eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهران، حجابتـان را مثل‌حجـاب‌حضرت‌زهرا‹س› رعایت‌کنید‌نه‌مثل‌حجاب‌های‌امروز.. چون‌این‌حجـاب‌هـا؛ بوی‌حضرت‌زهـرا‹س›نمی‌دهد. شھیدذوالفقار؎ 📚شهید محمدهادی ذوالفقاری 🏴🏴 @golzarshohadashiraz
🌹 میهمانی لاله های زهرایی🌹 💢و گرامیداشت شهید خلیل عبدالرحیم زادگان همراه با روایتگری همرزمان شهید 💢 : حاج هاشم عبدالرحیم زادگان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۲ مرداد / از ساعت ۱۷ 🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 پنجشنبه‌ها‌ چشم که میگشاییم نام کسانی در ذهنمان روشن است که تا همیشه مدیونشان هستیم آنهایی که هرگز فراموش نمیشوند شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات💚 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰نیمه شبی برای تجدید وضو بلند شدم. به زحمت خود را از سنگر بیرون کشیدم، هنوز چند قدم از سنگر دور نشده بودم که صدایی مرا میخکوب کرد. فکر کردم حتماً مجروحی را تازه از خط آورده اند،؛ اما خوب که دقت کردم دیدم صدای مناجات است که باسوز خاصی خوانده می شود. همان جا پشت خاکریز نشستم. هر چه چشم تنگ کردم تا صاحب صدا را ببینم تاریکی منطقه اجازه نداد. می خواستم صاحب صدا را بشناسم. تا اذان صبح همان جا نشستم. نزدیکی های اذان صدا قطع شد. دیدم از گودالی شخصی بیرون آمد و به سمت نماز خانه رفت. بی آنکه متوجه شود دنبالش رفتم، کسی نبود جز قاسم چوپان! 🔰چند روزی از شهادت قاسم می گذشت که فرمانده دلاور گردان فجر، شهید مرتضی جاویدی برای سرکشی به خانه ما آمد. از قاسم برایمان می گفت. از دلاوری ها و فرماندهی های قاسم. در حالی که تا آن روز هر چه از قاسم در باره مسئولیتش پرسیده بودیم می گفت: من حتی یک لیوان آب هم نمی توانم دست کسی بدهم. مرتضی جاویدی از شهادت قاسم همه می گفت. می گفت در این عملیات آخری ترکش به ریه اش خورده بود. چند باری سجده کرد. بچه ها می خواستند او را منتقل کنند نمی گذاشت. می گفت شما را به فاطمه زهرا قسمت می دهم که بگذارید روی همین خاک جان بدهم! ابوالقاسم چوپان سمت: فرمانده گروهان- گردان فجر 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * اما ابتکار و خوی خلاقه ی او جایگاه ویژه در شخصیت شمس الدین داشت و این هم از الطاف خداوندی بود که به او ارزانی شده .بود یکی از ابتکارات سید ,،ساخت مینهای چرخ دنده ای بود که با حساسیت بالایی عمل میکردند و در عین حال کاملاً جدید ابتکاری و ناشناخته .بودند در یکی از روزها حاج نبی ،رودکی فرماندهی عزیز لشکر ۱۹ فجر در زمان ،جنگ به واحد تخریب آمدند و طرح موضوع کردند که میخواهیم مثل عراق منطقه ای را مین گذاری کنیم؛ ولی این مینها نباید از نوع معمول و شناخته شده باشند که دشمن بتواند به راحتی آنها را جمع آوری یا خنثی ،کند بلکه به دنبال یک نوع مین جدید و ابتکاری هستیم که خنثی کردن آنها امکان پذیر نباشد یا لااقل زمان ببرد در این زمان در پادگان شهید دستغیب اهواز بودیم که طبقه دوم یکی از ساختمانهای آن در اختیار واحد تخریب .بود بلافاصله سید دست به کار شد و پس از یک هفته کار بر روی یک طرح مقدماتی یک مین چرخ دنده ای با ماسوره ی و شکل ناشناخته خاص درست کرد که حساسیت فوق العاده داشت و اگر ماسوره1/36 از جای خود حرکت میکرد و حول محور میگشت منفجر میشد بلافاصله پس از امتحان مینها، به مسئولان لشکر اطلاع دادیم .قرار بر این شد که به تعداد زیاد از این نوع مین ساخته شود یک هفته ای کار بچه های واحد تخریب لشکر همین بود و توانستیم صد عدد مین چرخ دنده ای آماده کنیم که بچه ها به شوخی و جدی میگفتند مینهای ساخت سید! کاشته بعد از آن که مینها آماده شد به منطقه بردیم و شبانه در زمین .