eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 🌟 8⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است... ✅ بدانید که من با خدا بیعت کرده ام. و علی با من بیعت نموده است؛ و اکنون من از طرف خدای عزّوجل، برای علی از شما بیعت میگیرم. هرکه پیمان شکنی کند، تنها به زبان خود پیمان می شکند. و هرکه بر عهدی که با خدا بسته وفادار بماند، خدا پاداش بزرگی به او خواهد بخشید... ای مردم... اگر قومی براو (علی ابن ابیطالب) ظلم کند، خدا آن هارا هلاک می کند . 📚فرازی از بخش نهم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌱چہ مشتاقانہ ندا سر مےدادید: سوےدیار عاشقان سوےخدا مےرویم بہ ڪربلا مےرویم✨ وچہ عاشقانہ درمسیرڪربلا،سردادید! شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات💚 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
✨⚡️یادی از شهدای جزیره مجنون 🔰چندروزي بودكه سردار از جبهه بازگشته بود وآثار شيميايي برجاي جاي بدن نازنينش نمايان بود باهمان چهره بشاش و پرجاذبه اش نگاهي به من انداخت وگفت فلاني : من تابه حال چهاربارشيميا يي شدم اما مقاومت خودراازدست نداده ام. بدنم آنقدر مقاوم شده است كه ديگر گازهاي شيميايي دشمن برآن اثري ندارد ازاين رو از جبهه رفتن وجراحت باكي ندارم بعد هم مكثي كرد وباخنده ادامه داد اگر 5ماه به خانه نيايم كسي سراغ مرا نميگيرد ولي واي به حالم اگريك روز درمحل باشم همه مي گويند سردار چرانمي روي جبهه چراجبهه راتنها گذاشته اي؟ سردار خورشیدی 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * زوزه خمپاره به زمین چسبید این انفجار را فشرد و به دیوارهای کانال کوبید صدای کشداری در گوشها دوید و غبار غلیظ فضا را نخودی رنگ کرد. همه در کانال فرو رفتند .گرد و خاک بنشیند و نشیند بعضی ها نیم خیز شدند .مجید گوشش زینگ زینگ میکرد .غبار غلیظ سرفه اش انداخته بود ‌.توجهی نداشت . زیر چشمش میسوخت. همین سوزش متوجه اش کرد. یک لحظه بعد هرم ملایمی روی صورتش لغزید. ن دست برد به طرفش. خون فج زد. گرد و خاک کاملاً نشسته بود و هاشم فهمید که مجید زخمی شده است. حدود ۱۲ ساعت از شروع عملیات می گذشت و ساعت ۱۲ ظهر است . مقر تیپ یک عراق را تصرف کرده‌ایم و قصد داریم پس از پاکسازی در آن مستقر شدیم. سنگر محکمی است. بتنی و هلالی شکل و به اندازه چهار پله در زمین چال شده است. قطر گزاف از خاک رویش ریخته‌اند .گلوله توپ و خمپاره که بر آن فرود می آید از داخل به اندازه بارش تگرگ کویر صدا میکند. باورم این است. _حاج آقا.. هاشم کسی را صدا میزند. کف دستش را نگاه میکند فقط شیارها سرخ نشده اند خبری از باند و گاز نیست حتی امدادگری هم نمانده است عملیات کربلای ۵ رو به اتمام است یا لااقل از تب و تاب اولیه افتاده است. مجید که رگه خونی از پشت دستش شر کرده است مرتب می گوید :«مهم نیست هاشم چیزی نیست» .رگهه های خون روی لباس از گلدوزی شده اند و رفته رفته سیاه میشود. به نظر می‌رسد خون زخم کمتر شده باشد اما مجید هنوز دستش را زیر چشمش می فشارد. حاج آقا عمامه را روی سر جابجا می کند خودش نمی بیند لایه ای از خاک حجم سفید این دایره را در بر گرفته است طوری که رد انگشت هایش روی عمامه جا می ماند. _بفرمایید آقای اعتمادی فرمایشی بود در خدمتم. هاشم سر راست می کند .لبخند می زند و می خواهد چیزی بگوید حرفش را میخورد. مردد است حتی با انگشت نشانه اشاره هم می کند اما منصرف می‌شود انگشتش را پس می کشد .حاج آقا تازه متوجه می‌شود که مجید زخمی شده است. _چرا باندی گازی چیزی نمی بندید؟! هاشم میخندد :«حاج آقا برای همین صداتون کردم.» هنوز حرفش تمام نشده که حاج آقا عمامه را دو دستی تعارفش میکند. هاشم جای زخم شده پارچه را از لای دندان هایش درآورد و دست هایش را به سرعت از هم باز کرد و اندازه یک متر جر خورد و برید گذاشت روی زخم و مجید با دست نگه داشت نم نمک خون بند آمد. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻عملیات بدر با ذکر یا زهرا آغاز شد... روایت تانک و بدن در محاصره و ایستادگی و مقاومت تا آخرین لحظه.... مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد.... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷به‌اتفاق حاج‌محمـد برای پیگیری کارها سوار قایق شدیم و از ساحل فاو به سمت ساحل ایران حرکت کردیم. وسط اروند، موتور قایق خاموش شد. هر چه با موتور قایق ور رفتیم، روشن نشد. پارو هم در قایق نبود. در شب تاریک، وسط رود خروشان و آتشی که از دو سمت روی اروند رد و بدل می‌شد گیر افتاده بودیم. هیچ آرامشی در آن زمان و مکان وجود نداشت جز حاج‌محمـد. به حاج‌محمـد نگاه کردم، مثل همیشه لبخند به لب داشت و آرامش در رفتارش موج می‌زد. گفتم: حاج‌محمـد وقت شه یه توسل پیدا کنی! خندید و توسلی پیدا کرد. خود را به خدا سپردیم. قایق با جریان آب به سمت ساحل حرکت می‌کرد، فقط نمی‌دانستیم به سمت ساحل ایران می‌رود یا عراق. آرامش و طمأنینه حاج‌محمـد در آن شرایط عجیب جنگی و پراسترس، آرامم می‌کرد. تاریکی محض بود و ما مسافر امواجی که نمی‌دانستیم ما را به چه سمت می‌برد. بعد از ساعتی، امواج، قایق را به ساحل رساند. چولان‌های کنار ساحل را گرفتیم و قایق را به خشکی کشیدیم. کم‌کم صدای نیروهایی که در ساحل بودند را شنیدیم، خدا را شکر همه صدا‌ها ایرانی بود. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠 شهید دکتر مصطفی چمران : اگر امام زمان غیبت کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او ... این ما هستیم که چشمان خود را بسته‌ایم. این ما هستیم که آمادگی نداریم. 🍃🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📸 🔻مراقب باشیم ستون را گم نکنیم که بیراهه‌ها در کمین‌اند ... 🍃🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍃گام برداشتن در عشق هزینہ میخواهد! هزینہ هایے ڪہ انسان را عاشق... و بعد.. میڪند.. 🌷 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 🌟 7⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است... ✅ بدانید که بالاترین امر به معروف و نهی از منکر این است که سخن مرا (در مورد سخنان علی ابن ابیطالب و فرزندانش) دریابید و به آنان که نیستند برسانید . آن ها را به پذیرش آن فرمان دهید و از مخالفت با آن نهی کنید . زیرا این سخن، هم فرمان خدای عزّوجل و هم فرمان من است . 📚فرازی از بخش دهم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 زمانی که به جبهه اعزام شد پس از دو سه ماه به خانه آمد. دیدم دست و پاهایش رنگ حنا دارند. گفتم: مادر حنا گذاشته ای؟! گفت: بله در جبهه به نیت دست و پاهایم را حنا بستم. من ناراحت شدم و گفتم: مادر می خواهم حنای دامادیت را ببندم. گفت: مادر این حنا با حنای جبهه فرق دارد. حنای جبهه را از بهشت می آورند و مادرم .س. برایم حنای دامادی می بندد مادر!! عروس من است... 🌹🌷🌹 فارس_ ممسنی یاد شهید با صلوات... 🌹🌱🌹🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * عینکش خاک گرفته بود. فرصت نداشت تمیزش کند. تنها کاری که کرده بود این بود که آن را تا نوک دماغش پایین آورده و از بالای آن نگاه می کرد: دست شما درد نکند. حاج آقا لباس خاکی داشت و ریش های پرپشت و سیاه و به اندازه یک مشت بلند چهره نورانی و پیشانی بلند دوست داشتنی اش کرده بود. کبودی داغ غمهای در وسط پیشانی اش بدون قطر مشخص شده بود‌ موهای سرش را دورتادور کوتاه کرده بود. هاشم از بالای عینک نگاه کرد و تشکر کرد 🥀🥀🥀 دژ. بتنی پنج ضلعی و سنگر هلالی تیپ یک، آن قدر مهم و محکم بود که دشمن باز پس گرفتنش را به یک تک ظهر هنگام تجربه کند .بچه ها جانانه مقاومت کردند و زیرباران گلوله از عرق مقاومتشان خیس شده بود. رفته‌رفته شب از راه رسید و دشمن مثل همیشه مایوس و شکست‌خورده عقب کشید . دژ پاکسازی شده بود سه روزی گرفتار جابجایی نیروها بودیم .یک شبانه روز هم در کار عملیات و حفظ خط . شب هم. سایه سنگینش را روی پلک هایمان کپ کرده بود همان سر شب گرفتیم خوابیدیم .شاید شام هم خوردیم ولی من خستگی و خواب را بیشتر به یاد دارم . ساعت حدود ۱۲ شب که خش های ممتد بیسیم بیدارم کرد. حاج نبی رودکی بود حاج مجید و هاشم را صدا می کرد اوقاتش تلخ شده بود معلوم بود. میگفت: بابا چرا گوشی را بر نمی دارید ؟چرا به گوش نیستید این چه وضع شده است؟! بیسیم چی پشت بیسیم خوابیده بود گوشی را برداشتم حاج نبی همان کلمات قبلی را تکرار کرد. گفتم: بچه ها خسته بودند خوابشان برده حاجی من در خدمتم _ ببینید آقای هاشمی سمت چپ خودمان را _آب گرفتگی ؟ _بله آب گرفتگی . سر بزنید یک گزارش کاملی از وضعیت آنجا دستور را که از حاج نبی گرفتم . بچه ها را بیدار کردم و به طرف دژ مرزی حرکت کردیم سوار پی تی آر . شدیم. ظلمات بود جاده ناهموار چراغ های خاموش و مسیری طولانی که به خاطر نبود خاکریز باید دور زده میشد .صرفه این بود که پیاده برویم .از طریق کانال ها پیاده شدیم و راه افتادیم. اطراف کانال زیر آتش بود اگر یک گلوله داخل فرود می آمد هر هشت نفر مان را دود می کرد گلوله مستقیم تانک. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‏مثل‌چمران‌بمیرید...🌱 🌹 بمناسبت سالروز شهادت عالِمِ عامل و عارف مخلص؛ «دکتر مصطفی چمران» گرامی باد. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷شیمایی شده بودم. چشم‌هایم می‌سوخت و دیدم کم شده بود. کم‌کم دل‌پیچه و حالت تهوع هم اضافه شد و از پا افتادم. دیگر نمی‌توانستم تحمل‌کنم. خودم را به بی‌سیم رساندم و عقبه را گرفتم و گفتم: شیمیایی شدم، چشم‌هایم نمی‌بیند! خیلی طول نکشید که دیدم یکی میگه کاکو حسین من آمدم! حاج‌محمـد بود فرمانده ما. پیاده من را به یک پایگاه عقب‌تر آورد و گفت: اینجا بشین تا بیام. رفت و شهید عزیز ضیایی را هم که شیمایی شده بود آورد. برایمان شیرخشک درست کرد تا حالمان بهتر شود، نماز مغربش را که خواند گفت: حالا وقت رفتنِ! هر دو بینایی نداشتیم. حاج‌محمـد با یک دست مچ دست من را گرفت، با دست دیگرش مچ دست عزیز را و گفت: بریم. چند قدمی که رفتیم شروع به گفتن ذکر کرد. بریده‌های دعا‌های مختلف را می‌خواند و باخدا حرف می‌زد. حدود بیست دقیقه تا ساحل و اسکله پیاده‌روی داشتیم، تمام این مسیر درحالی‌که دست ما را گرفته بود ذکر می‌گفت و دعا می‌خواند تا خودش و ما آرام شویم. به اسکله فاو که رسیدیم، ما را توی یک قایق نشاند و دستمان را محکم کرد و سپرد مراقب ما باشند. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📍من در آمریکا زندگی خوشی داشتم اما.. 🌟من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آن‌ها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم. دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم. به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آن‌ها باشم، مثل آن‌ها زندگی کنم و دردها و غم‌های آن‌ها را به قلب خود بپذیرم.می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آن‌ها نفس نکشم از تمتعات حیات آن‌ها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذت زندگی خوش به آن‌ها نفروشم. 🌷شهید دکتر مصطفی چمران🌷 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤️هر صبـح با نگاه شما همه ے خوبـی‌ها در مـا طلـوع می‌ڪند نگاهتان را از ما دریــغ مڪـُنید✨ سردار دلها💔 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 6⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است... ✅ اَلا اِنَّهُ الْباقى حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعْدَهُ، وَ لا حَقَّ اِلّا مَعَهُ، وَ لا نُورَ اِلّا عِنْدَهُ. ✅ هشدار! اوست (علی ابن ابیطالب) حجت پایدار و پس از او حجتش نخواهد بود و راستی و روشنایی جز با او نیست . 📚فرازی از بخش هشتم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
: 🌷یکی☝️ از دلایل اینکه هیچ‌گاه به ایشان به دلیل زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که📌 «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او می‌کند 👌به‌‌ همان زودی ولی با خفت و خواری‌» و پس از خواندن این مطلب نمی‌کردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.❌ 🌷آنقدر عاشق بود که هنگام نماز از ما می‌خواست ‌دعا کنیم ‌مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای کاملاً آماده کرده بودند، به گونه‌ای که شهادتشان برای ما قطعی انگار می‌شد😔. 🌷 📎سالروزﺗﻮﻟﺪ💐🌸💐 🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * بسم الله گویان رسیدیک به سنگر نوک. پیشانی جنگی ما آنجا بود .حاج قاسم سلطان آبادی بود و یک فرمانده گردان که نامش یادم نیست .سنگر تنگ ما را به زحمت جا داد. مهربان نشستیم دیده بوسی و احوالپرسی و تهیه گزارش برای فرمانده لشکر . دشمن ترسش را با ریختن گلوله ها پنهان می کرد. سنگر نوک از توپ مستقیم شان که پشت سر هم در اطراف فرود می آمد مثل گهواره تاب میخورد. حاج قاسم گفت نیروهای دشمن تازه نفس هستند و مدت زیادی نیست که مستقر شدند .بچه ها ی کمین و اطلاعات هم گزارش داده بودند که برایشان سخنرانی شده و حسابی تهییج شده اند .از خاکریز که نگاه کردیم همه این گزارش‌ها تایید شد. عراقی ها تانک هایشان را انداخته بودند و با چراغ های روشن مانور می دادند. برای تدارکات و نیرو مشکل ما بیش از دشمن بود. آبگرفتگی دردسر بود مزاحم همه چیز بود. تعویض نیرو استقرار نیرو، حمل و نقل تدارک کردن همه چیز. در همین حین برای بار دوم حرارت ملایمی روی صورت حاج مجید سر خورد. چشمش شروع کرد به خونریزی. خیلی هم شدید. در یک چشم به هم زدن خون روی بادگیر پسته رنگش موج انداخت. آمبولانس نبود. امکانات ماشینی نبود .بیسیم هم که می زدیم کسی جواب نمیداد .آنجا فقط یک گردان نیروی خط نگهدار بود که به کمک گردانی از لشکر حضرت رسول حفظ محور می کردند. لجمان هم از دستش در آمده بود که لاینقطع میگفت: چیزی نیست مهم نیست. بالاخره تصمیم بر این شد که با یک نفر برگردد عقب. همه هم گفتند هاشمی. ما هم راه افتادیم. مثل ابر بهار گلوله میریخت .ماندن توی خط  به سلامت نزدیک تر بود . ظلمات هم بود چشم چشم را نمیدید .با بدبختی رسیدیم به سنگرهای اول این ور و آن ور زدیم تا یک آمبولانس پیدا کردیم .راننده نداشت صدا زدیم پیدایش شد . گفت بنزین ندارم. قربان صدقه اش رفتیم قول بنزینش دادیم تا راضی شد. اصفهانی بود از لشکر امام حسین . به هر ترتیب رسیدیم به اسکله و منتظر قایق شدیم. به قصد این ور آب حرکت کردیم. آب کم عمق بود و پروانه موتور گیر می کرد . هوا گرگ و میش بود که به بیمارستان رسیدیم .انگاری رمقش را دقیق اندازه گرفته بود و تقسیم کرده بود . روی تخت دراز نکشیده از هوش رفت. بعد از نماز صبح برایش دعا کردم. نگرانش بودم خاصه که یادداشتی هم نوشته بود و داده و دست پدرم که جبهه بود و گفته بود اگر من شهید شدم حتماً شما را شفاعت خواهم کرد و هنوز این سند بهشت محفوظ و موجود است است. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍آوای خوش پدرشهیدی که این روزها در شبکه های مجازی غوغا به پا کرده است! 🔰 وقتی همایون شجریان بخشی از صدای زیبای حسینعلی را در صفحه شخصی خود منتشر کرد ، کم کم همگان به ایشان ادای احترام کردند و حالا صدایش جهانی شده است. 🔰 حسینعلی شبان‌پور پیرمرد چوپان شهرضایی که فرزندش سالها پیش در فاو به شهادت رسیده است ، کسی است که به خوبی به آواهای موسیقی اصیل تسلط دارد و در صحرا و زیر سقف آسمان زمزمه الهی سر می‌دهد. 💔 سوزِ صدای حسینعلی در فراق فرزندِ شهیدش محمود، شنیدنی و سرشار از عرفان ، صداقت و رنگ و بوی خداست. 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
وقتی ڪار فرهنگۍ را شروع میڪنیم با اولین چیزے ڪھ باید بجنگیم خودمان هستیم . . . | http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* ⭕️و یادواره شهدای جزیره مجنون 🎙راوی : *برادرسید رضا متولی* : برادران امیر حسین راستی و مهدی کبیری نژاد💢 با اجرای برادر حمیدرضا پیروی (مجری صدا وسیما) و اجرای گروه سرود حبیب الشهدا 🔺🔺🔺🔺 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۲ تیرماه / از ساعت ۱۸* ⬇️⬇️⬇️ لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
••♥️🥀•• 🌱پنجشنبه‌ها چشم‌ڪه‌میگشاییم نام‌ڪسانی‌درذهنمان‌روشن‌است ڪه‌تاهمیشه‌مدیونشان‌هستیم آنھایی‌ڪه‌هرگزفراموش‌نمۍشوند🕊️ بازپنجشنبه‌ویادشھیدان‌باصلوات🌸 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 5⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است... ✅ فَاسْمَعُوا لِاَمْرِهِ تَسْلَمُوا، وَ اَطیعُوهُ تَهْتَدُوا، وَ انْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، وَ صیرُوا اِلى مُرادِهِ وَ لاتَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ. ✅ او ( علی علیه السلام) را بشنوید تا سلامت مانید و اطاعتش کنید تا هدایت شوید و از آن چه باز می دارد ، خودداری کنید تا راه یابید و به سوی مقصد او حرکت کنید و هرگز راه های پراکنده ، شما را از راه او باز ندارد. (سوره انعام آیه ۱۵۳) 📚فرازی از بخش ششم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰 🔻امام‌خامنه‌ای: من با خانواده‌های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده‌ام و می‌کنم و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان می‌دهد. ۱۳۷۲/۰۲/۰۲ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
* * * * * تو دلم مونده بود یک بار هم که شده همراهش بشم ببینم چه جوریه که اینقدر میگن نفس پُر کار میکنه. من همیشه به عنوان راننده نفربر در اختیار فرمانده لشکر بودم. چندسالی تجربه جمع کرده بودم کم کم داشت باورم میشد. شاید ادعا هم میکردم . پیشتر ها فرمانده ها با ماشین می رفتند یا حتی با موتور سیکلت که خطرات زیادی داشت. چپ می کردند مجروح می شدند شهید می شدند. این بود که تصمیم گرفته شد با زره برن جلو. همه هم با من همسفر شده بودند . از حاج نبی رودکی و حاج قاسم سلطان آبادی یا شیرافکن و عالی کار و همه. عقده کرده بودم که با حاج مجید همراه بشم ببینم بچه ها راست میگن یا نه؟! همه اونا رو هم که بردم دیدم که هر کدوم برای خودشون یلی بودن. واقعاً شجاع و کاردان. بالاخره یک روز میسر شد که ملتزم رکابش بشم .با چند همراه که حاجی داشت.