🅾 آغوشهای پر هزینه!!!
⭕️ هزینه این همآغوشیها را عجمیان ها و آرمان ها میپردازند
🔸شهدای مظلوم مرزبان و نیروهای انتظامی پرداخت میکنند
🔸تنگی معیشت و سفره مردم پرداخت میکند
🔹و سوزناکتر اینکه تبدیل به هجمه ناجوانمردانه علیه ولایت و نظام اسلامی میشوند
آقایان این جماعت هیچگاه از خیانت هایی که به کشور و انقلاب و اسلام کرده اند نه پشیمان شده اند و نه دست از توطئه گری برداشته اند. چرا سعی میکنید جبهه بندی با این پادوهای دشمن را کم رنگ کنید؟
رمضان
🔷 *"مظلوم ترین مادر شهید ایران"*
*مادر شهید* میگفت : من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی* هستم
برام تعجب بود که یک *مادر شهید* خودش این حرف رو بزند
پرسیدم : منظورتون چیه حاج خانم⁉️
🔹 *مادر شهید* گفت: *پسرم یوسف* بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر آمد مرخصی و به ما در مزرعه کمک میکرد.
🔹 کوموله ها ریختند و *یوسف* رو دستگیر کردند ، به او گفتند به *خمینی* توهین کن
ولی *یوسف* این کار رو نکرد.
به من گفتند به *خمینی* توهین کن.
گفتم هیچ وقت چنین کاری نمیکنم.
🔹 گفتند: *بچه ات را میکشیم.* ؛بازهم قبول نکردم.
🔹 *پسرم یوسف رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند*
🔹 گفتند: به *خمینی* توهین کن؛ بازهم گفتم: نه
🔹 گفتند: *کاری میکنیم که از غصه دِق کنی.*‼️
من رو با *جنازه تکه پاره شده یوسفم* کردند در یک اتاق و در رو قفل کردند ؛ با *جنازه پسرم* تنها بودم.
🔹 بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: *باید خودت پسرت را دفن کنی.*
گفتم : *من مادرم*، با من این کار را نکنید، *من طاقت ندارم روی صورت یوسفم خاک بریزم.*🍂
گفتند: اگه این کار رو نکنی دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم
🔹 شروع کردم با دستان خودم برای *پسرم* قبر درست کردن،
هر مشت خاک که برمیداشتم با گریه میگفتم: *یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری...*❣️
انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر *قبر پسرم.*
💢 *قبر که آماده شد گفتند خودت باید خاکش کنی...*
*دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم*،گوشه ای از چادرم را جدا کردم و *بدن تکه تکه پسرم* را گذاشتم داخل چادر.
*نگاهم به جنازه اش که افتاد باز دلم گرفت*، آخه نه نمازی بر جنازه خوانده شد ، نه تشییعی شد، نه کسی بود دلداریم بدهد
🔹 فقط *خدا خودش شاهد هست* که *یک خانم چادری* بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: *صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...*🍂
🔹 کنار قبرش نشستم و *با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم...* به همین خاطر من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.*
🔹 به راستی مثل کوه پای *نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی* (ره) ایستادند
ما چه قدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم⁉️
*شهید_یوسف_داورپناه*🕊🌹
27.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #مطرب_مرید حضرت رضا
امام رضا «علیهالسلام» تجلی تام #محبت خداست، برای آنهایی که در تاریکی دنیا دنبال چراغ میگردند. کسی که در زیارت نامهاش میخوانیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض.
اما در آخر از این دریای نور، آنهایی بیشترین بهره را میبرند که #ادب_حضور دارند، یعنی حرمت نگهداشتن را بلدند.
مثل همین پیرمرد مطرب دورهگرد که تمام زندگیاش خلاصه میشد در یک #ساز_کهنه و لباسی مندرس و کلبهای کوچک، اما هر بار که بارگاه امام میرسید تمام وجودش ادب بود. در آخر هم امام به کنارش رسید و همانطور که خودش فرموده است: الإِمامُ الأَنيسُ الرَّفيقُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ مولا امیرالمومنین علی علیهالسلام:
🌾 بهترین زندگی، برای کسی است که به آنچه خدا قسمت او کرده راضی باشد.
📚غررالحكم
https://eitaa.com/shohadaegoomnam
📌 وقتی شهید دستغیب دو رکعت نماز یک بسیجی را با هشتاد سال نماز معاوضه کرد
🔹️ در حین عملیات به همراه شهید همدانی برای پی گیری آمبولانس و آوردن مهمات قصد حرکت به سوی قرارگاه را داشتیم.
◇ یک بسیجی مجروح هم با ما همراه شد، رادیوی ماشین صدای اذان پخش میکرد و سپس سردار همدانی از بسیجی سوال می کند نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟ او جواب نمی دهد.
◇ یک مقدار که جلوتر رفتم دیدم خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد و گفت ببخشید داشتم نماز میخواندم، فهمیدیم اهل تهران و بچه نازی آباد است
◇ نگاهی به سر و وضع او انداختم.از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می زد. این شد که به او گفتم : صبر می کردی می رسیدیم عقب در پست اورژانس هم زخم ات را می شستیم هم لباس عوض می کردی بعد با فراغ نماز می خواندی.
◇ خیلی مودبانه گفت: معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.
◇ مورد تحسین شهید همدانی قرارگرفت و بالاخره اورا رساندم به اورژانس و سفارش کردم حسابی به او برسند رفتم مقر قرارگاه موقع برگشت رفتم اورژانس تا هم پیگیر ماشین های آمبولانس برای اعزام به خط باشم و هم احوال آن بسیجی رو بپرسم مسئول اورژانس گفت: خون ریزی داخلی کرده بود و شهید شد.
◇ صدایش توی گوشم زنگ می زد که می گفت: معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست، اینجاست که شهید دستغیب(ره) می گفت حاضر است ثواب هشتاد سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.
🔹