eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلتنـگی ها "💔 گاه از جنس اشک اند و گاه از جنس بغض گاه سکوت می شوند و خاموش می مانند گاه هق هق می شوند و می بارند دلتنـگیِ من برای تو امّا جنسِ غریبی دارد. 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🔰 | 🔻امام‌خمینی‌(ره): پیام من به همۀ دوستان، به همۀ اَحبّا،‏‎ به همۀ جوانهای برومند ـ زن و مرد ـ این‏‎ ‎‏است که این قدرت ایمان را حفظ کنید. حق با شماست، و شما ایمان به خدا دارید.‏‎ ‎‏خداوند پشتیبان است؛ و کسی که خداوند پشتیبان او باشد از هیچ چیز هراس ندارد.‏‎ ‎‏شهادت برای ما فیض عظیمی است و جوانهای ما شهادت را آرزو دارند؛ و ملتی که‏‎ ‎‏شهادت را آرزو دارد پیروز است. و شما ملت پیروزید ان شاءالله . خداوند ان شاءالله همۀ‏‎ ‎‏شما را سعادتمند کند؛ هم در دنیا و هم در آخرت.‏ ۱۳۵۸/۶/۲۲ 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* * * * * . بهش می‌گفتند امیر لشکر . و من این را چند بار بعد از شهادتش هم شنیدم .عجب لقب برازنده‌ی بود برای کسی مثل مجید. کارهایی که او می کرد جاهایی که او می رفت حتی تصورش هم مو را بر بدن آدم زوبین میکرد. سیاهی از شان می چکید و زمین هایی که از مین و تله و کمین باور بودند .تپه های کوچک و بزرگی که پشت هر کدامشان یک قداره بند پناه گرفته بود گرفته بود. باد که به نیزارها و چولان های خاک نفس آدم را تا حالا اون بالا می آورد. نفس آدم را بالا می آورد. بالا نشینی در سنگر کمین هم سخت‌تر و خطرناک‌تر بود. یکبار که از همین شناسایی ها برگشته بود خستگی از پلکهایش آویزان بود اما چیز دیگری در وجودش نمی‌شد دید. آن هم در منطقه ای مثل خرمال و حلبچه. منطقه‌ای که آلوده بود .طوری آلوده که اگر یک تپه را رد می کردی مطمئن نبودی که پشت ارتفاع بعدی یک ضد انقلاب یا یک کرد معاند و یا یک کماندو بعثی کمین نکرده باشد. آنها هم کارشان را شب ها انجام می دادند و روزها در باغات اطراف و حتی بالای درختان قایم می شدند.. مربوط میشود به عملیات حلبچه حالا از اول آشنایی هم می گویم اما این عملیات از شب بیست و چهارم اسفند سال ۶۶ نوبت می رسد به لشکر ۱۹ فجر خودمان نقش مجید هم اینجا معلوم است. قبل از ورود به عملیات یعنی دو ماه و خورده‌ای قبل از این تاریخ که گفتم، یک عده‌ای از خواص آن لشکر آمدند به منطقه عمومی غرب‌ یعنی از دهلران و دزلی گرفته تا ارتفاعات ملخ خور. آنجا هم قرارگاه بود به نام نجف_۲ که اکبر دانشیار مسئول آنجا بود .بیرون از شهر دهلران. از همان اول چندین شبانه روز رفت برای شناسایی. همان منطقه‌ای که گفتم آلوده بود و شانه دری و ارتفاعات آنجا. یک شناسایی نفس گیر که باید مرتضی مفصل در توضیح بدهد. منظورم مرتضی روزی طلب است که این عزیز تا آخرین مرحله تا آخرین لحظات مجید همراهش بوده است .شناسایی داخل خاک عراق که یک قسمت هایی از آن را حاج مجید یک موقع تعریف کرد که چه مشقاتی را تحمل کرده اند. آخر و عاقبت ما رحم کند با این نسیانی که دور من پر پر میزند. میزانی که مثل فردا این عزیزانی که مثل مرغ بسمل زیر باران گلوله بال بال زدند سر راهمان را خواهند گرفت. خودم را می‌گویم .شما که خوش به حالتان .هنوز حرف شهدا را می‌زنید .به هر حال در این دنیا آدم‌ها مختلف‌اند تقدیر ها متفاوت است و عاقبت ها نامعلوم .به قولی:بعضی کبوتر حرم اند و بعضی کفتر سیلو» •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
Yekta-2.mp3
3.52M
🔊 | 🔻خون شهدا داره اثر میکنه، هر چی امام گفت شد هر چی آقا میگه داره میشه... 🎙حاج حسین یکتا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
😭پایان چشم انتظاری مادرشهید شیرازی 😭 💢مادر شهید علیپور چند روز پس از دیدار با پیکر پاک فرزندش آسمانی شد 🔹 مرحومه حاجیه خانم عصمت صاحب نظر مادر شهید محمد علیپور اصطهباناتی از شهدای تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس که بعد از ۳۴ سال چشم انتظاری موفق به دیدار فرزند شهیدش شده بود، روز گذشته به دیدار حق شتافت. 🔹شهید علیپور اصطهباناتی ۲۳ خرداد سال ۱۳۶۷ در تک دشمن در منطقه عمومی شلمچه به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از ۳۴ سال به خاک وطن بازگشت و پس از شناسایی از طریق آزمایش DNA پنجم خردادماه امسال همزمان با سالروز شهادت امام صادق علیه‌السلام در شیراز تشییع و به خاک سپرده شد. 🏴یاد آن مادرانی که سالها چشم انتظار خبری از یوسف گمگشته شان ، یعقوب وار اشک ریختند و سوختند، 🍃🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰 | 🔻سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: خدا را سپاس میگویم که سرباز رکاب خمینی(ره) شدم... خداوندا! تو را سپاس که در زمانی اجازه‌ی ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سـرباز رکاب او شوم. ره 🔹🏴🔹🏴🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایـٰا ـ ـ |⛓آنقدر‌ بہ‌ مـٰا قدر‌ت‌ و تحمل‌ ده ڪہ‌ اگر از زمین‌ و‌ آسمـٰان رگبارِ دشمنے و بـٰاران‌ تهمت‌ ببـٰارد در ایمـٰان‌ خالصـٰانہ‌ مـٰا بہ‌ خللے وارد‌ نشود. ↻[🥺🤲🏻] ♥️¦⇠ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌷خان¬میرزا در عملیات والفجر1 به شدت مجروح شده و به تهران منتقل شده بود. یکی از همراهانش نقل می¬کرد: به اتفاق جمعی از مجروحین جنگ به دیدار حضرت امام(ره) رفتیم. خان¬میرزا به علت شدت جراحتش، با ویلچر خدمت امام رسید. یکی یکی در صف ایستاده و خدمت امام(ره) میرفتیم و دست امام را میبوسیدیم و امام هم صورت بچه ها را می-بوسیدند. نوبت به خانمیرزا که رسید، تا سرش را به سمت دست امام کشید تا دست امام را ببوسد، امام دستشان را کشیدند تا لبهای خانمیرزا به آن نرسد! خانمیرزا جا خورد و گفت: «اماما، حتماً لایق بوسیدن دست شما نیستم!» امام فرمودند: «نه، شما مقامت بالاتر از این است که دست من را ببوسید!» اشک از چشمهای خانمیرزا جاری شد و خودش را از ویلچر روی پای امام انداخت، دمپائی امام را بیرون کشید و شروع کرد به بوسیدن پای امام. امام ایشان را بلند کردند. چند دقیقه آرام با هم صحبت کردند که ما چیزی از صحبتهای رد و بدل شده نشنیدیم. بعد امام دست در جیب کرده و قرآن کوچکی را که در جیب داشتند به ایشان هدیه کردند. خانمیرزا این قرآن را خیلی دوست داشت که خود سرگذشت عجیبی دارد. بعد از این دیدار بود که به همه میگفت، به جای خانمیرزا او را "روح الله" صدا بزنند و روح الله بدانند. 👆 برشی از کتاب راز یک پروانه! http://ketabefars.ir/product-13 🌷🍃🌷 هدیه به حضرت روح الله، امام خمینی(ره) و سردار شهید خانمیرزا( روح الله) استواری صلوات 🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
* * * * * . القصه حاج مجید هم نیروی شناسایی بود و هم نیروی طرح و عملیات و هم نیروی ساماندهی و حتی اگر پایش می‌افتاد تخریب و محور باز کردن و این عبارت امیر لشکر واقعا گزاف نبود. خلاصه عملیات رسید به مرحله ای که در گیری بر روی ارتفاع «ریشن» بود. البته رفتن به بالای این ارتفاع ممکن نبود. دیدگاه برای شناسایی و دیده‌بانی روی ارتفاعات «سه تپان» بود یعنی مشهد مجید! آخرین ناهار را هم من با مجید بودم فیلمش هم هست . سنگری داشتیم که واقعاً هم از سنگ ساخته شده بود. با یک متر از نوک ارتفاع یعنی همان ارتفاع سه تپان بلندتر. آقای امیری مسئول تبلیغات هم بود .برادر معزی هم بود با دوربینش که فیلم‌می گرفت. البته جانبود. جدا جدا نشستیم . من و مجید باهم امیری و معزی هم با هم. ناهار مرغ سرخ کرده بود .مشغول شدیم . قاشق و چنگال پلاستیکی را به زحمت انداختیم اما چاره کار دست بود. بعد از کلی کلنجار رفتن با مرغ های نیم پخته ، بالاخره سیر شدیم .شاید هم خسته شدیم . کمی عقب رفت تکیه داد به دیوار . دستی به دور دهنش کشید و گفت: الحمدالله . در حالی که داشت با ریشش بازی میکرد چشم هایش ریز شده بود برای دقت. به قول فیلمبردار ها روی یک نقطه‌ای زوم کرده بود خیلی دورتر از ابعاد محدود سنگر. گفت: _فلانی دیگه حوصله ندارم از این مسیر برگردم . اشاره کرد به «ملخ خور » و «وش کناب» و ارتفاعات «خانه غل» و رویش را برگرداند و گفت: _دلم میخواد از اونطرف برم عقب و اشاره کرد به جاده آسفالتی که می خورد به « نوسود و من غافل از اینکه کمتر از ۲۰ ساعت دیگر همین اتفاق افتاد خواهد افتاد و او پشت یک تویوتا از همان مسیر که گفته بود ،می رود. https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چرا بعضی سیاسیون با ۱۵ خرداد دشمنی دارند؟ ⚠️ چرا غرب‌زده‌ها از این روز می‌ترسند؟ ✊🏼 شعار محوری این روز چه بود؟ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷تابستان سال 63 بود. حاج‌محمـد معاون مخابرات لشکر، با تعدادی نیروی بسیجی به جزیره مجنون آمدند. گفتم خیره، کاری دارید؟ گفت: اینجا فاصله بچه‌های ما با دشمن خیلی کم هست، برای امنیت بچه‌ها قرار است کانالی حفر کنیم. البته وظیفه بچه‌های گردان‌های پدافندی بود، اما من درخواست کردم بچه‌های مخابرات هم کمک کنند. شب به سمت پد پنجم رفتیم. فاصله آن‌قدر کم بود که به‌راحتی صدای راه رفتن ما هم به دشمن می‌رسید. کوچک‌ترین صدا دشمن را حساس می‌کرد. تمام وجودم را ترس گرفته بود. حاج‌محمـد خودش جلودار، آرام با سرنیزه و تیشه شروع به کندن کرد. خاک‌ها را با دست جمع می‌کرد و عقب می‌داد. یکی دو نفر خاک‌ها را در گونی می‌کردند و درجایی که در چشم نباشد خاک‌ها را روی زمین پهن می‌کردند. یک‌ساعتی کارکرد، جایش را به نفر بعد داد و رفت در قسمت حمل خاک‌ها. خودش که خستگی نداشت. هرکجا می‌دید کسی خسته هست، ســــریع می‌رفت و جای او را می‌گرفت. این کار کانال کنی حدود ده شب ادامه پیدا کرد و هر شب خود حاج‌محمـد با نیروهای جدید می‌آمد و این کار را انجام می‌داد. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌼 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🌼 🌸🎊و جشن دهه کرامت 🎊🌸 💢با حضور خادمین حرم حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (س)💢 💝💝همراه با عقد ازدواج یک زوج جوان 💝💝 💐💐💐💐💐 🎙: برادر *کربلایی محمد شریف زاده* 💢 🔆و اجرای گروه سرود نوگلان زهرایی🔆 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۱۹خرداد/ از ساعت ۱۸* 🔺🔺🔺🔺🔺 پخش مستقیم از لینک هییت آنلاین: https://heyatonline.ir/shohada.gomnam ⬇️⬇️⬇️ لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
مَرد عمل بودید🌱 تا وعده ؛ صادق و زلال ؛ این سرزمین به مرام‌تان نیاز دارد برگردید ... - مردان بی ادعا !✨ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
💢به مناسبت روز بزرگداشت حضرت سید سادات ، احمد بن موسی شاهچراغ(س)💢 🔰اعتقاد عجیبی به حضرت شاهچراغ(س) داشت. می گفت من باید حداقل هفته ای یک بار به شاهچراغ بروم, در انجا به حرم بچسبم و گریه کنم و راز و نیاز... 🔰می گفت یک بار یکی از بچه هایم از بالای بالکن پایین افتاد. از همه جا قطع امید کرده بودم.رفتم شاهچراغ و با گریه متوسل شدم. وقتی به خانه برگشتم دیدم حال فرزندم بهتر شده و بعد چند روز کاملا بهبود پیدا کرد. 🔹🔸🔹🔸🔹 دکترسید محمد ابراهیم فقیهی فوق تخصص جراحی ارتوپدی 🌷🍃🌷🌱🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * . شب عملیات من مسئول مهندسی بودم.بنا بود که نرسیده به ارتفاع ریشن دستگاه های مهندسی مستقر شوند و کار کنند .خود ارتفاع هم دست بچه های گردان امام مهدی بود به فرماندهی برادر قنبرزاده. نگاه کردم دقیقا ساعت ۲:۳۵ نیمه شب بود. سید موجز به من اطلاع داد دستگاه های مهندسی آماده است .من هم بلافاصله با من تماس گرفتم.مجید فقط گفت: دستت درد نکنه. این آخرین کلامی بود که بین ما رد و بدل شد و دیگر تماس نداشتیم. چون هم فاصله نزدیک بود و بی سیم ها قاطی می کردند و هم حجم آتش زیاد بود. دوستانی که از دور نگاه می کردند می گفتند سه تپان مثل یک حوضچه بود پر از دود و آتش. ما هم که خودمان آنجا بودیم می دانستیم چه خبر است . آتش دشمن فقط متوجه آن نقطه بود .الله اکبر از این همه گلوله که روی آن منطقه ریخته میشد .بچه ها هم جانانه می جنگیدند .از شدت درگیری همین بس که بچه های توپخانه لشکر ۱۷ گرای آتششان را تغییر دادند و به پشت ریشن و در واقع به کمک بچه های ما آمدند. حوالی ساعت سه بود که من از ارتفاع آمدم پایین به اتفاق برادر سعید احمدی که بی سیم چی بود. اما بچه های دیگر از جمله اسفندیار نیکومنش ،مسعود فتوت و مرتضی روزیطلب با مجید بودند . آمدیم پایین روی ارتفاعی به نام دوقلو که دست بچه های گردان امام حسن بود .حتی یادم هست کد آقای فتوت به عنوان فرمانده گردان رشید بود. آنجا می شود نیروهای عراقی را به راحتی دید که دارند مقاومت می‌کنند .ما هم تعدادمان کم بود تماس گرفتم با بچه های تخریب آنها هم آمدند کمک گردان امام حسن.. خود آقای ابراهیمی هم آمد که مسئول تخریب بود و مشکل حل شد. حالا هوا ملول بود. دم دم های سحر نشسته بودیم با خداداد ابراهیمی. هنوز آتش دشمن قطع نشده بود .قصد حرکت به پایین را داشتیم که حاج مرتضی از راه رسید. پریشان بود. اصلاً حال عادی نداشت. لبش خشکه زده بود .موهایش آشفته بود .دست و پایش میلرزید مثل هذیانی ها مرتب میگفت :رفت... رفت... نیم‌خیز بودیم چون کالیبر سبک دشمن هنوز کار میکرد. دستش را گرفته نشاندیمش ولو شد روی زمین به صورتش زدم گفتم :کی رفت ؟!گفت :رفت! دوباره پرسیدم :کی؟! گفت: امیر لشکر . فهمیدم که قضیه شهادت است. پرسیدم :حاج نبی؟! گفت: نه ! گفتم :حاج قاسم؟! گفت :نه! تک تک اسم آوردیم اصلا به خیال ما نمی گذشت که منظورش حاج مجید باشد.. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹خوشا آن ساعت که دیدار تو بینم..... 💢زیارت و توسل شهید حاج قاسم سلیمانی در حرم حضرت شاهچراغ س 🔹روز بزرگداشت حضرت شاهچراغ .