🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
* #نویسنده_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_چهاردهم*.
✅به روایت محمدنبی برزنده .همرزم شهید
از آسمان و زمین بر سرمان آتش می بارید. عراقی ها دست بردار نیستند. مثل اینکه عصبانیت شان تمامی ندارد. هر چه هست اما نمی دهند کسی از جایش تکان بخورد.همه نگران اما نگرانی حاج مهدی چیز دیگری است.
ناراحتی از خطوط درهم چهره اش پیداست. متفکرانه می گوید: باید فکری کرد این جور نمیشه!
میگویم: حاجی وضع خیلی خرابه. به نظرم باید دستور عقب نشینی را بدین.
به آتش و دود ای که منطقه را پوشانده نگاه میکند و میگوید: «نه با توکل به خدا ادامه میدیم. حیف این همه زحمت به هدر بره»
خش خش بیسیم در فضا پیچید. بیسیمچی ناشناس با دلهره پشت سر هم صدا میزند: «مهدی مهدی قاسم»
حاجی عباس را روی خاک آلود رو به من می کند و با اشاره به سر از من میخواهد تا جواب دهم.
قاسم فرمانده گروهان سوم است با نگرانی میگوید «اینجا وضع خیلی مشکوکه یک نفر را برای بررسی بفرستید»
بر نگرانی ما آن افزوده میشود نمیدانیم دست تقدیر چه چیزی را برایمان رقم زده. باورمان شده که امروز حادثهای رخ داد.حاج مهدی از برادر فلاح می خواهد که جلوتر برود تا اوضاع را برانداز کند.بانک خستگی و نگرانی در چهره فلاح موج میزند و گلولههای خمپاره مثل نقل و نبات بر سر ما نمی ریزد بدون هیچ حرفی با شتاب به راه میافتد.ولی چیزی نمی گذرد که خاک آلود و نفس زنان بر می گردد و می گوید:«جای نگرانی نیست . نیرو و مهمات یه مقدار کم داریم که بایستی هرچه زودتر درخواست کنیم»
حاجی قانع نمیشود و نگران تر از پیش دستم را میگیرد و میگوید: «این آتش سنگین بی جهت نیست, حتماً کاسه ای زیر نیم کاسه است. ممکن فلاح دقت نکرده باشه حاضری بریم برای شناسایی؟!»
بدون اینکه منتظر جواب من باشد به راه میافتد. دلم راضی نمی شود تنهایش بگذارم. از سنگر بیرون میروند و خودم را به او می رسانم.همانطور که آتش سنگین دشمن در شراب جهنمی از دود و آتش مبدل کرده به طرف خط حرکت میکنیم.
حاجی میدود و قبل از من خودش را به خط می رساند.کماندوهای عراقی با پشتیبانی نیروهای زرهی ترک کردهاند و برای تصرف خاکریز ما تلاش میکنند. تعدادشان زیاد است و بچههای ما به سختی مقاومت میکنند برتری با آتش آنهاست.
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻دعای شهادت در لباس احرامِ حاج قاسم....
#حاجقاسم
#سرداردلها
#شهیدزین_الدین
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫
🌷بارها دیده بودم که خانمیرزا در نمازهایش می لرزد و اشک می ریزد، یک روز پیله کردم و گفتم تا نگویی چرا در نماز اشک می ریزی رهایت نمی کنم!
گفت:هر کس که کسی را دوست داره، یه جور دیگه متفاوت با بقیه باهاش حرف میزنه، من فکر میکنم خدا من را خیلی دوست داره!
-چه طور؟
-وقتی فکر میکنم که این توفیق را به من داده که این ساعت بیایم و در برابرش بایستم، می فهمم که چقدر من رو دوست داره!
-خوب.
-خوب همین طور که خدا من رو دوست داره، من هم اون را دوست دارم. وقتی در برابرش می ایستم نمی توانم خودم را کنترل کنم. چون دوسش دارم، کلمات و آیاتی را که در برابرش میگم با احساسی میگم که نمی توانم خودمو کنترل کنم و اشکم جاری نشه. از طرف دیگر بار گناه روی دوشم سنگینی می کنه، باید یک جوری آن بار رو سبک کنم، این اشک ها باعث می شه بار گناهام هم سبک بشه.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊🎊🎊یا امام حسن ع🎊🎊🎊
زهرا پسر آورده قرص قمر آورده💐
برای حیدر حیدر آورده💐
#میلاد_امام_حسن_مجتبی✨🌺
#مبارڪباد✨🌺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سیره_شهدا
📿حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی...،
سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها☺️.
به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.🌹
راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
#مردمیدان
#سرداردلها
#حاج_قاسم
🌷🌱🌷🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
📸 فرازی از #ابوحمزه_ثمالی
🍃اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذی اَدْعوُهُ فَیجیبُنی وَ اِنْ کُنْتُ بَطیـئاً حینَ یدْعوُنی....
🔹ستایش خدایی را که میخوانمش و او پاسخم دهد و اگرچه وقتی میخواندم بهکندی به درگاهش روم
#ماه_رمضان
#مناجات
#شهدا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_پانزدهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید داداللّه شیبانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_پانزدهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨اول امام زاده ي دنيا خوش آمدي
ابن الكريم اُمّ ابيها خوش آمدي🌸
✨اول پدر به حضرت حيدر تو گفته اي
پيش از همه به فاطمه مادر تو گفته اي🌸
💚💚💚
#صبح_و_عاقبتتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#شهیدفدایی_امام_حسن ع
🔰وقتی پولی میداد ببرم مسجد و به نیازمندان کمک کنم و برمیگشتم میگفتم: که نیازمندان چقدر خوشحال شدند. میگفت: مادر دیگر این را نگو این پول مال من نبوده، بگویی عُجب من را میگیرد.
میگفت: نگو تا از ذهنمان هم نگذرد، چون شاید یک لحظه فکر کنم که من کاری کردهام. با اینکه جز من و محمد کسی از این کار خبر نداشت.
🔰شاعر اهل بیت بود مخصوصا برای امام حسن مجتبی (علیهالسلام).
همیشه میگفت: امام حسن (ع) خیلی غریب و مظلوم بودند. میگفت: اینکه انسان در خانه خودش هم غریب باشد و با همسرش اینقدر غریب باشد خیلی سخت است. او همیشه میگفت: من فدایی امام حسنم و اگر من شهید شدم روی قبرم بنویسید #فدایی امام حسن...
تا حسن کریم مونه آره ما همه گداییم
آره ما همون کسیم که دنبال نون و نواییم.
#شهید محمد مهدوی
#شهدای_رهپویان_وصال
#شهدای_فارس
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
* #نویسنده_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_پانزدهم*.
✅به روایت محمدنبی برزنده .همرزم شهید
حاجی دوربین به دست کنارم نشسته و نیروهای دشمن را زیر نظر دارد. دشمن بی مهابا جلو و جلوتر می آید. هدف آنها تسلط و تنگه و دور زدن خاکریز است.
به چشمان ریز و نافذ حاجی نگاه میکنم به نظر میآید جاده تاکتیک دشمن شده است . آرپی جی را برمیدارد و به طرف تنگه می دود.شلیک گلوله ها و انفجارهای مهیب مانع می شود که همراهش باشم. مثل اینکه عراقیها مطمئن هستند که ما دیگر قادر به حفظ خط نیستیم.تعداد بچه ها و مهمات کم است و به نظرم تا دقایقی بعد خط سقوط میکند. به اطراف نگاه می کنم اثری از حاجی نیست. فقط دود است و آتش و صدای انفجار. دلشوره بر قلبم سنگینی میکند. راهی را که حاجی رفته پیش میگیرم و میروم. شاید بتوانم کمک حالی برایش باشم.
به تپه بلندی که مشرف به تنگه است میرسم و چشم چشم می کنم و دنبال حاجی میگردم.
چند بسیجی در تنگه مقاومت می کنند.تانکهای عراقی بارانی از آتش بر سر ما می ریزند به طوری که شدت آتش خاک را به خطی سرخ تبدیل کرده است.
مات و مبهوت دلاوری بسیجیها هستند که یک باره همه چیز عوض میشود. از طرف خاکریز خودی آتش شدیدی به سوی دشمن روان می شود.روشنای امید به قلبم می تابد و به نظرم می آید که نیروهای کمکی رسیدهاند. نفس راحتی میکشم .رو برمیگردانم آتش و دود از تانکها و نفربرهای دشمن زبانه می کشد.حاج مهدی را میبینم که روی تپه کنار صندوق ای زانو به زمین زده و با هر فریاد الله اکبر نارنجکی را به طرف نیروهای دشمن پرتاب می کند.سراسر وجودم را خوشحالی پر می کند با لذت به صحنه نگاه می کنم. صحنه جنگ برای عراقی ها گرداب مرگ است ،پا به فرار گذاشته اند.
مدتی میگذرد هوا تاریک میشود و صحنه درگیری را سکوتی مرموز فرا میگیرد. برای لحظه ای فکر می کنم تمام اینها را در خواب دیدم.
اثری از نیروهای خودی نیست. اجساد دشمن در گوشه گوشه منطقه افتاده است.در میان دودی که با باد می رود حاج مهدی را میبینم که اسیر را جلو انداخته می آید. با خوشحالی به طرفش میدوم.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار کاجی از همرزمان حاج قاسم: #حاج_قاسم به شهید فخری زاده اجازه نداد برای زیارت به عراق برود و گفت مثل من زیاد است اما شما جایگزین ندارید.
#شهیدفخری_زاده
#حاجقاسم
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75