سلام امام زمانم
السًّلامُ عَلیکَ اَیُّها العَلَم المَنصوب و العِلْمُ المَصبوب ...
سلام بر تو ای مولایی که بیرق هدایت به یُمن وجود تو برافراشته است و سینه ات مالامال از علم الهی است ...
ای که یک گوشهی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
گفتهام با همه من یار عزیزی دارم
که به یک جلوه ، دل از عالم و آدم ببرد
به همه گفتهام از شوکت و زیبایی تو
که جمال تو قرار از دل خرّم ببرد
عرقِ جاری از گوشهی پیشانی تو
چون چکد روی گلی ، رونق شبنم ببرد
تویی آن بندهنوازی که درِ خانهی تو
همه گویند محال است گدا کم ببرد
میوهی لکزده و ماندهی بازار منم
کرم شاه به این است که درهم ببرد
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد ...
اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با فتنه های آخرالزمان چه کنم؟
چطور بچه هایم را حفظ کنم؟
راهکار پیامبر برای حفظ خانواده در هجمه های آخر الزمان
#پست_ویژه
@shohaday_gommnam
•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
🥀شهید گمنام🥀: 🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد ع
🥀شهید گمنام🥀:
#قسمت_صدم
#ادامه_قسمت_قبل
یادی از برادر
بارها دیده بودم که تابلویی به دست می گرفت و در تجمعات دانشجویی شرکت می کرد. او از بنیان گذاران گروه دانشجویان پیرو خط امام بود.
وارد جمع گروه های کمونیستی میشد. شروع می کرد با آن ها بحث کردن.
کسی تاب مقابله با استدلال های قوی و فن بیان او را نداشت.
او به حق یکی از ذخایر انقلاب بود.
مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که ضد انقلاب محیط دانشگاه را هدف قرار داده بود.
درگیری به این محیط علم و دانش کشیده شد. می خواستند دانشگاه تربیت معلم در مرکز تهران را تصرف کنند.
اما به آنها اجازه نداد. با جمعی از دوستان هم فکر خود در آنجا مشغول مقاومت شد.
دانشگاه تربیت معلم تهران از گزند حمله مخالفان در امان ماند. حالا ساختمانی که از آن محافظت میکرد به نام خودش نام گذاری شده. به نام شهید حمید رضا نیّری....
🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹
🔶 #ادامه_دارد ↪️
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
#قسمت_صد_و_یکم
#ادامه_قسمت_قبل
جنگ افغانستان اغاز شد. کشور اسلامی همسایه ما مورد حمله قرار گرفت.به یاری آنها رفت.می گفت: اسلام مرز ندارد.با پسر عمویش راهی دیار غربت شد.
مدتی بعد برگشت. اما پسر عمویش محمد حسین در این نبرد به شهادت رسید.پیکر او هرگز بازنگشت.
ضد انقلاب شهر های ایران را نا امن کرده بود.برای برنامه تبلیغی و دفاع از نظام راهی شمال کشور شد.
در ان سالها لحظه ای ارامش نداشت. قلب تپنده او برای انقلاب و اسلام می تپید.با شروع جنگ از خانواده خداحافظی کرد.به ابادان رفت و به نیروهای ارتش پیوست.
اما مدتی بعد از انها جدا شد و به نیرو های سید مجتبی هاشمی پیوست...
🔶 #ادامه_دارد↪️
#کانال_رسمی_شهید_نیری
#منتظرتونیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@shohaday_gommnam
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
🔹 #او_را_پارت9
حوصله توضیح نداشتم و بدون حرفی رفتم تو اتاق.
چنددقیقه بعد هردوشون در اتاقو زدن و اومدن تو.
میدونستم تا نگم چی شده بیخیال نمیشن پس همه چیو تعریف کردم...
بابا عصبانی شد و...
-دیدی میگفتم این پسره لیاقت نداره...
کدومتون به حرفم گوش داد...
گفتم این سرش به تنش نمیرزه😡
بابا میگفت و من گریه میکردم...
همه رویاهایی که با سعید ساخته بودم،
همه خاطره هامون از جلو چشام رد میشدن و حس میکردم قلبم الان از کار میفته💔😭
مامان سعی داشت آرومم کنه و به سعید بد و بیراه میگفت...
چنددقیقه بعد هردو رفتن و ازم خواستن بخوابم و از فردا زندگی جدیدی رو برای خودم شروع کنم
و نذارم فکر سعید مانع پیشرفتم بشه...🚫
اما من تا صبح گریه کردم و چت هامون رو خوندم و خاطراتو مرور کردم...
هیچی نمیتونست آرومم کنه.
هر فکری تو سرم میومد...
تا یادم افتاد مرجان یه بسته سیگار تو کیفم گذاشته...
تا بحال سمت این چیزا نرفته بودم اما چندباری دست سعید دیده بودم و میدونستم چجوری باید بکشم...
پک اول رو که زدم به سرفه افتادم 😣
رفتم تو تراس و کشیدم و کشیدم و اشک ریختم...
دیگه زندگی برام معنایی نداشت.
من بی سعید هیچی نبودم... 😭
تحمل نامردی سعید برام خیلی سنگین بود...
داغ بودم...
داغ داغ...
