🌷🕊🍃
پر کن از باده ی چشمت
قدح صبح مرا...
خود بگو
من ز تـــــو
سرمست شوم یا خورشید ؟!
#حاج_قاسم💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
👇خاطره ای به روایت شهید سید کاظم خاتونکی
💠مدتی در منطقه شرهانی در مقر تفحص شهدای لشکر 14 امام حسین(ع)؛ مشغول تفحص شهدا بودیم. همیشه با بچه های اصفهان بحث داشتیم که بچه های شیراز و تیپ امام سجا(ع) هم در این منطقه بوده اند، آنها می گفتند نبودید و فقط بچه های اصفهان و امام حسین(ع) بودند. می گفتم در شب عملیات محرم، تیپ امام حسین(ع) دچار سیل شد و اصلاً وارد نشد، بچه های امام سجا(ع) وارد شدند، خط شکنی کردند. باور نمی کردند.
یک روز از مقر تفحص با دو نفر از بچه ها با ماشین بیرون آمدیم، جلو تپه 178 یک میدان مین پاکسازی نشده بود. متوجه یک نارنجک وسط میدان مین شدم. ایستادم، گفتم بچه ها این نارنجک را بردارم، بعد می ندازیم توی رودخانه ماهی می گیریم.
از سیم خاردار رد شدم و وارد میدان مین شدم. کنار نارنجک متوجه لبه یک پوتین تاف شدم. پوتین را بیرون کشیدم، همراهش یک استخوان بالا آمد. آن را روی زمین گذاشتم. بیرون آمدم و گفتم برید به [شهید] حاج محمود توکل بگید، سید کاظم شهید پیدا کرده بیاد.
گفتند محاله ما هر روز از اینجا رد میشیم. همه جا را گشتیم شهید نیست.
گفتم من شهید پیدا کردم.
بچه ها آمدند و شروع به کار کردیم. همان جا ده شهید بوشهری که عضو تیپ امام سجا(ع) بودند تفحص شد که در میدان مین به کمین دشمن خورده بودند.
بچه ها تابلو نوشتند محل کشف ده شهید که نصب کنند. گفتم نه بنویسید محل تفحص ده نفر از شهدای تیپ پیروز امام سجاد(ع).
🌹🍃🌷🌱🌹
هدیه به جمیع #شهدای تیپ امام سجاد و شهید سید کاظم خاتونکی #صلوات
#شهدای_فارس
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_بیست_هفتم
حس کنجکاوی موجب شد تا برای لحظه هم که شده از بالای خاکریز میدان نبرد را نگاه کنم. به اتفاق زبیر به بالای خاکریز رفتیم صحرایی عظیم در میان دود و آتش و
انفجار نمایان بود.
سیم های خاردار و موانع آب گرفتگی وسیع منطقه برایم عجیب و تازگی داشت. هنوز آن صحنه ها را خوب مرور نکرده بودیم که آقای نیازی با نهیب و تشر ما را به پایین خاکریز کشاند.
حدود ساعت یازده صبح بود که عدس پلوی بسته بندی شده بین نیروها تقسیم شد اسکله ی لشکر آماده ی انتقال بچه ها بود سکاندارها قایق های خود را روشن کرده و به محض اعلام فرماندهان سوار بر قایق شدیم.
هر قایق ظرفیت هشت نه نفری را داشت من و زبیر یک لحظه از همدیگر جدا نمیشدیم .وقتی از میان ردیف های موانع و سیم خاردار رد میشدیم مسیرهایی که شب گذشته توسط گردانهای غواص باز شده بود را می دیدم.
در فاصله ی هر چند متری قرصهای شب نمایی که توسط بچه های اطلاعات بر پایه ها نصب شده بود حکایت خود را داشت مقداری که به جلو رفتیم قایق خاموش شد. سکاندار خود را به داخل آب انداخت خواستیم کمکش کنیم،
گفت:
نه لازم نیست اگر شما خیس شوید برای رفتن به عملیات کارتان مشکل میشه .
عمق آب کم بود و پروانه ی موتور قایق در آب گیر کرده بود. سکاندار خیلی زود پروانه را از میان گل و لای بیرون کشید. سپس قایق را روشن کرد و با احتیاط مسیر را ادامه داد. خمپاره هایی که در فاصله چند متری دورتر از ما در آب منفجر میشد زیبا و دیدنی بود فواره های آب با هر انفجاری تا ارتفاع زیادی بالا میرفت. فقط شانس ما خوب بود که هدف گیری عراقیها دقیق نبود، وگرنه در همان مسیر می توانستند حرکت قایق ها را متوقف کنند .به ساحل که ،رسیدیم فرماندهان نیروهای خود را حضور و غیاب کردند.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 به مناسبت #سالروز_شهادت شهید چیت سازان:
🔻رهبر معظم انقلاب:
همسر او [علی چیتسازیان] میگوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمهشب همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک میریخت.
گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟
گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود.
میگوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند. قبلاً میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟
میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت:
📌راهکارش #اشک است، اشک.»
۹۵/۱۲/۴
#شهیدعلی_چیت_سازیان
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹اوایل سال 60 بود که بحث ازدواج سید رضا پیش آمد. ایشان از ما گروه سرود مسجد دعوت کرد تا در مجلس عروسیاش برنامه اجرا کنیم. با بچههای گروه سرود به مراسم رفتیم. پدر سید رضا، ابتدای کوچه ایستاده بود و به مهمانها خوش آمد میگفت. جالب این بود که اگر خانمی میخواست باحجاب کم وارد مجلس شود، با احترام تذکر میداد که پوشش خود را درست کنند، اگر هم موردی بود که نمیتوانست حجابش را درست و کامل کند، معذرت میخواست و مانع میشد در مراسم باشند.
نوبت را که به ما دادند، ما شعری را که در مورد امامزمان (عج) آماده کرده بودیم، خواندیم. سرودی که با این بیت شروع میشد:
- ای شه دلنواز مهدی جان ادرکنی، یا مهدی ادرکنی
در انتهای مراسم هم دعای کمیل برپا شد. بعدازاین مراسم و سرودخوانی ما، خیلی از برادران پاسدار و افراد مؤمن از گروه سرود ما دعوت میکردند تا مجالس عروسیشان سرود بخوانیم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
چند خواهش دارم:
۱- نماز اول وقت بخوانید که گشایش از مشکلات است.
۲- صبر و تحمل
۳- به یاد امام زمان (عج) باشید.
#شهیدمهدیثامنیراد
"وقتی گِرههای بزرگ به کارتون اُفتاد
از خانوم «فاطمه زهرا» کمک بخواید
گرههای کوچیک رو هم از «شهدا»
بخواید براتون باز کنند..."
شهید حاج حسین همدانی 🕊🍂
#فاطمیه
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
امروز میخواهم
به تـو اقتدا کنـم ...
تو با سلاحت به پیش برو
من با دلم پُشتِ سرت خواهم آمد
امروز تو فرماندهام باش
امروز به اندازهی تو
بزرگ خواهم شد ...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻رهبر انقلاب اسلامی:
بسیج نگاه میکند ببیند که این حرکت عمومی انقلاب و نظام از مسیرِ درست منحرف نشود؛ مراقب است که انحراف به وجود نیاید؛ هر جا انحرافی مشاهده شد، بسیج در مقابل آن می ایستد.
🇮🇷 پنجم آذرماه، سالروز تشکیل بسیج مستضعفان گرامی باد.
#بسیج
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb