🔰مراسم اولین سالگرد #شهادت *سرلشگر شهید مدافع حرم حاج رسول استوار محمودآبادی*
و اولین کنگره 🌹 *شهدای محور مقاومت استان فارس* 🌹
📢سخنرانان:
سردار قاآنی فرمانده محترم نیروی قدس سپاه,
و آیت الله دژکام نماینده مقام معظم رهبری در استان و امام جمعه شیراز
🔹مداح: حاج رضا رودکی
🔹زمان: پنجشنبه ۱۱آذرماه
ساعت ۹ الی ۱۱:۳۰
🔹مکان: رواق امام خمینی (ره) آستان مقدس شاهچراغ(ع)
🍃🌷🌱🌷
نشردهید
🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
*🏴گرامیداشت سرلشکر مدافع حرم شهید حاج رسول استوار🏴*
🚨با حضور خانواده معظم شهید
🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹
💢 #بامداحی برادر *حاج امیرحسین راستی* 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
[من ؛
با شمـا ،
خودم ࢪا شناخٺم
و خـدا را و جادهاے را کھ
به سمٺِ نگاه حسـین علیهالسلام
مۍرود....♥️]
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
شهدای غریب شیراز
#چلّــہ_فاطــــمے در طلـــب منجــے مـــوعود (عج) 👇👇👇👇 در این روزها که همه به دنبال راه نجات هستند، ت
🚨آغاز چله فاطمی🚨
از امروز تا شهادت بی بی دوعالم حضرت زهرا (س) ۴۰ روز مانده ....
هرکس تمایل دارد در این چلّه شرکت کند ....
🌷حسین شده بود مسئول پرسنلی سپاه کوار.اخلاق ورفتار نیکویش زبان زدهمه شده بود.
بعدازنمازبرگه های سفیدی رابین دوستان تقسیم می کرد وازهمکاران می خواست هرکدام نقصی دررفتاروکردارایشان دیده اندبه اوگوشزد کنندتادررفع آنهابکوشد.ازبعضی بچه هایی هم که نورشهادت رادرصورت آنها می دید برای خود شفاعت می گرفت .
بعداز شهادت حسین وسایلش را که جستجو می کردم دیدم یکی از بچه هاروی یکی از آن کاغذها نوشته بود:
«حسین جان قول دادی اگر شهید شدی ماراهم شفاعت کنی !».
#سردارشهید حسین رضازاده🌷
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌱🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حبیب_فردی*
* #نویسنده_آرزو_مهبودی*
* #قسمت_پنجاه_پنجم*.
قسمت آخر
آقا حمید میگوید: «جنازه حبیب را که آوردن جلوی مردم یک قطره هم اشک حتی توی غسالخانه هم که می شستمش گریه نکردم.طوری که بعضی ها حتی میگفتن انگار یک ذره هم دلش نسوخت که برادر جوانش اینطور کشته شده...»
می پرسم :چرا؟
_خودم هم نمیدونم اصلا انگار اون موقع خدا یک صبر عجیب و آرامشی به من داده بود. خودم الان گاهی که بهش فکر می کنم برام تعجب آوره.
حبیب رو که اینقدر دوستش داشتم با بدن سرد و سوراخ سوراخ شده گذاشته بودند جلوی روم و شکم در نمیومد.
مکثی میکند و ادامه میدهد: روی زخمهای تنش هم دست کشیدم و گریه نکردم.
می گویم :خیلی عجیبه شاید اینقدر شد که شده بودیم که اصلا گریه کردن یادتون رفته بود.
میخندد :«نمیدونم شاید! ولی نه ! چون شب قبل از خواب دیده بودم یه جورایی آمادگی داشتم.وقتی که جنازه رو دیدم با ورود این همه زخم آرامش خاصی توی صورتش می دیدم . انگار که داشت بهم می گفت:« بالاخره به آرزوم رسیدم کاکو!»
آهی می کشد و می گوید :«البته همان شب وقتی آمدم خانه قاب عکسش رو گذاشتم جلوی روم و اون موقع بود که اشکام ریخت پایین . یک دل سیر گریه کردم . کلی باهاش درد دل کردم. اصلاً فکر نمی کردم به این زودی بره اینطور غریب و تنها..»
_مثل این که اون شبی هم که شهید شدن آتش بس بین همه گروه ها اعلام شده بود.
_آن زمان دولت مهندس بازرگان بود و ایشان دستور آتشبس داده بودند.اما دموکراتها اعتنایی به فرمان آتش بس نمی کنند و همین که ماشین سپاه را توی جاده میبینند میبندنش به رگبار گلوله»
می گویم: دوست و رفیقام چی می گفتند ؟کسانی که باهاش بودند تا زمان شهادت؟!
_یکی از دوستان صمیمی روی صحنه درگیری امشب بودند آقای اصغر حسین تاش, خیلی ما را دلداری می دادند اصغر آقا که هنوز هم توی سپاه مشغول به کارند بعدها به من گفت: «خاطرت جمع! برادرت الکی خودش را به کشتن نداد .خیلی از آنها را هلاک کرد و بعد خود شهید شد»
میگویم :خب بعد از شهادت ایشان چه شد که سوسن خانم را برای برادر کوچکتر تو خواستگاری کردید؟ نظر خودشون چی بود ؟راضی بود یا فقط طبق نظر بزرگترها این وصلت سر گرفت؟!»