تب شکست و تنهایی،
به تب بیماریم اضافه شده بود و تنم رو میسوزوند...
رفتم حموم و آب سرد رو باز کردم...🚿
داغی اشکام با سردی آب مخلوط میشد و روی صورتم میریخت😭
از حموم درومدم،
سردم بود ولی داغ بودم...
دیگه زندگی برای من تموم شده بود...
چندروزی نه دانشگاه رفتم نه سر بقیه کلاسا...
بعد اونم مثل یه ربات،فقط میرفتم و میومدم...
دیگه خندیدن یادم رفته بود💔
من مرده بودم...❗️
ترنم مرده بود...❗️
حتی جواب مرجان رو کمتر میدادم...
مامان و بابا هم یا نبودن یا اینقدر کم بودن که یادشون میرفت چه بلایی سر تک دخترشون اومده...
مامان دکتر روانشناس بود اما اینقدر سرش گرم مطب و بیمارهاش و این سمینار و اون سمینار بود که به افسردگی دخترش نمیرسید‼️
"محدثه افشاری"
کپی ممنوع🚫
ادامه دارد.....🍃
https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566
🔹 #او_را_پارت10
سعید چندباری پیام فرستاد که همه چیو ماست مالی کنه،
اما وقتی جوابشو ندادم،کم کم دیگه خبری ازش نشد.
مرجان بیشتر از قبل میومد خونمون،سعی میکرد حالمو بهتر کنه.
اما من دیگه اون ترنم قبل نبودم❗️
نمره های آخر ترمم که اومد تازه فهمیدم چه خرابکاری کردم و چقدر افت کردم😔
سعید منو نابود کرده بود....
حال بد خودم کم بود،بابا هم با دیدن نمره هام شدیدا دعوام کرد و رفت و آمدم رو محدودتر کرد...
برام استاد خصوصی گرفت تا جبران کنم.
استادم یه پسر بیست و هفت،هشت ساله بود.
خیلی خوشتیپ و جنتلمن✅
بعد از چند جلسه ی اول که اومده بود دیگه فهمیده بود که من همیشه طول روز تنهام و کسی خونمون نیست...
اونقدر هم بیخیال و بی فکر بودم که نمیفهمیدم باید حداقل با یه لباس موجه پیشش بشینم...🔥
از جلسه هفتم هشتم بود که کم کم خودمونی تر از قبل شد...
-درس امروز یکم سنگین بود،میخوای یکم استراحت کنیم ترنم خانوم؟
-برای من فرقی نداره.
اگر میخواید میتونیم این جلسه رو تموم کنیم تا شما هم برید به کارای دیگتون برسید.
-من که کاری ندارم.یعنی امروز جای دیگه ای قرار نیست برم...
راستش احساس میکنم خیلی گرفته ای!میشه بپرسم چرا؟
-فکرنمیکنم نیازی باشه خارج از درس صحبتی داشته باشیم آقای ناظری! 😒
-بگو بهزاد!
چقدر لجبازی تو خوشگل خانوم...
-بله؟؟😠
-چیز بدی گفتم؟من با شاگردام معمولاً رابطه ی دوستانه تری دارم...
ولی تو خیلی بداخلاقی...
و از همه هم جذاب تر😉
-مثل اونا هم خرررر نیستم...
پاشو برو بیرون😠
-چرا اینجوری میکنی؟😳
مگه من چی گفتم؟؟
-گفتم برو بیرووووون...
من نیازی به استاد ندارم.
خوش اومدی😡
-متاسفم برات...
هرکس دیگه ای جای من بود یه بلایی سرت میاورد،
حیف که پدرت با عموم دوسته.....😡
دختره ی وحشی...
شب که بابا برگشت خونه دوباره یه دادگاه تشکیل داد تا یه جریمه جدید برام مشخص کنه...
"محدثه افشاری"
کپی ممنوع🚫
ادامه دارد.....🍃
https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566
#سالگرد_شهدای_اقتدار_و_موشکی
21 آبان
35 شهید بزرگوار
🌷شما از آسمان بودی
و فقط برای اینکه زمین لحظه ای
داشتنتـــ را تجربه کند،
آمدی...🕊
🍃و حال زمین مانده
با حسرتــ دوباره داشتنت🥀
🌺🌺🌺🌺🌺
شادی روحشان صلوات
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@shohaday_gommnam
🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇
قرار شبانه ما قرائت دعای فرج جهت تعجیل در ظهور حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
باهم زمزمه می کنیم...
🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇
#دعای_فرج
#امام_زمان
《🦋...🦋...🦋》
#نماز_شب 🌙
اگر دنیا میخواهی نماز شب بخوان
در مجلس
اول ملاقات مرحوم علامه طباطبایی
با استاد اخلاقی
خود مرحوم آقا سید علی قاضی،
مرحوم قاضی به ایشان فرموده بود:
........
فرزندم! اگر دنیا🌸 میخواهی نماز شب💫🌙 بخوان، اگر آخرت🌈 هم میخواهی نماز شب 🌙⭐️بخوان.
.........
در روایت هم آمده است: «هر کس نماز شب 🌙بخواند و در روز☀️ بگوید که گرسنه هستم یا غذا و روزی ندارم، او را تکذیب کنید🌿.»
..........{🦋}..........
*@shohaday_gommnam