🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #چهارشنبه برابر است با :
✨ ۳ دی ۱۳۹۹ ه.ش
✨ ۸ جمادی الاول ۱۴۴۲ ه.ق
✨ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۰ میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_حی_یا_قیوم
ای زنده ، ای پاینده
#ختم_قرآن
🔸صفحه ۲۳۲
🔸جزء ۱۲
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و
#مقام_معظم_رهبری
و
هدیه به روح #امام_راحل
#و_شهدا
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
eitaa.com/shohadasafadasht
🤲 دعای روز چهارشنبه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى جَعَلَ اللَّيْلَ لِباساً، وَ النَّوْمَ سُباتاً، وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً، لَكَ الْحَمْدُ أَنْ بَعَثْتَنِى مِنْ مَرْقَدِى وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً، حَمْداً دائِماً لَا يَنْقِطعُ أَبَداً، وَ لَا يُحْصِى لَهُ الْخَلائِقُ عَدَداً، اللّٰهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ، وَ قَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ، وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ، وَ أَمْرَضْتَ وَ شَفَيْتَ، وَ عافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ، وَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ، وَ عَلَى الْمُلْكِ احْتَوَيْتَ؛ أَدْعُوكَ دُعَاءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيلَتُهُ، وَ انْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ، وَ اقْتَرَبَ أَجَلُهُ، وَ تَدَانَىٰ فِى الدُّنْيَا أَمَلُهُ، و اشْتَدَّتْ إِلَىٰ رَحْمَتِكَ فاقَتُهُ، وَ عَظُمَتْ لِتَفْرِيطِهِ حَسْرَتُهُ، وَ كَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ، وَ خَلُصَتْ لِوَجْهِكَ تَوْبَتُهُ، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ ارْزُقْنِى شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ لَا تَحْرِمْنِى صُحْبَتَهُ، إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. اللّٰهُمَّ اقْضِ لِى فِى الْأَرْبَعاءِ أَرْبَعاً: اجْعَلْ قُوَّتِى فِى طَاعَتِكَ، وَ نَشَاطِى فِى عِبَادَتِكَ، وَ رَغْبَتِى فِى ثَوَابِكَ، وَ زُهْدِى فِيَما يُوجِبُ لِى أَلِيمَ عِقَابِكَ، إِنَّكَ لَطِيفٌ لِمَا تَشَاءُ.
زیارت امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی(ع) در روز چهارشنبه:
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْ لِيَاءَاللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللّٰهِ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، بِأَبِى أَنْتُمْ وَأُمِّى، لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللّٰهَ مُخْلِصِينَ، وَجَاهَدْتُمْ فِى اللّٰهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّىٰ أَتاكُمُ الْيَقِينُ، فَلَعَنَ اللّٰهُ أَعْداءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَجْمَعِينَ، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا إِبْراهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، يَا مَوْلاىَ يَا أبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَنَا مَوْلىً لَكُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ، مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِى يَوْمِكُمْ هٰذَا وَهُوَ يَوْمُ الْأَرْبَعاءِ، وَمُسْتَجِيرٌ بِكُمْ، فَأَضِيفُونِى وَأَجِيرُونِى بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.
eitaa.com/shohadasafadasht
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
☘️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم☘️
💠امام علی علیه السلام:
قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ.
🍃 صبح براى آنها كه دو چشم بينا دارند روشن است.
(اشاره به اين كه كسانى كه چشم بصيرت دارند حق را به خوبى درك مى كنند.)
📚نهج البلاغه حکمت
🌸سلام، صبح شما بخیر وسلامتی🌸
eitaa.com/shohadasafadasht
🔴 #ما_میتوانیم| اعتماد غرورآفرین
🔻 در یک رخداد غیرقابل پیش بینی تا ساعت ۲۲ دیشب ۱۷۰۱۲ نفر از هموطنان برای شنیدن شرایط مشارکت در آزمایشات بالینی واکسن کرونای ستاد اجرایی فرمان امام با ۴۰۳۰ تماس گرفتند و ۹۹۱۱ نفر آنها برای مشارکت در آزمایشات اعلام آمادگی کردند...
