤️🇮🇷💚 @shohada_vamahdawiat
┗╯\╲
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت2
بایدبرای خانه، خرید می کردم مادر برای شام، برادرم و همسرش را دعوت کرده بود. کلی هم خرید برایم اس ام اس داده بود، تا انجام بدهم. ماشین را جلوی تره بار پارک کردم. گوشیام را از جیبم درآوردم و پیام مادر را خواندم و یکی یکی خریدها را انجام دادم.
بعد همه را داخل ماشین گذاشتم و راه افتادم. با صدای گوشیام از روی صندلی برداشتمش و جواب دادم.ــ جانم مامان.ــ نون هم گرفتی آرش؟–آره گرفتم، تا یه ربع دیگه می رسم.
مادر همیشه می گوید تو دست راست من هستی. بیشتر خریدهایش و کارهای بیرون را من برایش انجام می دهم.بعد از فوت پدرم در این سه سال سعی کردم، همیشه کمک حال مادرم باشم.بارها بیرون رفتن با دوست هایم یا حتی کارهای خودم را تعطیل کردم تا در خدمت مادرم باشم. چون اولین اولویت زندگیم است. به خانه رسیدم و خریدها را تحویل مادر دادم. او هم با لبخند یک چایی روی میزگذاشت و گفت:–بخور گرم شی.پالتوام را از تنم درآوردم و روی مبل انداختم و فنجان را برداشتم و گفتم:
–مامان اگه با من کاری نداری برم یه کم درس بخونم.– برو پسرم دستت درد نکنه.
چایی را خوردم و به اتاقم رفتم. لباس هایم را عوض کردم و لباس راحتی پوشیدم.
جزوهام راباز کردم و از آخر شروع به خواندن کردم. دو درس آخر زیر بعضی ازمطالب با مداد سیاه، خط کشیده شده بود. بعضی ازقسمتها هم علامت ستاره یاپرانتزگذاشته شده بود. البته کم رنگ، کنجکاو شدم، بقیه درس هارا هم مرور کردم خبری نبود فقط همین دو درس علامت گذاری شده بود.
برایم سوال ایجاد شد، البته مسئله ی مهمی نبود ولی می خواستم بدانم کار سارا بوده یا رفیقش.
نمی دانم چرا، ولی گوشی را برداشتم و شماره ی سارا را گرفتم.
ــ بله آرش.
ــ سلام کردن بلد نیستی؟ــ خب سلام، خوبی؟ــ سلام، ممنون، سارا یه سوال، تو با مداد رو جزوهام علامت زدی؟ــ علامت؟ نه چه علامتی؟
–یکی با مداد روی جزهام بعضی مطالبش رو علامت و پرانتز و از این جور چیزا گذاشته، انگار مطالب مهم تر رو...از صدای سارا تعجب مشخص بود که گفت:
– نه من نذاشتم، شاید کار راحیله، حالا مگه مهمه؟مهمها رو برات مشخص کرده راحت تر بخونی دیگه.
پوفی کردم و گفتم:–دفعه ی دیگه خواستی جزوهام رو به این و اون بدی لطفا بگو خط خطیش نکنن.ــ آرش!تو چته، حساس شدیا!
بی مقدمه خداحافظی کردم.
سارا راست می گفت اصلا این علامت ها برایم مهم نبود، فقط می خواستم بدانم اگر کار راحیله، جوری از این که این کاررا انجام داده خجالتش بدهم، تا کمی از آن خود شیفتگی اش پایین بیاد.
***
وارد کلاس که شدم چشم چرخاندم تا راحیل را پیدا کنم، دیدم انتهای کلاس با دوتا از دخترها خیلی آرام مشغول حرف زدن است.
آهان پس همیشه انتهای کلاس می نشیند و آرام حرف میزند، من چون همیشه ردیف جلو مینشستم و با بچه هامدام در حال شوخی و مسخره بازی بودیم هیچ وقت متوجه اش نمی شدم.
امروز رنگ روسریاش فرق داشت، روشن تر بود با گل های ریز رنگی، خیلی به صورتش می آمد.
انگار نگاهم را روی خودش حس کرد. برگشت نگاهی کرد و با دیدنم سرش را پایین انداخت و قیافه ی جدی به خودش گرفت.
"این چرا اینجوریه؟جوری برخورد می کنه که آدم دیگر جرات نمی کنه طرفش بره."
✍ #به_قلم_لیلا_فتحی_پور
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✨#قسمتیازوصیتنامهشهید... ✨
🥀خدایا تو هوشیارمان کن...✨
تو مرا بیدار کن، صدای العطش میشنوم صدای #حرم میآید گوش عالم کر است...
🥀خیالمان میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد... 💔
مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم...😔
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم، مردهام
تو مرا دوباره حیات ببخش💚🍃
خوابم تو بیدارم کن...
#خدایا! به حرمت پای خسته رقیه (س) به حرمت نگاه خسته زینب (س) به حرمت چشمان نگران #حضرتولیعصر (عج) به ما حرکت بده...❤️🌱
#شهیدعباسدانشگر🌹🍃
#شهدایدهههفتاد🌸☘
@shohada_vamahdawiat
✅ مهدویت در کلام امام حسین(ع)
▫️شعيب بن ابیحمزه گويد : به محضر امام حسين(ع) تشرّف يافته، عرض كردم : آقا جان آيا شما صاحب الامر هستيد؟
▫️ حضرت فرمودند : نه. عرض كردم : پس فرزند شماست؟ فرمودند : نه. عرض كردم: آيا فرزند فرزند شماست؟ فرمودند: نه.
▫️پرسيدم : پس صاحب الامر كيست؟ حضرت فرمودند :
آنكه زمين را پر از عدل خواهد كرد، همان گونه كه پر از ظلم گشته باشد. او پس از زمانی طولانی كه امامان پيشين رفته باشند، خواهد آمد، همان گونه كه رسول خدا (ص) پس از مدتی دراز كه از زمان پيامبران پيشين گذشته بود مبعوث شد.
📗 عقدالدرر ص۱۵۸
@shohada_vamahdawiat
#با_شهدا
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله
✍️در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد
❌گناهان یک هفته او اینها بود؛
شنبه: بدون وضو خوابیدم.
یکشنبه: خنده بلند در جمع
دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
📝راوی که یکی از بچههای تفحص شهدا بوده مینویسد:
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1️⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2️⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3️⃣دروغ…
مصلحتی📛
4️⃣رشوه...
شيرينی🍭
5️⃣ماهواره...
شبکه های علمی📡
6️⃣مال حرام ...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7️⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8️⃣نگاه به نامحرم...🙈
يه نظر حلاله👀
9️⃣موسيقی حرام...🎼
آرامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...💃
يه شب که هزار شب نميشه❌
1️⃣1️⃣بخل...
اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰
🌷شهدا واقعا شرمندهایم که بجای با تقوا بودن فقط شرمندهایم
@shohada_vamahdawiat