ما از لگد خوردن یک خانم محجبه وسط جمعیت خاطره خوبی نداریم:)😭💔
#یاحضرت_مادر_س
#دانشگاه_تهران
@shohadaes
#آشپزخانه_پادگان_ماه_مبارک_رمضان
#شهید_همت
خيلي عصباني بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري به ش مي رساند. ولي يك هفته نشده، خبر سحري دادن ها به گوش سرلشكر ناجي رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه ي سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «...سربازها را چه به روزه گرفتن!»
و حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.
.....
ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا مي كردند سرلشكر ناجي سر برسد.
.....
ناجي در درگاه آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشكر شكسته بود و مي بايست چند صباحي توي بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه ها با خيال راحت روزه گرفتند.
📚يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 11
@shohadaes
انتظار از صبح تا افطار میدانی که چیست
صد برابر بیشتر ...چشم انتظارت مانده ام
@shohadaes
4_5985430891441160971.mp3
9.07M
#آهنگ_مهدوی
#آتش_عشق
💕جز در خانه ے تو در نزنم جاے دگر....
💕نروم از سر کوے تو به مأواي دگر...
💕ما همہ بند توایم صاحب ما سرور ما...
💕چون تویی در همہ جا حامی ما یاور ما...
🎤باصداي: #علي_فاني و #عباس_جواهري
تنظيم: مسعود بقايي
ميكس و مسترينگ: مهدي شكارچي
صدابردار: مهدي نوري
🌙💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖🌙
@shohadaes
💖 #تلنگر
_ شنیدم شما بچه شیعه ها شهادت آرزوتونه 😍
+ نه 🙂
_ نه?! ☹️
+ شهادت ارزومون نیست 😌
_ پس چی? 😏
+شهادت هدفمونه 🎯
#شهادت_هدف
#نه_صرفا_ارزو
@shohadaes
#تکرار_تاریخ
دیروز مغیره در کوچه
امروز بهایی ها در #دانشگاه_تهران
بی تعارف میگویم
خانم #مهناز_افشار کجایی که بیایی از حق زنان دفاع کنی ؟؟؟
#حزب_الله
#دانشگاه_تهران
@shohadaes
♡
آرمان خواهی انسان
مستلزم #صبر بر رنج هاست؛
پس برادر خوبم،
برای جانبازی در راه آرمان ها
یاد بگیر که
در این #سیاره_رنج
صبورترین انسان ها باشی...🌱
شهید آسید مرتضی آوینی
@shohadaes
+ هروقت از سرکار میومد یه راست می رفت توی اتاقش و دراز میکشید روی پتو از درد پهلو به خودش میپیچید
از این پهلو به اون پهلو
هرکار میکرد آروم نمیشد
از بس درد داشت گریه میکرد
میگفتم: مادر، بذار پهلوت رو بمالم شاید دردش آروم بشه!
میگفت: نه مادر! این درد ارث مادرم حضرت زهراست
بذار با همین درد به آرامش برسم ...
شهید سیدمجتبی علمدار
@shohadaes