شدند جدید بودن مینها باعث شد که عراق از حمله به آن منطقه ناامید شود. از ویژگی شمس این بود که اگر طرحی میداد خود هم دست به کار می شد و معمولاً هم برای کارهای از این دست از شب استفاده میکرد؛ چون کار حساس و دقیقی ،بود سکوت و آرامش شب بهتر بود برای ساخت همین مینهای چرخ دنده ای خیلی وقتها تا اذان صبح بیدار بود پشتکارش هم در این راه مثال زدنی بود یا کاری را قبول نمیکرد یا آن را تا سرانجام نهایی پی می گرفت. حادثه ی شیمیایی شدن سید شمس الدین هم بر پایه ی یک ایثار اتفاق افتاد .یک شب در زمان طرح ریزی عملیات بدر یعنی سال هزار و سیصد و شصت و چهار به مأموریت رفت و مرا با خودش نبرد. معمولاً من در مأموریتها ،تنهایش نمیگذاشتم .این بار بیخبر رفت و مرا نبرد. وقتی برگشت اعتراض کردم که باید من باهات باشم. پدر و مادر هم آنجا نگرانند. چیزی نگفت البته دیروقت بود ساعت دو یا سه نیمه شب بود که برگشت رفت بخوابد که دیدم سرفه میکند . گفتم: چیزی شده؟ گفت :آره عراق کمی شیمیایی زده بود . گفتم :تو که ماسک باهات بود. از جواب طفره رفت که پیش میآید بالأخره ماسک هم باشد گاهی نفوذ میکند و از این حرفها. در آن شب ما از شمس الدین چیزی نشنیدیم .ولی روز شهادتش یکی از بچه ها در حالی که اشک میریخت و بیتابی میکرد گفت :غازی به خاطر من شیمیایی شد. آرامش کردم و گفتم :چه طور مگر؟ گفت در شب عملیات بدر من مجروح شدم و ماسک هم با خود نداشتم. شهید غازی ماسکش را به صورت من گذاشت و خودش چفیه ای را با آب قمقمه خیس کرد و جلوی دهانش گرفت. حتی همین موضوع هم از اسرار مکنون شمس الدین بود که اگر این برادر رزمنده نمیگفت ما هرگز از زبان شمس نشنیده بودیم و از آن خبر نداشتیم. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🚨گرمای هوا ما را از جدا نکند.. 🗓امروز یادواره شهیدی از شهدای عملیات رمضان می باشد... ♨️🔅شهدایی که در سال ۶۱ در این ایام در خوزستان وجنوب عراق، شجاعانه وارد عمل شدند ... شهدایی که گرمای هوا هم نتوانست جلوی آنها را بگیرد... مجلس را به نیابت این شهدای مظلوم تبلیغ کنید و حتما شرکت کنید..
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹 در زمان خدمتم در سپاه، مدتی من را به "زندان عادل‌آباد" شیراز مأمور کردند. یک روز در محل کارم بودم که سید رسول و آقای شفیعی برای دیدن من آمدند. پس از حال و احوال، سید رسول گفت: می‌خواهم برای نوجوانان بزهکار که در دارالتأدیب هستند کلاس قرآن بگذارم! - چه خوب، اصلاً برای همه زندانی‌ها بگذار! - نه، فقط بچه‌ها. بچه‌های دارالتأدیب را جمع کردم. نگاهی به جمع بچه‌ها کرد، در میان آنها چرخید و تعدادی را با اشاره بیرون آورد. 35 نفر شدند. به سایر بچه‌هایی که انتخاب نکرده بود گفت: من می‌خواهم برای این برادران کلاس قرآن بگذارم، اگر کس دیگری هم تمایل دارد با اینها باشد بسم‌الله! تعدادی دیگر هم بیرون آمدند و به آن 35 نفر پیوستند. گفتم سید رسول چرا جدا می‌کنی، خوب برای همه کلاس بگذار. با لبخند ملیحی گفت: فقط این 35 نفر می‌توانند و قابلیت دارند! سید کلاس قرآن در زندان را شروع کرد. چهار ماه پیوسته، هر هفته یک روز و ساعت مشخص می‌آمد و برای بچه‌ها کلاس قرآن می‌گذاشت. کم‌کم کسانی که توانایی نداشتند، دیگر سر کلاس نمی‌آمدند. بعد از چهار ماه و پایان کلاس، همان 35 نفری که سید رسول اول انتخاب کرده بود باقی‌مانده بودند که به‌راحتی قرآن را قرائت می‌کردند، تعدادی از آنها هم توانستند چند جز قرآن را حفظ کنند! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📣به قول شهید زین الدین هر وقت شب جمعه شهادت را یاد کنید ، شهدا شما در پیش امام حسین ع یاد می کنند..👌 💢 شب جمعه پیش ارباب یاد ما هم باشید ... 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید