revayatgari01.mp3
34.95M
خیلیا دیر اومدن
ولی زود رسیدن!
#حاجحسینیکتا
.
.
@shohadatarigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{01:22}
دلشورھ ما بود
دلآرامجہانشد..
#بهوقتدلتنگی
.
@shohadatarigh
طریق الشهدا
تیپ بزن..¡ تو دانشگاه میخوای چه تیپی بزنی؟! #حاجحسینیکتا . . @shohadatarigh
بهترین تیپ متعلق به شهدا بود که با لباسهای خاکی، حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به آنها نگاه کرد و خریدارشان شد..!
#حاجحسینیکتا
.
@shohadatarigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{01:22}
-فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ..:)-
#بهوقتدلتنگی
.
.
@shohadatarigh
-↯حضرت آیتالله خامنهای حفظهاللھ:
«همانند شهید بابایی دلها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد.
عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.»
۱۳۸۳/۱۰/۲۳
.
@shohadatarigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یڪ انسان بزرگ، یڪ چهرهی ماندگار و فراموشنشدنی است..!
- سالروزشهادت شهیدعباسبابایی -
.
.
@shohadatarigh
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت «می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.»
بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد.
هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
"شهید مهدی زین الدین"
@shohadatarigh
پناهیان -چمران.mp3
1.44M
رقصـےچنینمیانھمیدانمآرزوست..!
#ازخاطراتشھیدچمران'
.
.
@shohadatarigh
-یهعـالمهگریـھبهروضـهبدهـکارم..
#شهیدمحمدهادیامینی
.
.
@shohadatarigh
شمـاممکنـهصـدسـالعمـرکنـیامـا
شھـادتطلبـانـهزنـدگـیکنـی
وقتـیشمـاشھـادتطلبـانـهزنـدگیمیکنـی
دلیلـینـدارهبـدرفتـاریکنـی
اصـلامیبینـیمـادرچقـدرحـقبـهگردنـتداره؟!
نمیخـوادبخـونـی
یـاکسـیبـراتتوضیـحبـدهبلکـهبھتتوصیـهکنـه
گـوشبــدییاگـوشنـدی
میبینـیمـادرتبـهگردنـتحـقداره
چیمیشـهآدمببینـهپـدرشبـهگردنـشحقداره
شرمنـدهپدرشـه
چجوریمیشـهآدمببینـهایـنرو
وقتـیکـهدیگـهنمیخوادزنـدگـیکنـه
میخوادشھیـدمیشـه، مشاعـرشبـازمیشـه
#استـادپناهیـان
.
@shohadatarigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-چهخاطراتیبـود..
.
@shohadatarigh
شب عاشورا، سید احمد همه بچهها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن، گفت: « حرّ، شب عاشورا توبه کرد، امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم»
نصف شب که شد، گفت: پوتینهاتون رو در بیارین بندهای پوتینها رو به هم گره زد. بعد توی پوتینها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون!
گفت: «حالا بریم»!
چند ساعت توی بیابونهای کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه میکرد که تا اون موقع نشنیده بودم...
-منبع: کتاب خط عاشقی،حسین کاجی
.
.
@shohadatarigh
گفت: "توی دنیا بعداز شهادت فقط یک آرزو دارم؛ اون هم اینکه تیر بخوره به گلوم" تعجبمان را که دید ادامه داد "یه صحنه از روز عاشورا همیشه قلبم رو آتیش میزنه؛ بریده شدن گلوی حضرتعلیاصغر"
عملیاتوالفجر1 مجروح شد یک تیر خورد به گلوی حاجی. وقتی میبردنش عقب میگفت "آرزوی دیگهای ندارم مگر شهـادتــــ "
#شهیدبرونسی
ساکنانملکاعظم۲،ص۴۰.
.
.
@shohadatarigh
در سعی صفا بهش گفتم
باید بگیم خوشبهحالت هاجر!
اونقدر که رفتۍ اومدۍ،بالاخره آب براۍ اسماعیلت پیدا شد، کاش برای رباب هم آب پیدا میشد..!
انگار آتشش زدم، بلند بلند شروع کرد به گریه کردن.
راوی: همسرشهیدمحمدحسینمحمدخانے
.
@shohadatarigh
4_5944926742794731844.mp3
5.8M
خاطره ای از شهید مدافع حرم #مهدینوروزی در شبهفتممحرم و مقتل
#حاجمیثممطیعی
#شب_هفتم_محرم ۱۳۹۶
.
.
@shohadatarigh
قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید.
گفت:
«حاجی خواب دیدم. قاصد امامحسینعليهالسلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند:«به زودی به دیدارت خواهم آمد» یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود:« چرا این روزها کمتر #زیارتعاشورا می خوانی؟»
همینجور که داشت حرف میزد گریه میکرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود؛
-چند شب بعد شهید شد.
امامحسینعليهالسلام به عهدش وفا کرد...
راوی: حاج علی سیفی، همرزم شهید
#شهیدمحمدباقرمؤمنیراد
.
@shohadatarigh