🔹 اعتماد مردم عزیز به دانشمندان جوانمان غرورآفرین است
🍃🍀🌼🍀🍃
eitaa.com/shohadasafadasht
💠تصویر محل عروج شهیدان سعید شاهدی و محمود غلامی در فکه
🌹🍃🍀🥀🍀🍃🌹
eitaa.com/shohadasafadasht
شهيد سعيد شاهدي
زندگينامه
در اسفند ماه سال 1347 نوزادی به نام سعید كانون پر مهر خانواده را گرما بخشید. خردسال بود كه به بیماری سختی دچارشد. مادر كه بیتاب شده بود به غنچه نشكفته اهل بیت حضرت علی اصغر(ع) توسل یافت و شفای فرزند را طلبید.
سعید كودكی آرام و شاداب بود. روح پرتلاطمش در امواج خروشان انقلاب قرار گرفت و به ساحلی آرام رسید. به دنیا و ظواهر آن تمایلی نداشت و به شركت در مجالس مذهبی علاقمند بود و حضور در تشییع جنازه شهدا را بر خود فرض میدانست.
سعید در سال 1361 عضو پایگاه بسیج شهید مطهری شد و همزمان نیمكت تحصیل را رها كرده و دانشآموز مدرسه عشق گشت.
او تا سال 1367 در تسلیحات لشگر 27 محمد رسولالله و سپس در گردان حمزه سیدالشهدا به نبرد با دشمن مشغول بود. شاهدی در اكثر عملیاتها حضور داشت و 5 بار مجروح شد. در جریان عملیات كربلای5 و مرصاد از ناحیه بازو و شكم و پا جراحات شدیدی برداشت.
پس از اتمام جنگ جهاد اكبر را آغاز نمود. درشب ولادت مولای متقیان علی(ع) سال 1369 هیئت عشاقالخمینی را تأسیس كرد و خود اداره آن را بر عهده گرفت. دو سال بعد طبق سنت نبوی ازدواج كرد و برای فرزند شهید رضا مؤمنی (علیرضا مؤمنی) پدری مهربان شد.
سعید شاهدی در همان سال وارد كمیته تفحص شد و با عنوان تخریبچی به جستجوی پیكر پاك شهدا پرداخت. سرانجام در روز دوم دیماه سال 1374، در ارتفاعات 112فكه بر اثر انفجار مین جام شهادت را نوشید و گرد یتیمی بر چهره فرزندش محمد صادق نشست و علیرضا مؤمنی بار دیگر از سایه پر مهر پدر محروم گشت.
خاطره
فكه یا مکه
من و سعید در همه لحظات با هم بودیم و قرار بود با هم برای تفحص به فكه برویم. وقتی رفتم سر كار و به من گفتند كه در قرعهكشی اسمم برای مكه درآمده است به سعید گفتم كه قرار است به مكه بروم. از آنجا كه برگشتم حتماً به فكه میآیم. سعید با لبخند همیشگی پاسخ داد: تو برو مكه من هم میروم فكه، ببینیم كدامیك از ما زودتر به خدا می رسیم؟
تازه از حج بازگشته بودم و مشغول تعمیر ساختمان بسیج بودم كه تلفن زنگ زد. آقای بیگدلی از فكه بود. باور كردنش برایم مشكل بود. سعید به خدا رسیده بود. اشك در چشمانم حلقه زد با خود گفتم: «ما در كجا و چه كاری با هم بودیم كه خدا او را انتخاب كرد و من را نكرد.» بیاختیار با خود زمزمه كردم:
ای قوم به حج رفته كجائید كجائید
معشوق همینجاست بیائید بیائید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شمایید
دهبار از آن راه بدان خانه برفتید
یكبار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یك دسته گل كو، اگر آن باغ بدیدیت؟
یك گوهر جان كو، اگر از بحر خدایید؟
با اینهمه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس كه بر گنج شما پرده شمایید
شلمچه تهران
ساعت دو نیمهشب بود كه صدای زنگ درب منزل مرا بیدار كرد. وقتی در را باز كردم سعید را دیدم كه با موتور جلوی در ایستاده است و از من خواست كه همراه او بروم و تا زمانی كه زنده است پیرامون آن شب با كسی صحبت نكنم. كمكم نزدیك بهشت زهرا شدیم او از راههای مخفی میرفت. چون هنگام نیمه شب به كسی اجازه نمیدادند وارد بهشت زهرا شود. بالاخره به مزار شهدای كربلای5 رسیدیم. 6 نفر از بچههای زمان جنگ هم مشغول مداحی و گریه بودند. سعید حال و هوای دیگری داشت. با هر شهیدی نجوایی خاص داشت. آنجا شلمچه شده بود و هركسی شهیدی را واسطه اتصالش به عالم معنا قرار میداد. زیارت عاشورا خواندند نورشهدا همه بچهها را از خود بیخود كرده بود. همه آنها آنشب جواز شهادتشان را گرفتند گرچه من هنوز هم در حیرت و محرومیت بر جای ماندهام.
راوی:عبدالله ضیغمی
بهانهای برای رفتن
یك شب سعید به من گفت:« مامان دعا كن شهید بشوم من از خانواده شهدا خجالت میكشم» به او گفتم: سعید شاید صلاح باشد كه شما حضور داشته باشید و خدمات بیشتری انجام دهید. با نارضایتی سری تكان داد. فردای آن روز به جبهه رفت و 4 روز بعد در عملیات مرصاد از ناحیه پا مجروح شد. دو روز بعد به خرمآباد رفتیم تا سعید را در بیمارستان ملاقات كنیم. روحیه شادی داشت و شوخی می كرد ولی با این حال از اینكه مجبور بود در بیمارستان باشد ناراضی بود. یكی از افراد فامیل به شوخی گفت:«آقا سعید وقتی از بیمارستان مرخص شدید باید آستین ها را بالا بزنیم و یك فكری برایت بكنیم» ازبیماستان كه مرخص شد به خانه بازگشت و گفت: «مادر هنوز كه آستینهایت پائین است، پس من دوباره میروم جبهه.»
راوی:مادر شهید
شاهد نور
نسیم سردی میوزید و جان و روح آدمی جلا پیدا میكرد در گوشه چادر سعید مثل همیشه اوركتش را روی شانه انداخته بود. با خود قرآن زمزمه می كرد و در خلوت خویش با خدا راز و نیاز میكرد به طرف سعید رفتم من را كه دید سریع اشكهایش را پاك كرد. سعی داشت به من ب
قبولاند كه سرخی چشمهایش از بیخوابی شب قبل است. به من گفت: توی این هوا تلاوت چند آیه خیلی حال میدهد. برگشتم تا اتصالش را قطع نكنم. وسایل كارم را برداشتم و همراه بقیه پشت وانت نشستیم. به ارتفاع 112 فكه رسیدیم. دوم دیماه سال 1374 بود باید وجب به وجب زمین را زیر و و میكردیم تا شهیدانی كه غریبانه جا ماندهاند بیابیم. اطراف كانال پر از میدان مین و علفهای هرز بلند بود. در راه برای سعید و محمود تفألی به دیوان حافظ زدم پس از خواندن شعر با شوخی به آن دو گفتم: شما دو تا شهید میشوید. خندیدند به انتهای كانال رسیدیم. آنها را نسبت به منطقه توجیه كردم و برگشتم. دقایقی نگذشته بود كه صدای انفجار مهیبی من را به آنجا كشاند. هردو پرتاب شده بودند. تركش به سینه و بالاتنه سعید اصابت كرده بود و گلویش سوراخ شده بود. چشمانش به یك سو خیره شده و با لبهای روزهدار در افق دوردست میهمان شاهدان نور گشته بود.
راوی:دوست شهید
یك فرزند برای دو شهید
سلام بابا
همیشه كه به خانه میآمدی من و صادق را درآغوش میكشیدی و میبوسیدی و با خندههایمان شاد بودی. اما حالا چرا بلند نمیشوی؟
زمانی كه مرا از مدرسه به خانه آوردند حدس زدم باید اتفاقی افتاده باشد. دلم لرزید و با خودم گفتم: نكند دوباره یتیم شده باشم. آن لحظه كه در كانون اباذر بدن سوراخت را غسل میدادند غم بزرگی در دلم ریخت. هرچه به آنها اصرار كردم اجازه ندادند ببینمت. به آنها گفتم بابا سعیدم مرا از پسر خودش هم بیشتر دوست دارد. باید به اندازه تمام سالهای یتیمی چهرهاش را ببینم. یك بار دیگر دستش را بلند كنم و بر سرخود بكشم. دستان پر مهری كه خیلی چیزها را به من یاد داد. پدرم را به خاطر ندارم ولی هیچگاه بابا سعید را فراموش نمیكنم. خصوصاً زمانیكه با هم نماز میخواندیم. میدانم از چند روز دیگر بهانهگیریهای محمد صادق شروع می شود. به عكس بابا خیره می شود و با شیرین زبانی بابا بابا میگوید. سرانجام او نیز بزرگ خواهد شد و خواهد فهمید كه پدرش برای چه و به كجا رفته است.
«وقتی صدای دلنشین سعید در فضای سبز آوارگیمان میپیچد وجود حقیقی ما پرده از حجاب غفلتها، خستگیها و دلمردگیها برمی دارد. درمییابیم كه آواره كوی حسین(ع) هستیم.»(1)
1- سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
راوی:فرزند شهید
فضای جبهه
سعید بعد از ازدواج تصمیم گرفت یكسری كارهای اقتصادی انجام دهد. معدنی در دسترنج داشتیم و به نوبت برای كار به آنجا میرفتیم. او قبل ازاینكه به كارآنجا و درآمدش فكركند به هدف والای خود كه عبادت بود می اندیشید. به جای اینكه بگوید اینجا عجب سنگی دارد میگفت: آدم اینجا میآید یاد كوههای غرب و غربت جبهه جنوب میافتد. سعید خلق و خوی زمان جنگ را حفظ كرده بود و به بقیه هم انتقال میداد. نماز جماعت به راه انداخت و به همه میگفت: اینجا جبهه است سعی كنید اینجا هم به خاطر خدا كار كنید.
دستنوشته شهید
سلام بر تو ای شلمچه، ای مشهد شهیدان
...شلمچه ما به دیار تو آمدیم. همان جایی كه ملائك خاكش را تا عرش بردهاند و معصومین برآن نظر دارند. تو سرزمین عشق و ایمانی ...
اما شلمچه! ما این بار محزونتر از گذشته آمدهایم. غمگین و دلخسته در سالگرد پیر میفروش آمده ایم. آمدهایم تا یاد بچههایی را كه مردانه بر روی خاكریزهایت جنگیدند و گمنام شهد شیرین شهادت را نوشیدند زنده نگه داریم.
eitaa.com/shohadasafadasht
📸 اهدای پرچم آستان قدس رضوی به خانواده دانشمند شهید محسن فخری زاده
#نثار_روح_ملکوتی_فخر_ایران
#صلوات
eitaa.com/shohadasafadasht
اى يار بِكش دستم
آنجا كه تو آنجايی . . .
#سردار_بي_سر
#جاويدالاثر
#شهيد_حاج_عبدالله_اسكندري
🥀🍃🍀🕊🍀🍃🥀
eitaa.com/shohadasafadasht