حمید آقا جواب می دهد: «اولین قصد نداشتیم البته سوسن هم خودش به موقع نظر نمی داد می گفت هرچه مادرم بگه.چند نفر از آشناهامون توی خواب دیده بودند که شهید بهشون گفته سوسن باید با برادرم مجید ازدواج کنه. اونا هم گفتن به ما ولی زیاد جدی نگرفتیم. آخه مدت زیادی از شهادت حبیب نگذشته بود.
_چقدر گذشته بود؟!
_تقریباً یک سال یا شاید کمی کمتر!
_خب چی شد که راضی شدین؟!
_بعدش مادر سوسن خودش خواب دید. اینجا که فکر کردیم سر گرفتن این وصلت باعث شادی روح شهید میشه.چند ماه بعد ازدواج سوسن را با برادرم مجید ترتیب دادیم.
_و به سلامت این وصلت خیلی هم وصلت فرخنده ای بود؟!
_بله خدا را شکر! الان همان طبقه بالای همین خونه زندگی میکنند و یک پسر هم دارند کلاس سوم ابتدایی اسمش را گذاشتند حبیب!
_واقعا !!پس شما دوباره یک حبیب فردی دارید؟!
_بله داریم.
#شادی_روح_شهید_حبیب_فردی_صلوات
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁صوت شهید محسن فخریزاده درباره شهید #حاج_قاسـم سلیمانی
#شهیدفخری_زاده
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
در واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
#نشردهیـد
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫
🌷سید عبدالحسین در نجف در محضر آیت الله محمدکاظم شیرازی درس می گرفتند. ایشان به سید عبدالحسین اجازه اجتهاد داده بودند. به خاطر احاطه علمی سید عبدالحسین، آیت الله شیرازی از ایشان می خواهد که در نجف بماند و ارجاع احتیاطات را به ایشان می دهد.(کاری که مراجع به شاگردانی که می خواستند جایگزین خود کنند می سپردند.)
مرحوم آیت الله محمدتقی بهجت که هم درس آیت الله دستغیب در محضر آیت الله شیرازی بودند می گفتند یک شب در عالم رؤیا دیدم هنگام ورود آقای دستغیب به شیراز مردم جلو دروازه قرآن باپرچم ها و علم های زیادی اجتماع کرده اند و منتظر قدم ایشان هستند.
صبح روز بعد خوابم را برای مرحوم شیرازی نقل کردم. ایشان همان جا رو به آسید عبدالحسین گفتند:شما هر چه زودتر به شیراز مراجعه کنید که مردم منتظر شما هستند!
بعد از این اجازه استاد،آسید عبدالحسین بار سفر می بندند و به شیراز باز می گردند و این بازگشت منشاء خدمات زیادی برای مردم شیراز می شوند.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #سیره_شهدا | #عند_ربهم_یرزقون
🔻مدیر مدرسه می گفت:
آقا ابراهیم از جیب خودش پول میداد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که اینها بچههای منطقه محروم هستند و اکثرا سر کلاس گرسنه هستند، بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد.
من با آقای هادی برخورد کردم و گفتم که نظم مدرسه را بهم ریختی. در صورتیکه هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود، بعد هم به ایشان گفتم حق نداری اینجا از این کارها بکنی و آقای هادی از پیش ما رفت. حال همه بچهها و اولیا از من خواستند که ایشان را برگردانم و همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف میکردند.
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بسمه تعالی
بدینوسیله کسب لوح سپاس و تندیس پنجمین جشنواره ملی فانوس بخش استان فارس ویژه تولیدات هنری و سینمایی، توسط خادمین شهدا در هیئت شهدای گمنام شیراز تبریک عرض می نماییم.
امید است منبعد نیز با نشر آثار و سیره شهدا بخصوص شهدای غریب استان فارس ، بتوانیم در راه ترویج فرهنگ شهادت قدمی برداریم .
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
🌱خنـده های دلنشین شهدا
نشان ازآرامــش دل دارد
✨وقتی دلت با"خـــدا"باشد
لبانت همیشه می خنـــدد
اگر باخدا نباشی هرچقدر هم شادی کنی، آخرش دلت غمگین است💔
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#ماجراےطوطےهاےعاشق_یڪ_شهید🌷
🔰 دو طوطے در خانه نگهـداری می ڪرد. این دو پرنده عــلاقه ی زیادے به او داشتنــد.😍😊
🕊️پرنــده ها در آخریــن روزےکه شهیــد آمــاده ی رفتن به جبهــه بود، خیلی سـر و صدا و بی قراری می کردند.🤔
🔰چند قدمــی تا در خـانه رفتنـد،دوباره به ســراغ آنها آمدنــد و با لبخــند از من پرسـیدند: «میدانے اینهــا چه می گوینــد؟!»
گفــتم: «نـه!»
گفـت: «اینـها سـفارش مے کـنند که در جبهـه باید بجنگے و حتما #شـهید شوی!»💔
گفتـم: «این چه حرفیه؟! مگر هر کس که رفت جبهه، شـهید می شـود؟ 😡
ان شاء الله حالا حالاها باید خدمت کنید.🤲
پس از خداحافظے در آخرین لحظـه برگشـت و گـفت: «اگر که من شـهید شـدم، طوطے ها را آزاد کنید.)
🔰روز هـفتم وقتے طوطے ها را آزاد کردیـم، هر دو پرواز کردند و با وجودی که قبرهای زیاد دیگری هم در گلزار شهدا بود، اما مستقیما روی قبر محمد صادق نشسـتند و شروع به نوڪ زدن قـبر کردند.😳😭
#شهیدمحمــدصادق_ســرنوبه
#شهداےفارس
#ایام_شهادت
🦋-🍃🍃-🦋
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید