🍀🍃🌼
#حدیث_روز
#امام_محمد_باقر_ع
زمانی بر مردم میآيد كه امام و پيشواى آنان غيبت میكند، پس خوشا به حال كسانی كه در آن زمان بر فرمان ما استوار و ثابت قدم باشند.
@shohadasafadasht
🍀🌸🌺💐🌺🌸🍀
#سلام_امام_زمانم
آدینه ای دیگر ، چشم براه و منتظر ، طلوع کرد و آفتابش را بر گلدان های ایستاده در اضطراب مسیر انتظار ، گسترانید .
هزار فوج شاپرک ، هزار طاق رنگین کمان ، هزار هزار جوانه و هزاران دیده ی مشتاق ، به راهت خیره مانده اند ...
حتی عقربه های ساعت هم بیقرارِ آمدنت هستند ...
تعجیل در فرج آقا امام زمان عج
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🍀🌸🌺🌸🌺🌺🌸🍀
@shohadasafadasht
🌷💐🌺🌸🌺💐🌷
#پیام_امام_خمینی_ره
به مناسبت #سوء_قصد به جان #مقام_معظم_رهبری توسط منافقین کوردل در ششم تیرماه ۱۳۶۰
دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله #رسول_اکرم_ص و خاندان #حسین_بن_علی_ع هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و #سربازی فداکار در #جبهه جنگ و #معلمی آموزنده در #محراب و #خطیبی توانا در #جمعه_و_جماعات و #راهنمایی دلسوز در صحنه #انقلاب می باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.
اینان با #سوء_قصد به شما عواطف #میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور و جهان #جریحه_دار نمودند .
🌷💐🌺💐🌺🌺💐🌷
@shohadasafadasht
این سردار عالی رتبه سپاه و فرمانده سرّیترین قرارگاه نظامی ایران برای صدام بسیار ارزش داشت.
تاریخ کشورمان پر است از نام هایی که برای این کشور همه چیز خود را فدا کردند، از مال گرفته تا جان؛ در جنگ های بسیاری که تاریخ ایران به خود دید تا شهدای امنیت. هشت سال دفاع مقدس نقطه عطفی بود برای نشان دادن ایمان و اعتقادات جوانانی که به تازگی انقلاب کرده و کشور خود را از شر ظلم نجات داده بودند.
تفاوت اصلی دفاع مقدس با جنگ های دیگر تاریخ کشورمان هم همین بود، در دفاع مقدس جوانان ما جان دادند، اما یک وجب از خاک خود را ندادند، جوانایی مثل، سید علی هاشمی، ابراهیم هادی، محمد ابراهیم همت، مهدی باکری، حسن باقری، حسین خرازی، عباس بابایی، عباس دوران و هزاران شهید دیگر.
سید علی هاشمی
علی هاشمی در سال ۱۳۴۰، در شهر اهواز به دنیا آمد. کودکی او مصادف بود با دوران سیاه حکومت پهلوی. سردار غلامرضا گرجیزاده از جمله فرماندهانی است که در آخرین لحظات با شهید علی هاشمی بوده است. او می گوید که علی هاشمی گمنام بود و این بارزترین خصوصیت این فرمانده است، چرا که امروز مصادیق آن در میان ما سخت پیدا میشود.
ادامه 👇
@shohadasafadasht
این طبیعی است کسی که گمنام است بسیاری از فضایلش نیز گمنام باقی خواهد ماند. علی هاشمی در زمان جنگ هیچ وقت جلوی دوربین نرفت و مصاحبهای انجام نداد و حتی در جلسات نیز به گونهای صحبت نمیکرد که مطرح بشود.
علی هاشمی در ۱۷ سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. ۱۹ سالگی فرمانده شد. در ۲۱ سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت و در ۲۷ سالگی به شهادت رسید و در ۴۹ سالگی پیکرش پیدا شد.
یگانهای رزم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کمی بعد از شرع جنگ تشکیل می شود. علی مأمور تشکیل تیپ ۳۷ نور شد و با این یگان، در عملیات «الی بیت المقدس» در آزادی خرمشهر شرکت می کند. در آستانه عملیات والفجر مقدماتی تیپ ۳۷ نور منحل می شود و علی هاشمی به فرماندهی سپاه سوسنگرد می رسد. بعدها، از دل همین سپاه منطقهای بود که، «قرارگاه فوق سرّی نصرت» پدید آمد. در سومین سال جنگ، محسن رضایی، علی هاشمی را به فرماندهی «قرارگاه سرّی نصرت» انتخاب کرد. قرارگاه نصرت محل سازماندهی عملیات خیبر بود. این قرارگاه ابتدا در رفیع بود و پس از آن به هویزه منتقل شد.
شهید علی هاشمی با مردمداری که داشت نیروهای بومی را جذب کرده و از آنها تحت عنوان نیروهای «حراست مرزی» برای حفاظت از مرزها استفاده کرد و آنها جذب سپاه شدند؛ با این روش وابستگی بومیهای منطقه به نظام نیز بیشتر شد.
روز چهارم تیر ماه سال ۱۳۶۷ اتفاق تلخی رخ می دهد. ارتش بعث حملهای همهجانبه را برای اشغال منطقه هور آغاز می کند. حاج علی هاشمی در آن زمان، در قرارگاه خاتم ۴، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود. هنوز هیچ کس دقیق نمیداند که در این روز دردناک، چه بر سر سرداران «قرارگاه نصرت» آمد. شاهدان میگفتند که هلیکوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم۴ به زمین نشستند و حاج علی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند.
پس از آن، جستوجوی دامنهداری برای یافتن حاج علی هاشمی آغاز شد، اما به نتیجهای نرسید. اما مشکل جای دیگر بود، زیرا بیم آن میرفت که افشای ناپدید شدن یک سردار عالیرتبه سپاه، جان او را که احتمالاً به اسارت درآمده بود به خطر بیندازد، به همین سبب تا سالها پس از پایان جنگ، نام حاج علی هاشمی کم تر برده میشد و از سرنوشت احتمالی او با احتیاط فراوانی سخن به میان میآمد. اما خبر تلخ سرانجام اعلام شد و حدود ۲۵ سال اضطراب و استرس به پایان رسید. در روز ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۹ خبر کشف پیکر حاج علی هاشمی اعلام شد؛ خبری که تلخ بود و کوتاه.
یکی از همرزمان شهید هاشمی می گوید: تا زمانی که صدام زنده بود همه فرماندهان اتفاق نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی نباشد. ما در رابطه با او هیچ حرفی نمی زدیم و اگر هم قرار بود حرفی از او به میان بیاید معتقد بودیم که او به شهادت رسیده است، چرا که علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت در صورتی که زنده مانده بود یک برگ برنده برای او به شمار میآمد.
خاطره زیر به نقل از یکی از فرماندهان دفاع مقدس و از همرزمان این شهید بزرگوار، در صفحه ۱۷۸کتاب «هوری» آمده است؛ کتابی که حاوی خاطرات دوستان و همرزمان سردار شهید علی هاشمی است: علی هاشمی بسیار پرجنب و جوش بود. روحیه عملیاتی داشت. دشمن در چشمش حقیر بود، از کثرت عده دشمن هراسی به دل راه نمیداد. خلاق و ابداعکننده بود، با این که آموزش نظامی کلاسیک ندیده بود، اما ذهنش بسیار باز بود. چنان رفتار میکرد که فرماندهان بالاترش در سپاه درباره طرحهای او هیچ حرف و سؤالی نداشتند.
ادامه👇
@shohadasafadasht
علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. به تمام معنا ولایتی و عاشق امام بود. یک بار خدمت امام رسید. هر وقت یاد آن روز میافتاد، حالت خاصی به او دست میداد. بیریا بود. من دقت زیادی در رفتارش کردم، وقتی آقا محسن [رضایی] یا [غلامعلی] رشید و [یحیی] رحیم صفوی میآمدند، همان برخورد و رفتاری را داشت که با نیروهای ساده زیر دستش می کرد.
با نیروها و حتی جوانترها خیلی سریع دوست میشد. یادم هست به فوتبال و تیم استقلال علاقه داشت، مسابقات دورهای برگزار میکرد و خیلی زود با نیروهای جدید رفیق میشد. توان نیروهای خودی و امکانات و تجهیزات دشمن را به خوبی میشناخت و بر اساس واقعیتها، طرح عملیاتی میریخت و اجرا میکرد.
فهمیده بود که بیسیمهای ما به راحتی توسط دشمن شنود میشود. برای همین از سوسنگرد ۷۰ کیلومتر سیم کشید و بین قرارگاههای هور تلفن ایجاد کرد. یکی دیگر از کارهای حاج علی تعیین اسم و مشخصات مستعار برای همه نیروهای اطلاعاتی بود تا در صورت اسارت کسی به ماهیت واقعی افراد پینبرد. او حتی کارتهای جعلی برای ما تهیه کرد. در واقع با این کارتها همه ما سرباز به حساب میآمدیم.
در حمیدیه که بودیم، بحث بنیصدر بود. روزی علی هاشمی گفت: بنیصدر از آن خائنهای درجه یک است. آن موقع هنوز درگیری با بنیصدر پیش نیامده بود. حتی در داخل سپاه خیلیها طرفدار او بودند، اما علی هاشمی دست بنیصدر را خوانده بود و به ماهیتش پیبرد.
روحش شاد و یادش گرامی...
@shohadasafadasht
بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در حاشیه این تصویر منتشر شده است که فرموده اند:
«نظام نه تنها با رفتن بهشــتی و با رفتن شـخصیتهای برجسته دیگری که چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسیدند، فلج و زمین گیر نشد، بلکه هر کدام از این شــهادت ها مثل خون تازه ای در رگ کالبد زنده و پر طراوت این نظام جوان دوانده شد و آن را سرحال تر، بانشاط تر و پرانگیزه تر کرد. این همان استحکام نظام است.»
گرامی باد یاد و خاطره شهدای هفتم تیر مخصوصا شهید والامقامی که به فرموده امام عزیز خمینی کبیر ره ، بهشتی یک ملت بود.
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد.
@shohadasafadasht
#ششم_تیرماه_1360
#ترور_نافرجام
چهار یا پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت و جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. #آیتالله_خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت #امام_خمینی_ره رسیده بودند، بعد از دیدار طبق برنامهی شنبهها عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
خودرو حامل #آیتالله_خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ #شهید_خلبان_عباس_بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی #امام_خمینی_ره در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به #مسجد_ابوذر رسیدند و گفتوگویشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد.
#آقا رفتند پشت تریبون.
نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند.
پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود.
#آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم .
بین جمعیت، #ضبط_صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فر و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته ریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون.
ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران.
دستش را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن.
آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند:
«در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری، نه فقط در میان عربها مظلوم بود.
نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای...
#انفجار!
#آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش ۴۵ درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند.
اولین محافظ خودش را بالای سر #آقا رساند.
مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که #آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک #ضبط صوت افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند
« عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی »
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند.
سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد.
محافظها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ #شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید.
پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و #آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
با آن صورت خونآلود، کسی #امام_جمعهی شهر را نشناخت.
دکتری ضربان #قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند.
پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم #آقای_خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید.
کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اکسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر #آقا. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت #آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
یکی از محافظها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: #بیمارستان_بهارلو ، پل جوادیه.
ماشین انگار ترمز نداشت.
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز ۵۰ _ ۵۰ »؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده.
کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.
محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت:
با مجلس تماس بگیر ، اسم دکتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند #بیمارستان_بهارلو.»
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه.
برانکارد آورند و #آقا را رساندند پشت در اتاق عمل.
دکتر محجوبی از همدان آمده بود #بیمارستان_بهارلو .
تازه جراحیش را تمام کرده بود.
داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود.
#آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
سمت راست بدن پر از #ترکش بود و قطعات #ضبط_صوت .
قسمتی از #سینه کاملاً سوخته بود.
#دست_راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود.
#ادامه👇
استخوانهای #کتف_و_سینه به راحتی دیده میشد.
۳۷ واحد #خون و فراوردههای خونی به #آقا زدند.
این همه #خون، واکنشهای انعقادی را مختل کرد.
دو سه بار #نبض افتاد.
چند بار مجبور شدند #پانسمان را باز کنند و دوباره رگها را مسدود کنند.
کیسههای #خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن #تزریق میکردند، اما باز هم #خونریزی ادامه داشت.
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.»
بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود.
یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
دکتر منافی، همان طور که میآمد #بیمارستان_بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند.
#شهید_بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام.»
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد.
