🔞 روغن فکران داخلی ببینند حمله چند قلاده پلیس انگلیس به یک رنگین پوست @shohadaye_montazerghaem

شمار مبتلایان به ویروس کرونا در جهان از مرز ۱۲ میلیون نفر گذشت. @shohadaye_montazerghaem

🔴 وزیر بهداشت: اگر فشار بیاورند ناگفته‌ها را می‌گویم ما می‌دانستیم بازگشایی‌ها آمارها را بالا می‌برد این جهل ما نبود، این ضعف اقتصاد ما بود. اگر بیشتر از این به ما فشار بیاورید من هم مجبورم حرف‌هایی بزنم که خارج از اندیشه بعضی‌ها است. @shohadaye_montazerghaem

⭕️بازار روغن بنفشه در آمریکا رونق گرفته است/بی بی سی طب اسلامی در آمریکا 👌 @shohadaye_montazerghaem

اولا برای این کوچولو دعا کنید😔 📛دوما به اونایی ک بچه هارو بدون ماسک میبرن بیرون نشون بدین. @shohadaye_montazerghaem

لحظات نفس‌گیر سرقت مسلحانه از طلافروشی در سلطان آباد بهارستان تهران @shohadaye_montazerghaem

⭕️ تقویت چشم سوم خرداد برای شکار پرنده‌های پنهانکار👊 تجهیز سوم خرداد به سامانه الکترواپتیکی توانمندی این سامانه در محیط های جنگ الکترونیک را افزایش می دهد. سوم خرداد با تجهیز به  سامانه های الکترواپتیکی این قابلیت را بدست آورده است تا به صورت پسیو نیز اهداف خود را کشف و رهگیری کند. @shohadaye_montazerghaem

🔞 هشدار دارای صحنه آزار دهنده می‌باشد 🔞 تست کرونا از بینی! برای این کار یک سواب پنبه‌ای ۱۵ سانتی‌متری به درون هر دو سوراخ بینی فرو برده و برای ۱۵ ثانیه حرکت داده می‌شود. این نمونه‌برداری می‌تونه بسیار آزاردهنده باشه! ⁣⁣هنوزم نمی‌خواید ماسک بزنید؟😱 @shohadaye_montazerghaem

🌼 درشروع صبح 🍃 باگفتن "بسـم الله" 🌼 به زندگی ات 🍃 برکتی جاودانه ببخش 🍃🌼 بسم الله الرحمن الرحیم🌼🍃 🍃🌼 الهی به امید تو🌼🍃 سلام✋ صبح بخیر @shohadaye_montazerghaem

روایت مادر بزرگوار شهید میثم علیجانی 🌷 عسلی مادر آمد 😭 شبی که می‌خواست به سوریه برود عازم کربلا بودیم. به ما نگفته بود قصد رفتن به سوریه را دارد. دو روز بعد که کربلا بودیم تماس گرفت که الان سوریه هستم. دلم خیلی شکست. به امام حسین(ع) گفتم خیلی شرمنده شما و خواهرت هستم. شما جانتان را در راه اسلام دادید، پسر من هم برای دفاع از حضرت زینب (س) رفته است. از سیدالشهدا خواستم پسرم سالم برگردد. همان زمان که در کنار ضریح امام حسین(ع) برای پسرم دعا می‌کردم میثم در خان‌طومان مجروح شد. به ایران که برگشتم شرمنده امام حسین(ع) شدم. من خیلی به پسرم وابسته بودم. از کوچکی به او می‌گفتم عسلم، بزرگ که شد بچه‌های دیگرم تا میثم وارد اتاق می‌شد می‌گفتند عسلی مادر آمد. هر روز او را می‌دیدم و طاقت دوری‌اش را نداشتم. موقعی که شهید شد آن قدر صبور و آرام شدم که عجیب است... @shohadaye_montazerghaem