هدایت شده از .: رسانه نور :. 🇮🇷
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری | #هویزه
🔸️شهرک میدون هویزه و خونین شهر دیگریست...
🎞 مرکز چندرسانه ستاد مرکزی راهیان نور کشور
📸 #گزارش_تصویری | #مهمان_شهدا
🔺 حضور پدر شهید مدافع حرم «رسول خلیلی» در جوار شهدای هویزه
🔸 حاج «رمضانعلی خلیلی» پدر شهید و رزمنده و راوی دفاع مقدس با حضور در زیارتگاه شهدای هویزه به بیان خاطراتی از فرزند شهیدش پرداخت.
🔸 "شهید محمدحسن خلیلی" معروف به "رسول"، از مدافعان حرم حضرت زینب(س) روز دوشنبه 27 آبانماه93 به دست وهابیون تکفیری به مقام رفیع شهادت نائل شد.
🔸 کتاب «#رفیق_مثل_رسول» درباره زندگی و خاطرات این شهید والامقام از آثار پرفروش در زیارتگاه شهدای هویزه به شمار می آید.
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور1402
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
🎤 #گپ |
🔺 روایتی صمیمی از یک شب هویزه ای در کنار پدر شهید مدافع حرم «رسول خلیلی»
🔻 از هویزه تا حرم راهی نیست
✍️ شیما کریمی
🔹 «خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (سلام الله علیها) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) باید باشد و اگر دلتان گرفته، روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ی ارباب و خانم جان تنگ است.
اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشید...»
این جملات، بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم «رسول خلیلی» است که پدر بزرگوارش در جوار شهدای هویزه برایمان می خواند.
🔹 حاج «رمضانعلی خلیلی» پدر شهید رسول خلیلی که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از مبارزان دوران انقلاب به شمار می آید، خیلی اتفاقی در زیارتگاه شهدای مظلوم کربلای هویزه مهمان مان می شود.
🔹 حاجی از زائران همیشگی هویزه و پای ثابت راهیان نور است؛ آن هم از سال های دور که هنوز حرکت عظیم راهیان سر و شکل امروزی به خود نگرفته بود؛ خوش محضر و خوش تعریف. خیلی زود صمیمی وخودمانی می شویم:
🔹 «اولین بار رسول کلاس دوم راهنمایی بود که با من و مادرش به سفر راهیان نور آمد.»
حاج آقا خلیلی این جمله را که می گوید یاد عکس های آن سفر می افتد و گریزی می زند به خانه موزه شان که قبلا هر روز میزبان عاشقان شهید خلیلی بوده و حالا در روزهای چهارشنبه به روی عاشقان شهدا گشوده است؛ البته با هماهنگی قبلی.
🔹 از ایشان می خواهیم بیشتر از شهیدشان برایمان تعریف کنند و حاج آقا هم بی درنگ می روند سراغ روایت:
رسول از کلاس سوم راهنمایی تا دانشگاه همه خاطراتش را در یک دفتر نوشته و هر خاطره را با جمله:«خدایا عاقبت ما را با شهادت ختم به خیر فرما» تمام کرده است.
🔹 آقا رسول برای خیلی ها نامه نوشته است؛ در یکی از نامه هایش به رئیس وقت سازمان صدا و سیما آقای لاریجانی می نویسد:«مگر امام نفرمودند صدا و سیما دانشگاه است؟ چرا آنچه پخش می شود را کنترل نمی کنید؟»
🔹 حاج رمضانعلی گفت و گویمان را به خاطراتش از #حاج_قاسم می کشاند و می گوید: بعد از تشییع رسول، حاج قاسم عزیز، ساعت 10 و نیم شب آمدند به منزل مان و فرمودند:«من آمدم به شما تسلیت و تبریک بگویم و تشکر کنم.» پرسیدم چرا تشکر؟!
فرمودند:«شهید خلیلی مسوول تخریب و انفجارات ما بود و دو کار کارستان در ایران و سوریه برایمان انجام داد.»
🔹 عرض کردم مسوولیتش را نمی دانستم، اما من خودم هم در دوران دفاع مقدس تخریبچی بودم و مادر رسول هم خواهران را آموزش می داد.
بعد قراری گذاشتند و من را بردند به کارگاهی که رسول در ایران کار می کرد. آنجا تابلویی بود که پسرم برنامه های روزانه اش را می نوشت. آخرین کارهایش را لیست کرده بود:«1. تنظیم وصیتنامه 2. رد مظالم 3. حلالیت گرفتن 4. تحویل وصیتنامه به خانواده.» زیرش هم این مصرع شعر را نوشته بود:
«کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»
🔹 رسول در آن کارگاه، روی بمب های مورد استفاده داعشی ها کار کرده بود؛ نوع مواد به کار رفته، آلیاژ و... را نوشته بود.
کمد لباس هایش را که باز کردیم، عکس رهبری بالا بود؛ شهید همت، سمت راست و شهید دین شعاری (فرمانده تخریب لشکر 27) سمت چپ نصب کرده بود و زیرش هم این بیت شعر:
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
🔹 بعد همراه حاج قاسم عزیز رفتیم دفترشان؛ آنجا فیلمی برایم پخش کردند مربوط به قبل از شهادت رسول.
درباره شناسایی و انفجار یکی از مقرهای داعش بود.
حاج قاسم فرمود:«ما چنین کسی را از دست دادیم.»
گفتم ما رسول را از دست ندادیم؛ تازه به دستش آوردیم.
🔹 صحبت ها گُل انداخته و حاجی می رود سر وقت نحوه شهادت جگرگوشه اش:
داعشی ها بمبی را سر راه ایشان در حومه حلب سوریه منفجر می کنند. موج انفجار، پیکر مطهرش را 30 متر دورتر پرتاب می کند. به واسطه ارادتی که به حضرت زهرا (س) داشت، صورت، بازو و پهلوی سمت راستش، اِربا اِربا شده و در کنار یک درخت زیتون به شهادت رسیده بود.
🔹 پیکر را که آوردند در شناسایی مشکل داشتیم؛ چون بدن تکه پاره شده بود؛
خودش گفته بود:«خدایا! تمام اعضا و جوارحم برای تو باشد»
خدا هم خوب اجابت کرد. چرا؟ چون اینها یک عمر هر چه خدا گفته را اطاعت کردند؛ اینها نه تنها شهادت که چگونه شهید شدن را هم از خدا خواستند و او هم اجابت کرد.
🔹 به اینجای صحبت که می رسیم حاجی آهی می کشد و می گوید: افسوسم از این است که وقتی به حضرت زهرا (س) جسارت شد، این شیر بچه های حیدر کرار نبودند؛ روز عاشورا...
و روضه ای نمکی برایمان می خواند که عجیب در این آخر شبی کربلای هویزه می چسبد و حال مان را مثل هوای بارانی هویزه می کند.
⬅️ ادامه در پست بعد... ⬇️⬇️