eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و ادب با عنایت خداوند فردا ؛ تفسیر سوره ی بقره رو شروع میکنیم 🙏 هر روز صوتی و متنی یک آیه 👌 @Ostadqraati2 دوستان خود تون رو دعوت کنید 🙏
شهیدحاج‌احمدکاظمی - yasfatemii .mp3
1.05M
یکی از شاخصه‌ی مهم راه شهـداء راه معنویت؛ دلدادگی و معامله با خداست!
تصمیم سختی بود اما قلب و عقلم میگفتن به همه سختی هاش می‌ارزه! هنوزم با تمام وجود احساس میکردم نیاز دارم که سجاد باشه. دلم براش لک زده بود...😔 و این آزارم میداد! روسری هایی که تازه خریده بودم رو آوردم و یکیشون که زمینه ی مشکی و خال های ریز سفید داشت،برداشتم. کلی جلوی آینه با خودم درگیر بودم تا تونستم مثل زهرا ببندمش. چادرم رو سر کردم و از اتاق خارج شدم. بابا و مامان مشغول خوردن صبحانه بودن. سعی کردم به طرفشون نگاه نکنم. وسایل شخصیم رو از ماشین برداشتم و بردم تو اتاق و برگشتم پایین. بابا با اخم به خوردنش ادامه میداد و مامان با نگرانی نگاهم میکرد. استرس عجیبی گرفته بودم. زیر لب خدا رو صدا زدم و جلو رفتم. سلام دادم و سوییچ رو گذاشتم رو میز. خواستم برم که با صدای بابا میخکوب شدم! -کارت های بانکی!؟؟ آروم پلک زدم و برگشتم طرفشون. کارت ها رو از کیفم درآوردم و گذاشتم کنار سوییچ. -از این به بعد فقط میتونی تو اون اتاق بخوابی. همین! و سعی کن جوری بری و بیای که چشمم بهت نیفته. چشمی گفتم و به چهره ی نگران مامان لبخند اطمینان بخشی زدم و از خونه بیرون رفتم! دیگه هیچی نداشتم. قلبم تو سینم وول وول میخورد اما سعی میکردم به نگرانی‌هاش محل نذارم. زیرلب با خدا صحبت میکردم تا کمی آروم بشم. کیفم رو گشتم و با دیدن دو تا تراول پنجاهی،خوشحال شدم. برای بار اول سوار تاکسی شدم و به دانشگاه رفتم! وسط یکی از کلاس ها گوشیم زنگ خورد. زهرا بود! قطع کردم و بعد از کلاس خودم باهاش تماس گرفتم. -خوبی ترنم؟چه خبر؟ -خوبم ولی فکرکنم باید دنبال کار باشم زهرا! با صدهزار تومن چندروز بیشتر دووم نمیارم! تقریبا جیغ زد -واقعا؟؟یعنی بهشون گفتی.... -آره واقعا!بابای من پولداره ولی خدا از اون پولدار تره! خخخخخ... 😊 زهرا هم با من خندید. -نمیدونم قراره چی بشه زهرا! واقعا دیگه جز خدا کسی رو ندارم. هیچ کسو.... و یاد سجاد افتادم!❤️ قرار شد زهرا دو ساعت دیگه جلوی دانشگاه بیاد دنبالم! با صدای اذان،رفتم سمت نمازخونه. این بار همه چی برعکس شده بود. "محدثه افشاری" کپی ممنوع🚫 ادامه دارد.....🍃 https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566
سلام شبتون بخیر✨🌸 نظرتون رو درباره رمان《او را》بگید برامون خوشحال میشیم↯❤️ تا اینجا چطور بوده؟ https://harfeto.timefriend.net/16680161329743
با سلام خدمت همراهان عزیز. در تهیه داستان اسم تو مصطفاست مشکلی پیش آمده فعلا آماده نیست.. ان شاء الله در صورت آماده شدن ارسال خواهد شد.
🍃🌸 🌸🍃 🌷 🌷 🌹بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم 🌹 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین🍃
بله منتظر پارت آخر باشید امشب داستانمون به پایان میرسه از همه دوستان به خاطر کم کاری هایی که بود حلالیت میطلبم شرمنده همگی هستم خیلی حرص خوردید بعضی مواقع میدونم ولی خب اعلام کرده بودم مادرم مریض هستن دیگه مشغول بودیم🙏 @shohaday_gommnam
خدا رو شکر🌸 قابل توجه بنده نویسنده داستان نیستم🙏 @shohaday_gommnam
و سلام بر او که می گفت: «بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند کار تمام است؛ نه، باید مانند شهدا زندگی کرد» • شهید محمّدابراهیم همت🕊• ـ
خدا رو شکر که راضی بودید🌸 خواهش میکنم @shohaday_gommnam