کنترل امنیتی #بیمارستان_بهارلو مشکل بود.
تنها #بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، #بیمارستان_قلب بود.
آن موقع رئیس #بیمارستان_قلب دکتر میلانینیا بود.
چند ماه بعد، نام همین #بیمارستان را گذاشتند : #بیمارستان_قلب_شهید_رجایی
هلیکوپتر خبر کردند.
نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام #مردم_نگران بیرون ببرند.
محافظ پشت بیسیم گفته بود که #قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود.
مردم نگران بودند که نکند #قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند « #قلب ما را بردارید و به #ایشان بدهید.»
با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان #بیمارستان نشاندند. تا برسند به #بیمارستان_قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
دکترها میگفتند #آقا چند مرتبه تا مرز #شهادت رفته و برگشته.
یکبار همان #انفجار بمب بود، یکبار #خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یکبار هم جمع شدن پروتئینها در #ریه و حالت #خفگی.
همهی اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت.
چند پتو میانداختند روی #آقا.
گاهی حتی دکترها بغلشان میکردند تا لرز را کمتر کنند.
معلوم نبود منشأ این تبها کجاست؟ ضایعهی کوچکی هم در #ریه دیده بودند.
#آقا لولهی تنفس داشتند و نمیتوانستند حرف بزنند.
خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمیکند.
اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود :
«همراهان من چطورند؟»
«مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار میکرد که برای ترمیم و پیوند به قسمتهای آسیبدیده برداشته بودند.
زخمها زیاد بودند.
درد زخمها خیلی زیاد بود، اما دکترها میگفتند تحمل #آقا زیادتر است. میگفتند :
اصلاً مسکّنها به حساب نمیآیند .
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟
شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت.
چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
#امام_خمینی_ره مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند که:
#آقا_سید_علی_چطورند؟
پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش شد.
دکتر میلانینیا رادیورا گذاشت بیخ گوش #آقا.
آن موقع ایشان به #هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیهی #هفتاد_و_دو_تن را نمیدانستند.
از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا #آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به #امام_خمینی_ره خواندند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خُمِّ مِی سلامت شکند اگر سبویی.
سلامتی و تعجیل در فرج
#حضرت_ولیعصر_عج
و سلامتی نائب بر حقش
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌷💐🌺🌸🌺💐🌷
@shohadasafadasht97
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
سالروز غم انگیز ترین روز انقلاب اسلامی ایران و شهادت شهید بهشتی و یارانش تسلیت باد.
سید محمد حسینی بهشتی
متولد ۲ آبان ۱۳۰۷ در محلهٔ لُنبان اصفهان
شهادت: ۷ تیر۱۳۶۰ در تهران
سیاستمدار و فقیه ایرانی و دومین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود.
گاهی از وی به عنوان نظریهپرداز ولایت فقیه نام برده میشد او از جمله افراد نزدیک به امام روحالله خمینی و از هواداران تشکیل حکومت اسلامی در ایران بوده و نقش بسیار مهمی در استقرار جمهوری اسلامی در ایران داشتهاست.
شهید بهشتی و ۷۲ تن از یارانش در هفتم تیر ۱۳۶۰ به دست منافقین به شهادت رسیدند
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد.
@shohadasafadasht
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #شنبه برابر است با :
✨ 7 تیر 1399 ه.ش
✨ 5 ذی القعده 1441 ه.ق
✨ 27 ژوئن 2020 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_رب_العالمین
ای پروردگار جهانیان
#ختم_قرآن
🔸صفحه 54
🔸جزء 3
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و
#مقام_معظم_رهبری
و
هدیه به روح #امام_راحل #شهدا
بویژه شهدای عزیز هفتم تیر
🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌺
@shohadasafadasht
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#هفتم_تیرماه
غم انگیز ترین روز انقلاب:
#شهید_بهشتی را قبل از ترور فیزیکی، #ترور_شخصیت کردند.
امام خمینی ره: آنچه من راجع به شهید بهشتی متاثر هستم شهادت او در مقابل آن ناچیز است؛ و آن مظلومیت ایشان بود.
سالروز #شهادت_دکتر_بهشتی و ۷۲ تن از #یاران_انقلابی او در انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل را گرامی باد .
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
🥀🕊💐🌹🕊🌹💐🕊🥀
@shohadasafadasht