رفتیم به طرف خط با نفر بر. خط پدافندی بود که ممکن بود خسته بشن. فرمانده ها که سر می زدند سراغ و سوالشان می کردند خودش تجدید روحیه بود. خاصه کسی مثل حاج مجید و آن روحیه شاد و بشاش که همه را سر شوق می آورد. تا رسیدیم تک‌تک سنگرها را سر زد تعارف و تکلیف بسیجیا آدم را تازه می کرد .خداوکیلی آب توی پوستم می دوید.انگار یک تکه آسمان افتاده باشه روی زمین. اینقدر معنوی. دور مجید حلقه می‌زدند باهاش عکس می‌گرفتند. خوش و بش می‌کردند .قول و قرار می گذاشتند وعده و وعید می دادند برای شب حمله. گفتم که خط پدافندی بود .آروم و بی صدا هر از گاهی یکی دوتا گلوله صداش مثل ترقه توپچی‌ها توی فضا پخش می شد. اما به هرحال خط مقدم بود. یعنی آن طرف خاکریز عراقی ها بودند که اگر جرات و جسارت داشتند توپ و تشر شان پر بود. بازدید که تمام شد گفت: بریم. حرکت کردیم به سمت عقب .با خودم گفتم :انگار اون جور هم که بچه ها گفتند نبود. توی همین فکر و خیال بودم که صداش توی گوشم زنگ خور _کجا انگار داری میری عقب ... _مگه بازدید تموم نشده؟؟ _وضعیت دشمن چی میشه!؟ یک سری هم به اون بزنیم بعد با دستش اشاره کرد برو بالا روبروی من چیزی جز خاکریز نبود. کافی بود که ما فقط گرد و خاک مون به لبه خاکریز برسه . گفتم: اونور دشمن ها میزنن لت و پارمون میکنن _نه بابا مسئله ای نیست .آب هم از آب تکان نمیخوره •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🚨توجه 🔰امروز یادواره شهدای جزیره مجنون در گلزار شهدای شیراز برپاست... 🌹شهدایی که غریبانه و در تک ناجوانمردانه دشمن با گاز سیانور شیمیایی شدند و اکثرا مفقودالاثر و گمنام ماندند 👈نکته قابل ذکر این است که این شهدا در ۱۳۶۷.۴.۴ در روز ولادت امام رضا(علیه السلام ) به شهادت رسيدند ... ♦️امروز میهمان ۲۳ شهید گمنام از این شهدا ، که در قطعه شهدای گمنام شیراز مدفون شده اند ، می‌باشیم .... 🔹مقارنت و همزمانی مراسم امروز با روز مخصوص زیارتی امام رضا ع مطمئنا عنایت خاصی از طرف حضرتش و شهدا می باشد .... 👈پس وعده امروز ما .... دارالرحمه_شیراز قطعه شهدای گمنام شیراز.... میهمانی شهدای گمنام امام رضایی جزیره مجنون ..... 🔺🔺🔺🔺🔺
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷کربلای 4 بیشتر از یک‌شب طول نکشید، صبح عملیات حاج‌محمـد را دیدم. آشفته و پریشان بود. خاک شلمچه، وقتی خیس بود بسیار چسبنده بود و راه رفتن در آن مشکل. دیدم حاج‌محمـد با پای‌برهنه در منطقه می‌گردد، هم نیروها را عقب می‌فرستد و هم بی‌سیم و تجهیزات مخابراتی که جامانده را عقب می‌آورد. روز دوم عملیات کربلای 5 بود، در مقر تسخیرشده عراقی‌ها بودیم. دیدم حاج‌محمـد با موتور تریل جلویم ایستاد. گفت: مجید سوار شو یه دوری بزنیم بیایم! فهمیدم طبق معمول دنبال غنیمتی برای مخابرات است. آتش سنگینی از سمت عراق روی خط بود. سوار شدم. حاج‌محمـد با سرعت از میان انفجارها به سمت پاسگاه کوت‌سواری رفت. عادت حاج محمد بود. از چند ماه قبل که درگیر هماهنگی های عملیات بود، شب و روز عملیات هم با اینکه فرمانده یک واحد بود در جلوترین خط نبرد، آتش درگیری عملیات هم که کم می شد، دنبال جمع کردن تجهیزات مخابراتی عراقی ها برای تقویت واحدش بود... به قول بچه ها، حاج محمد خستگی را خسته می کرد.. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 🔻شهیداحمدعلی‌نیری: خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می‌کنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب. قرآن قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید. رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کند. 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75