س‌. گرامی باد 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷حاج‌محمـد به‌ندرت مرخصی می‌رفت. گاهی به‌زور و اجبار مجبورش می‌کردم، می‌گفتم: چند روز برو شیراز، یه سر به پدر و مادرت بزن و برگرد. اگر به‌اجبار هم می‌رفت، کسی نبود که به خانه برود، چند روز بنشیند و برگردد و یا دنبال تفریح و استراحت و گردش باشد. هر وقت از مرخصی برمی‌گشت دست‌پر بود. یک قطعه یا تجهیزاتی برای مخابرات تهیه می‌کرد و می‌آورد، یا دست چند نفر را می‌گرفت و به جبهه می‌کشاند. یک‌بار حاج‌محمـد گفت: فلانی بیست روز مرخصی می‌خواهم! گفتم: تو روز روزش مرخصی نمی‌رفتی، چـی شده حالا بیست روز مرخصی می‌خواهی، راستش را بگو کجا می‌خواهی بری! گفت: لشکر امام حسین(ع) الآن توی غرب عملیات داره، ما هم که الآن خط پدافندی هستیم، با اجازه شما می‌خواهم ازاینجا مرخصی بگیرم، با بچه‌های اصفهان برم تو عملیات غرب! گفتم: کوتاه بیا. اینجا هم جبهه است. شروع به اصرار و خواهش کرد، گفتم: قبول، برو، اما زود برگرد. با خوشحالی خداحافظی کرد و رفت. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 | 🌟شهید حاج احمد کاظمی: دل ها را بسپارید به خدای متعال، متوسل بشوید به أئمه اطهار، در رأس آنها، امام حسین شهید عزیز، پرچم دار این حرکت است، و افتخار بکنیم که ما سربازان فرزند او حضرت مهدی «عج» هستیم و امروز زیر پرچم حضرت آیت الله العظمی خامنه ای داریم این لشکر را، این سپاه را، این سازمان را، اداره می کنیم، که تحویل بدهیم به حضرت مهدی (عج)..... عج ره 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اﻱ : *ﺯﻧــﺪﻩ ﻧﮕــﻬﺪاﺷﺘﻦ ﻳـﺎﺩ ﺷﻬــﺪا ﻛﻤــﺘﺮ اﺯ ﺷــﻬﺎﺩﺕ ﻧﻴــﺴﺖ...* 🌺🌺 اعتقادمون ایـن اســت که شهداے استــان فارس و شیراز خیلے گمنام و غریبند حتےبین مردم استان 👇👇👇 *ﻃــﺒﻖ ﻓﺮﻣــﻮﺩﻩ ﺭﻫﺒــﺮ اﻧﻘـﻼﺏ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻪ ﺩاﺷــﺘﻦ ﻳﺎﺩ ﺷﻬـــﺪا ﻛﻤــﺘﺮ اﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻧﻴــﺴﺖ ....* با راه اندازے سلسه کانالهاے شهدایی ، در استان ، تلاش می کنند روزانه کمے مخاطبین خود را با شهداے استان آشنا کنند 〰🔻〰🔻〰 *ﭘــﺲ ﺣﺪاﻗﻞ ﻛﺎﺭے ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴــﻢ اﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻴــﻢ:* 1⃣ ﺣﻀــﻮﺭ ﺩﺭ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﻫﺎﻱ ﺷــﻬﺪاﻱ ﺷﻴــﺮاﺯ کہ مصداق بها دادن به فرهنگ شهداســت *2⃣انتشــار ﻣﻂﺎﻟــﺐ ﺟﻬــﺖ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨــﮓ ﺷﻬــﺪا و ﺯﻧﺪﻩ ﻣــﺎﻧﺪﻥ ﻳﺎﺩ ﺷﻬــﺪا* ✅✅✅✅✅ *ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ 🌷 ﻫﺴﺖ ﺑﺴــﻢ اﻟﻠﻪ.....* ⭕️ *فقط شاید همین نکته براے انگیزه ما کافے باشد که شاید با عضویت و انتشار مطالب کانال شهدای شیـراز و در نهایت آشنایی دیگران با شهدا ، دل خانواده هــاے شهدا شاد شود‼️* ⭕️ 🔻🔻🔻🔻 *ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻫــﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕــﺮاﻥ ﻣﻌﺮفے ﻛﻨﻴﺪ:* 👇👇 ﻟﻴﻨﻚ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻟﻴﻨﻚ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻟﻴﻨﻚ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ : ﮔﺮﻭﻩ 1: https://chat.whatsapp.com/LRssfqn30WvDyoDwDQM2zQ 2:ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 2: https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872 3:ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 3 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv 4: ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 4: https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh 5: ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 5: https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG 6: ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 6: https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO 👆 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz 👌 *ﺑﻴﺎﻳﻴــﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻬــﺪاے ﺷﻬــﺮﻣﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕــﺮاﻥ ﻣﻌﺮﻓے ﻛﻨــﻴﻢ*
🌱ما که رفتیم با دلی سوخته🖤 و‌چشم داغدار کربلا ‌ندیده... تو اما ای برادر! مسافر کربلا اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان... ای‌ شهید!🕊️ توخود زائر حسینی سلام ‌مارا هم به ارباب برسان... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🔹با عباس برای ماموریتی به شیراز آمدیم. گفتم عباس اگر فرصت شد با هم یه سر بریم شاهچراغ زیارت. قبول کرد. رفتیم حرم. با هم به سمت ورودی رفتیم. من از دو لنگه در ورودی وارد شدم و به سمت ضریح آقا شاهچراغ رفتم که حس کردم کنارم خالی است. دنبال عباس گشتم، دیدم قبل از درب ورودی، دست به سینه با سر کج و خم، قبل درب ایستاده است. گفتم عباس بیا. محجوب گفت بی سلام که وارد نمیشن! اذن دخول خواند و وارد شد‌. من به سمت ضریح رفتم. زیارت که کردم دنبال عباس بودم. دیدم گوشه ای با ادب روبروی ضریح ایستاده، زیارتنامه به دست زیارت می خواند. نزدیکش شدم، چشمانش پر اشک بود... 🔹امیر خلبان سرلشکر شهید عباس دوران 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: 🌹🌹🌹🌹🌹: * * * * * . عجب لحظه ای بود .هنوز هم که هنوز است وقتی به یاد آن صحنه و لحظه می‌افتم اشکام ناخودآگاه سرازیر می شود . خدا میداند که چقدر بر ما سخت گذشت .همونجا نشستیم به گریه و زاری. چون مجید کسی نبود که بشود مرگش را به این زودی ها باور کرد. دست راست حاج نبی بود و قوت قلبی برای همه. مرتضی که اصلاً وضعش نگفتنی بود. هر طور بود دوباره برگشت این بالا چون عملیات هنوز تمام نشده بود. وقتی به ارتفاع ریشن رسیدیم بچه های آقای قنبرزاده مشکل این تپه را حل کرده بودند. عملیات سختی بود ‌گردان امام مهدی واقعاً زحمت کشید .چقدر شهید و مجروح داد .خدا رحمت کند ناصر ورامینی توی همین عملیات شهید شد. برگشتم شیراز. روز تشییع مجید شیراز بودم .دوباره همه خاطرات زنده شد. پرده شفافی به جلوی چشم هایم کشیده شد .با ذهنم له عقب برگشتم .به ریشن .. شب عملیات ،سنگر نصف و نیمه سه تپان، چشم های ریز شده مجید. برگشتم به صبحی که مجید پشت تویوتا دراز کشیده بود .نوار باریکی حاشیه پتو که روش کشیده بودند خونی بود. رفتم سر تابوت، رفتم بالای مزار، میخواستم با مجید خداحافظی کنم. دوست داشتم اسم قشنگش را صدا بزنم .گفتم : می خواهم تلقینش بگویم . شروع کردم :اسمع افهم یا مجید .. اشک گلوله گلوله می ریخت روی لبه مزار . میگفتم اسمع افهم ...اما خودم نمی فهمیدم. یعنی گریه امان نمیداد. شب ،وقتی ایستادم سر سجاده تا نماز شب اول قبر برایش بخوانم .به خودم گفتم :دوستان عزیزت را گذاشتی توی خاک. تلقین گفتی. ریخته‌گران را ، عقیقی را ، حالا هم سپاسی ..اما متنبه نشدی! اما متوجه نشدی! دریغ فردا هم نوبت خودت است ! توشه سفر داری؟! نداری ؟!!پس چه می کنی؟ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*